#خاطرات_شهید
پس از پاکسازی جاده پاوه و استقرار در شهر، غلامرضا به عنوان فرمانده سپاه معرفی شد و حاج احمد متوسلیان، فرماندهی عملیات را بر عهده گرفت. بر خلاف احمد که اقتدار و سخت گیری اش معروف بود، غلامرضا به شوخ طبعی و ملایمت شهرت داشت. به راحتی با هر کس می جوشید و محبتش خیلی زود به دل می نشست. تنها کسی که به راحتی جرات می کرد با احمد شوخی کند، همو بود و اطرافیان متعجب بودند که با این اخلاق و روحیات ،چگونه با احمد چنین رفیق و همدم شده است؟
زمانی که در پادگان بانه مستقر شدیم؛ هر روز صبح علی الطلوع حاج احمد متوسلیان همه نیروها را وادار می کرد در آن هوای سرد و زمین یخ زده؛ مدت زیادی سینه خیز بروند تا آمادگی جسمی شان بیشتر شود.
او و غلامرضا با یک کلت رولور در دست، بالای سر نیروها می ایستادند و هر کس تنبلی می کرد، یک گلوله کنار گوشش شلیک کرده و فریاد می زدند بجنب ...
یک بار در حین سینه خیز رفتن، من حسابی خسته شدم و تصمیم گرفتم که هر طوری شده کمی استراحت کنم.
دقت کردم و تعداد گلوله هایی را که غلامرضا و احمد شلیک کرده بودند، شمردم. وقتی که غلامرضا آخرین گلوله اش را شلیک کرد، من طاقباز دراز کشیدم و نفس راحتی کشیدم. آمد بالای سرم و گفت: یعنی چه برادر؟! بجنب و الا شلیک می کنم.
با رندی گفتم: من دیگه نمی روم، هر کاری می خواهی بکن. لوله اسلحه را به موازات گوشم قرار داد و فریاد زد: خجالت بکش برادر! برو و الا می زنم.
اما من با خیال راحت گفتم: آسمان به زمین بیاید، من دیگه سینه خیز نمی روم و او باز هم تهدید کرد: به برادر احمد میگم بیاد خدمتت برسه .
صبح روز چهاردهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ که «غلامرضا» و« علی شهبازی» جلوی مقر سپاه مشغول صحبت بودند، سفیر مرگبار خمپاره ۱۲۰ و پس از آن صدای مهیب چند انفجار شهر را به لرزه در آورد. «غلامرضا» و «علی» هر دو میان غبار و دود ناشی از انفجار گم شدند و زمانی که خودمان را با لای سر آنها رساندیم، تنها «علی» بود که ناله می کرد، «غلامرضا» خاموش و غرق در خون افتاده بر پشت، روی خاک دراز کشیده بود.
یکی از پاهایش به طور کامل از زیر کمر قطع شده و سینه و پهلویش، مشبک شده یود، فریاد #یا_حسین فضای پادگان را پر کرد هر کس سر در گریبان خود گرفته بود و ناله می کرد. زمانی که حاج احمد از ماجرا با خبر شد به زحمت خودش را کنترل کرد.
سرانجام با رسیدن به بالا ی سر پیکر مطهر بغضش ترکید. نشست و آرام و بی صدا اشک ریخت. پیکر در هم کوفته «غلامرضا» را در پاوه غسل دادند و «حاج احمد» شب تا صبح در کنارش ماند و در خلوت خود تلخ گریست.
📎فرماندهٔ سپاه پاوه
#سردارشهید_غلامرضا_قربانی_مطلق🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت: ۱۳۳۲/۱/۱۴ تهران
●شهادت: ۱۳۵۹/۲/۱۴ پاوه
https://eitaa.com/bisimchi10
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلی گم کردهام میجویم او را...
#یا_حسین(ع)
https://eitaa.com/bisimchi10
🔻تابوت پیکر شهید سنوار در بزم شراب یزیدیان صهیونیست ...صلی الله علیک یا اباعبدالله
✍ شمر و یزید فقط برای 1400 سال قبل نیستند، هر زمانهای شمر و یزید داره.
شمر و یزید زمانهمون رو باید بشناسیم...
▫️پایان این ماجرا حسین و یارانش پیروز هستند...
#یا_حسین
#لبیک_یا_حسین
#امان_از_دل_زینب
https://eitaa.com/bisimchi10