eitaa logo
بیسیم‌چی
5.4هزار دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
14.4هزار ویدیو
135 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹خواهر از نگاه کردن به قد و بالای برادر سیر نمیشود... . . خواهر شهید: مادر من یک زن فوق العاده است، خبر شهادت بابا که رسید رفت و دو رکعت نماز خواند ... همه ی ما را مادر آرام کرد، بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند، وقتی دید در مواجه با پیکر بابا بی تاب شده ایم، خطاب به جنازه بابا گفت؛ الحمدالله که وقتی شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند خبر شهادت جهاد را هم که شنید همین طور دلم سوخت وقتی برادرم جهاد را دیدم... مثل بابا شده بود خون ها را شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود، جای کبودی و خون مردگی ها... تصاویر شهادت بابا و جهاد با هم یکی شده بودند و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم... باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی را آرام کرد. وقتی صورت جهاد را بوسید گفت: ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده؛ البته هنوز به ارباً اربا نرسیده... باز خجالت آراممان کرد... . #امان_از_دل_زینب #شهید_جهاد_مغنیه @bicimchi1
خواهر از نگاه کردن به قد و بالای برادر سیر نمیشود .... @bicimchi1
هوا کم کم روشن می‌شد... نه روشنِ روشن بلکه از ظلمت بیرون می‌آمد... صحنه‌ی تکان دهنده‌ای بود... قبلاً در تصاویر استاد فرشچیان مربوط به عصر عاشورا چیزهائی دیده بودم... ولی دیگر تصویر نبود ... یکی بی سر پیکری در جائی و سر در جای دیگر... دستی جدا از پیکر ... سینه‌ای بشکافته در جائی... خدای من چه صحنه‌ی عجیبی... گلها پرپر شده و روی زمین خدا پراکنده... اینجا است، مقتل عاشقانِ بی سر، پیکرهای قطعه قطعه شده آن سر علی است پسر! این داوود است مهدی را نگاه کن ابراهیم دست‌اش از پیکرش جدا شده... دشت فکه بود و عاشقان پرپر شده... در جای جای این دشت, عزیزان چه خوش آرمیده بودند ... امّا عده‌ای هنوز جان داشتند و زخمی... و منتظر بروز صحنه‌های... اجازه بدهید صحنه‌ های بوجود آمده را نگم... شاید مادری, خواهری این قصه را, نه نه ببخشید این غصه را بخواند و... امّا برایم اجازه دهید با ایما و اشاره مطلبی را بگویم... رسیدن شمر بر پیکر... و خواهر نظاره گر ... ایوب زخمی بود و قادر به حرکت نبود مثل تعدادی از دوستان... و ما هم که قرار بود برگردیم بعثی‌ها هم کم کم داشتند می‌رسیدند... مرا صدا کرد... آهسته آهسته نزدیک پیکر زخمی ایوب شدم... نای حرف زدن نداشت خون زیادی رفته بود و رنگ ایوب زرد شده بود... رنگ عاشق زعفرانی خوشتر است اولین جمله‌اش این بود... داداش گِدیرسیز؟! (داداش دارین میرین) دلم آتیش گرفت خودم هم قادر نبودم کسی را حمل کنم و در رمل ببرم عقب... دید که ناراحت شدم برگشت فرمود فقط یه پنج دقیقه‌ای کنارم باش و قوت قلبم تا نماز صبح‌ام را بخونم اینها که بیآن نمیذارن نماز آخرم را بخونم... کنارش نشستم با دلی پر از خون و چشمی پر از اشک... تیممی بر خاک کربلا تکبیری که به عرش حق رسید شروع به نماز عشق... چند دقیقه‌ای بیش طول نکشید... سلام آخر را که گفت برگشت به من گفت: داداش برو بعثی‌های بی حیا دارن میرسن... توی دلم می‌گفتم‌: ای کاش شهید می‌شدی ایوب ... فاصله چندانی نمانده بود که بعثی‌ها برسند، بچه‌های زخمی قابل حرکت، کم کم از صحنه دور می‌شدند چون فرمان عقب نشینی صادر شده بود... دل کندن از ایوب سخت بود... فرمود: سنی آند وریررم حضرت زینبه دور گِت... ( تو را قسم به جان حضرت زینب پاشو برو ) بلند شدم گریه امانم را بریده بود... دوستان کمکم کردند تا خود را به عقب بکشم... تنها این را می‌گویم که من از ایوب دور می‌شدم و بعثی‌ها به ایوب نزدیک می‌شدند... چی شد الله اعلم... امان از دل زینب.... آگاه باشیم که وارث این شهدائیم... ✍بازمانده @bicimchi1
. . دیدن داغ برادر سخت است دیدن پیکر بی سر سخت است . وداع خواهر شهید با پیکر بی‌سر برادرش . محمد حسین باغبان ، یکی از بسیجیان لشکر۱۴ امام حسین(ع) بود. او در اواخر اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر شربت شهادت نوشید ... . چند روز قبل از عملیات، محمد حسین به یکی از همرزمانش به نام شفیعی گفت : اگر شهید شدم مرا از ناخنم و گودی کفِ پایم بشناسید. یکی از انگشت های او به خاطر اشتغال به حرفه‌ی جوشکاری کبود بود. . زمانیکه شفیعی را برای شناسایی اجساد شهدا به تعاون لشگر بردند، او جنازه‌ی بی سری را از روی کبودی انگشتش شناسایی کرد . یک خط روضه: برادر جان سلیمان زمانی چرا انگشت و انگشتر نداری ... . https://t.me/bisimchi10
▫️عزیزم... همیشه مرتب بودی و منظم ولی چرا انقدر شلخته از جبهه برگشتی ...!!!! . 📩 از فرزاد کریمی ( ) : ۱۳۶۳ : همسرم من از تو راضی بودم و خداوند از تو راضی باشد و امیدوارم که زینب وار راه شهدا را ادامه بدهی و حجاب خودت را حفظ کن و در خط امام دوشادوش دیگر خواهران حرکت کن و صبر استقامت داشته باش و جز تقوا پیشه گان باشید همسرم 2 ماه روزه مرا سعی کنید بگیرید و همچنین نماز قضا مرا همسرم سعی کن بچه ام را طوری تربیت کن که راه پدرش را ادامه بدهد و اسلحه پدرش را بر زمین نگذارد. . https://eitaa.com/bisimchi10
🔻تابوت پیکر شهید سنوار در بزم شراب یزیدیان صهیونیست ...صلی الله علیک یا اباعبدالله ✍ شمر و یزید فقط برای 1400 سال قبل نیستند، هر زمانه‌ای شمر و یزید داره. شمر و یزید زمانه‌مون رو باید بشناسیم... ▫️پایان این ماجرا حسین و یارانش پیروز هستند... https://eitaa.com/bisimchi10