هدایت شده از اژدها سواران کتابخوان
اهم اهم به مناسبت اینکه اعضای کشتی از فقط خودم به چهارصد نفر تبدیل شدن تقدیمی داریم!
-این تقدیم هم برای خدمه کشتی هست هم برای صاحبان کشتی⛵️🌊
-صاحبان کشتی لطف کنن و این پیام رو به دکل کشتیشون متصل کنن(فوروارد کنید )📜⚓️
-و نام و نشانیشون رو به کابین خلبان ارسال کنن 🗺📨
-و منتظر دریافت یک کشتی یا یک استایل یا… باشن + گنجی که در آخر این مسیر پیدا میکنند
ناشناس توی بیو هست
(به دایگو ارسال کنید فقط)
ظرفیت : ۲۰ کشتی و خدمه)
از طرف : @dragonbook
صف های طولانی، چشم های بسته و خونی که رودخانه ساخته بود. در این میان پسر جوان جسد ها را تند و تند به گوشه ای می انداخت و دنبال پدر خود بود. دستانش خونی بودند و نفس نفس میزد.
بالاخره پدرش را دیدکه تیری گوشه قلبش جا گرفته بود.
جسد را بلند کرد و سرش را در بوی گند مرگ فرو برد و اشک ریخت. لباس پدرش را چنگ زد و آنقدر آنجا ماند تا که شب شد و امکان داشت دوباره قاتلان و دزدان حمله کنند. تیر را از بدن در آورد و نگاهش کرد،تیری که سر و رویش پوشیده از خون بود...
زیادی طولش ندهم، مطمئن بود که میخواهد آن تیر همانا که پدرش را کشت،او را هم بکشد.
و تیر را فشار داد و خندید، میدانست این پایان را دوست دارد...
گمشده ای در بلین بارن☆
امروز چون زیاد نبودم گفتم یه کاری کنم🙂 اگه خواستید این رو بنویسید. خودم هر وقت تونستم مینویسم😔✨ *
میدونی غمگین تر از تنهایی چیه؟
زندگی که در هر صورت از غم ساخته شده، پس هیچ چیز خوب نیست. هیچ چیز درست نیست. خوشی و خوشحالی در هر صورت یک توهمه که هیچ وقت وجود نداشته و نخواهد داشت. پس بذارید بگم، غم انگیز تر از تنهایی اینه که بدونی دنیا حتی با انسان های دور و برت، غم انگیزه و این غم تنها با مرگ تموم میشه!
کلمه ها نمیمیرن. اون ها همیشه جوهر رو جاودانه میکنن و میتونن قاتل باشن یا نجات دهنده. میتونن شاد باشن یا غمگین. میتونن سرنوشت رو رقم بزنن.
میتونن همه چیز باشن، میتونن زندگی رو نابود کنن. ولی ما انتخاب کردیم که کلمات رو فراموش کنیم.
میگن انسان همیشه راهی برای خراب کردن هر چیزی به دست میاره.
هدایت شده از اژدها سواران کتابخوان
شما غاری رو پیدا میکنید که در واقع مکانی برای رفتن به یک دنیای موازیه ! به نظرت اون دنیا چه شکلیه ؟
از طرف @dragonbook
برای :
https://eitaa.com/bleynbarn
هدایت شده از شماره "۱"
دختری که گل سرخ را به آدمکشان قهار داد نمیدانست گل سرخش روزی زیر پای همانها قرار است لِه شود و جسم بی جانش قرار است توسط خود آنها به این سرنوشت دچار شود.
آدمکش قهاری هم که گل سرخ را گرفت نمیدانست قرار است به خاطر نجات جان خانوادهاش روزی تن به زور دهد، جان همان دخترک را بگیرد و گل سرخش را زیر پایش لِه کند...
هدایت شده از شماره "۱"
نورش خموش شد پس رها کرد هر آنچه را داشت.
از میان آوای حزنانگیزِ ناقوس های کلیسا، از میان سردیِ درون شب تارک که ژرفایش اندازه عمق وجود انسان زیاد بود، پسری با تاریکیای که با آسمان شب بدون ماه برابری میکرد، میگریست.
از اشک وی بر روی خاک، دانهای که قبلها زن بی نوایی آنجا انداخته بود، درختی رشد کرد و بزرگ شد.
پس از آن بود که جهان فانیان به جهان مردگانِ خوش سرشت، متصل شد و پسر ردای سیاهی برتن کرد و به دنبال از دست رفتهاش رفت.
از اندوهِ درونِ تاریکی، زندگی رویید و پسرِ بازمانده، انگیزه یافت.
افسانهها میگویند هنوز هم که هنوز است پسری با ردای سیاهش وجب به وجبِ جهان مردگان را میگردد تا گمگشتهای را بیاید...)
گمشده ای در بلین بارن☆
یکی جلومو بگیره وگرنه همه متنای ویدار رو فور میکن_
خیلی خوبننننن😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭