🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
🍂رمان:#یک_وبیست🍂
🍂پارت :#سی_ام🍂
عطیه : از اتاق دکتر رفتم بیرون حالم فوقالعاده بد بود 😭💔
عزیز اومد جلوم
عزیز: چی شده عطیه
عطیه: هیچی عزیز 😭
عزیز: دنیا کجاست
عطیه : پیش شما بود دیگه
عزیز: ولی میخواست بیاد پیش تو 😢
عطیه : پس الان کجاست😳
گوشی محمد دستم بود زنگ خرد
عزیز صبر کنید جواب بدم بعد بریم دنبالش
عزیز: باش
عطیه : اسمش زده بود آقای عبدی رئیس محمد هست جواب دادم ....
عبدی: الو محمد کجایی تو
عطیه : س...سلام
عبدی: سلام شما؟
عطیه : من عطیه هستم
عبدی: اها سلام عطیه خانم خوبید
عطیه : ممنون شما خوبید
عبدی: منم خوبم گوشی بدید به محمد لطفا
عطیه : محمد بی هوش هست 😔
عبدی: چرا 😳
عطیه : تمام حرف های دکتر و حال محمد با گریه تعریف کردم 😭
عبدی: ای وااااای 😭😭💔
کدوم بیمارستان 😭💔
عطیه : .........آدرس میده
عبدی: الان میام 😭💔
عطیه : اصلا حواسم نبود که عزیز هم کنارم هست و ممکنه حرف هایی منو بشنوه 😭بهش نگاه کردم عزیز...چی شدی خوبی😱
عزیز: نشستم روی صندلی و فقط به یک نقطه خیره بودم ..
م...محمد
عطیه : عزیز محمد عمل میشه خوب میشه 😭
عزیز: م....محمد 😭
عطیه : عزیز تروخدا آروم باش 💔😭😭
دنیا کجاست پس؟
عزیز: دنیا پیش من نیست عطیه 😭😭
عطیه : پ...پس دنیا گم شده حالم بد شد یاعلی😭😭😭
بی اختیار بلند شدم فقط میدویدم دنیااااااااااااااا😭😭😭😭💔
عزیز: کل حیاط گشتم ولی نبود😭😭
_____________
سپند: بعد اینکه محل عوض کردیم یک خانم اومد تو خونه که با میشل و کلارا قرار گذاشت رفتم کنار ارشام
میگم ارشام این کیه
ارشام: تو هم مشکل داری ها یعنی نمیشناسی
سپند: بگو بابا اه چقد لوس شدی تو 😒
ارشام: ساینا هست خو
سپند: اها کیه حالا این ساینا خانم 😅🤔
ارشام: تو هم خنگی ها🤦♀دکتر هست
سپند: کدوم دکتر
ارشام: پاشو بابا تو هم سرکار گذاشتی منو😐
سپند:آخه دکتر چی هست برای یک دکتر این قدر احترام میزارن 😳🤦♀ولش بابا یک عکس گرفتم و برای آقا محمد فرستادم
پ.ن :.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫
زیادمون کنید 🥀
نویسنده: هستی 🥀
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂✌️😂
#سرباز امام زمان (عج)
کپی ممنوع❌❌❌❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷👏🇮🇷
#سرباز امام زمان (عج)
کپی ممنوع❌❌❌❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قلب 🔥
#سرباز امام زمان (عج)
کپی ممنوع❌❌❌❌
هدایت شده از 𝚈𝙴𝙶𝙰𝙽
15.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جشن ولایت چـه دلپذیـر است💚
صاحب این عید حیّ قدیر است💚
بـه خلـق عالم علی امیـر است💚
افضل اعیاد خدا عید غدیر است💚
#سرباز_رهبرم💚
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
🍂رمان :#یک_وبیست🍂
🍂پارت :#سی_یکم🍂
عطیه: فقط اشک میریختم داشتم میرفتم سمت حیاط تا دنبال دنیا بگردم که یک آقا جلو من وایساد
عبدی: سلام عطیه خانم
عطیه : سلام شما
عبدی: من ریس محمد هستم 😅
عطیه : اها سلام آقای عبدی 😭
عبدي: چیزی شده بنظر یکم استرس دارید
عطیه : دنیا😭😭😭
عبدی: دنیا چی شده
عطیه : دنیا گم شده 😭
عبدی: یعنی چی🤔
عطیه: همه چی بهش گفتم
عبدی: ای وااای😱😭
____________
عبدی: با عطیه خانم رفتیم اتاقی که محمد بود دیدم عزیز هم هست
سلام ☺️
عزیز: سلام شما ؟
عطیه : ریس محمد هست😔
عزیز: اها خوبید
عبدی: ممنون به اتاق نگاه کردم محمد بیهوش بود بهش سرم وصل بود
کی عمل میشه؟
عزیز: اجازه هایی لازم دادیم دکتر گفت یک ساعت دیگه عمل میشه
عبدی: خداروشکر 😔💔
با اجازه من برم به بچه ها بگم دنیا پیدا کنن
عطیه : ممنون😭💔
___________
رسول: داشتم کارام انجام میدادم که آقای عبدی زنگ زد
سلام آقا
عبدی: سلام رسول تنهایی
رسول: اره هیچ کس پیشم نیست چطور 🤔
عبدی: ببین دنیا دخترمحمد گم شده اطراف بیمارستان آزادی دنبالش بگرد تمام دوربین ها چک کن
رسول: یا علی😱
حالا چرا بیمارستان
عبدی: بعدا برات میگم تو فعلا دوربین ها چک کن رسول دقیق باش
رسول: چشم آقا 😢با اجازه
بووووووق قطع کرد
_________
رسول : دوربین ها هک کردم بیرون بیمارستان همه چیز انگار عادی بود دوربین های بخش هم چک کردم که یک دختر بنظرم آشنا بود🤨
ایولللل دنیا هست که همین جور که فیلم ها پیش میرفت یک مرد گرفتش😱.......
مشخصات ظاهری مرده چک کردم تا بیرون بیمارستان پیداش کردم 😍
که با صدای که از پشت سرم اومد ترسیدم
روژان : سلام
رسول : سلام😢
روژان: از چیزی ترسیدید؟
رسول: نه نه مشغول کار بودم یهو ترسیدم 😁کاری داشتید ☺️
روژان: خواستم ببینم میتونید یک کمک کوچیک کنید
رسول: بله حتما ☺️فقط میشه یکم صبر کنید کار خیلی مهمی دارم
روژان: نه اشکالی نداره از علی آقا کمک میگیرم
و رفت
رسول: ناراحت شد🤨🤦♀
بیخیال بابا دنیا مهم تره 😬
__________
عطیه : محمد آماده کردن و بردن اتاق عمل 😭به دیوار تیکه دادم و فقط دعا میکردم 😭💔خدایا محمد از من نگیر 😭😭💔
عطیه : روی صندلی نشستم داشتم دیوونه میشدم😭💔خدایا من سلامتی محمد از تو میخوام 😭😭😭😭💔
عبدی: همه ناراحت بودن نگران محمد بودم 😭پس دلیل این سر گیجه ها تومور بود😔💔
_______
رسول : ایوللللللللللللللللللللللللل 😍💪🏻
داوود: چخبره 😐
رسول: رد کسی که دنیا دزدیده بود زدم💪🏻😍
داوود: دختر آقا محمد😳کی دزدیدن😳
رسول: اوه خراب کاری کردم😬😬
چیزه یک نفر توی بیمارستان دنیا دزدیده آقای عبدی گفت ردش بزنم همین 😬
داوود: حالا چرا بیمارستان 😳
رسول: اونو خودم هم نمیدونم 😬
سعید: چی شده 🤨به منم بگید
فرشید: منم میخوام بدونم😌🤨
رسول: یاخدا😬🤦🏻♀
____5ساعت بعد ____
عطیه: بس طول و عرض اتاق عمل طی کردم دیگه پاهام درد میکرد 😔💔
بلاخره دکتر اومد بیرون 😍
دکتر: همراه آقای حسنی؟
عطیه و عزیز و عبدی : بله😢💔
پ.ن: .....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫
زیادمون کنید 🥀
نویسنده: هستی 🥀
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دکتر اومد بیرون 😢💔
ناشناس این پارت ✨💜
https://harfeto.timefriend.net/16581335927135