eitaa logo
♥️"وحید رهبانی"♥️
263 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
69 فایل
﴾﷽﴿ بزرگترین کانال 👈وحید رهبانی👉 در ایتا😍 اولین کانال رسمی آقا وحید 😎😍 اگه واقعا طرفدار آقا وحید و بچه های گاندو هستی از کانالشون حمایت کن❤ 💗بنشین جانا که حاله خوشی آمدی یارا💗 🌹☁عاشق کشی.. 🌹☁دیوانه کردن.. کانال ما باشما جون میگیره👊❣👊
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ادمین جدید هستم 💚
یه چی میگم من و نکشیدااا😐😂 به نظرتون اون آقا پشتیه که لباسش قهوه ایه😍♥️ دلبر تر نیست؟؟❤️ نه بابا شوخی کردم هر دو شون دلبر و جذابن😂💜😂 🌱 کانال✌️🏻وَحّیًدِ رَهّبًانِیّ :)🇮🇷 ╔═══♥️🔗🌱═══╗ 💕 @bmkjnf 💕 ╚══♥️🔗🌱════╝ 🚫 کپی حرام📛📛 فقط فروارد✅🌿
فقط ۱۶ نفر رای دادن😍 https://EitaaBot.ir/poll/j3vdx8
پارت چهارم رو بزارم؟
در نظرسنجی بگید
♥️"وحید رهبانی"♥️
https://EitaaBot.ir/poll/wi2
تا ۵ دقیقه دیگه نظرسنجی بسته میشه
♥️"وحید رهبانی"♥️
#رمان #بازی_با_مرگ ☠ پارت سوم #محمد + الو _ سلام _ بفرمایید 📞 _به به سلام فرمانده 😎خواستم یه م
☠ پارت چهارم خیلی زود ماشین 🚔اومد و سوار شدیم و راه افتادیم به سمت اون کارخانه 🏗🏭خیلی عجله داشتم و همش به راننده میگفتم که سریع تر🚨 حرکت کنه (مجرم) چند دقیقه ای نگذشته بود که زنگ زدم 📱بهشون چه زود رسیدن😐 از رییس ماموریت گرفته بودم تا نزدیک شدنشون صبر کنم و ببینم چکار میکنند و بعد تعقیبشون کنم و بفهمم محل کارشون کجاست🏢 با ناراحتی اطراف کارخونه🏗🏭 چند دور زدیم اثری نبود که نبود انگار که سرکارمون گذاشته بودن خواستیم برگردیم که صدای داوو 🗣تو کل ماشین🚔 پیچید وایسا وایسا نگه دار، آقا انگار یه چیزی کنار تپه⛰ است سریع پیاده شدیم .............‌.......... رسول تویی صدای منو میشنوی🗣 بلند شو 😔 داوود: رسول جان بلند شو حالت خوبه💔 رسول .....😔 رسول جان داداشی.....😭 با صداهای عجیبی🗣 بیدار شدم . سعی کردم چشمام رو باز کنم . .. هنوز کامل جایی رو نمیدیدم ولی یکم مشخص بود ، انگار چند نفر👥 بالای سرم بودن و مدام یه چیزایی رو میگفتن🗣 آااخخخخخخ😫 ، درد بدی تو پهلوم پیچید داشت یادم می اومد تا حالا چه بلاهایی سرم اومده چند دقیقه⌚️ بعد سعید و فرشید هم رسیدن +سعید زود باش کمک کن اوضاعش خیلی بده تا آمبولانس🚑 بیاد طول می‌کشه بگو ماشینم🚗 رو بیارن اینجا تا سریع برسونیمش بیمارستان🏥 _چشم آقا زیر بغلش رو با فرشید گرفتیم از پهلوش 🩸 خون💔 زیادی میومد رسوندیمش به ماشین🚗 داوود در ماشین 🚗رو باز کرد و رسول رو به صندلی تکیه دادیم یک دفعه یک موتوری🏍 پر سرعت رو دیدم که از خیابون🛣 اون وری رد شد +آقا محمد اون کی🧐😨 بود؟ _کدوم؟🤨 +اون موتوری 🏍که کلاه ایمنی سرش بود و یک تفنگ بسته بود کمرش؟ نویسنده کپی ممنوع ❌ 💔💔💔💔💔 ادامه دارد...
اینم پارت چهارم امیدوارم راضی باشید
https://harfeto.timefriend.net/16361762370954 لینک ناشناس رمان جهت نظرات و پیشنهادات 🥰 آیدی ادمین سرگرد 😊 @gandovahidrahbani
گذاشتم😊
نظرات و پیشنهادات و درخواست هاتون رو در در لینک ناشناس جدید بهم بگید لطفا در ناشناس قبلی پیام ندید جواب نمیدم تعداد پیام ها زیاد هستند در لینک جدید منتظر نظرات خوبتون هستم🌸☺️
ممنون☺️
لطفاتوجه کنید
لطفااونایی که توی چالش شرکت کردن پی وی نقطه بدن
محمدآینده گمنام نفیسه محمدآینده۲
چالش شروع میشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راندیک😗
کیست فرشید رسول داود سعید