یه چی میگم من و نکشیدااا😐😂
به نظرتون اون آقا پشتیه که لباسش قهوه ایه😍♥️
دلبر تر نیست؟؟❤️
نه بابا شوخی کردم هر دو شون دلبر و جذابن😂💜😂
#مدیر🌱
کانال✌️🏻وَحّیًدِ رَهّبًانِیّ :)🇮🇷
╔═══♥️🔗🌱═══╗
💕 @bmkjnf 💕
╚══♥️🔗🌱════╝
#ڪپیبردارےممنوع🚫
کپی حرام📛📛
فقط فروارد✅🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اکیپ گاندویی😍❤️✨
#سرباز_رهبرم
#ڪپیبردارےممنوع🚫
کپی حرام📛📛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا وحید😍❤️✨
#سرباز_رهبرم
#ڪپیبردارےممنوع🚫
کپی حرام📛📛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا وحید😍❤️✨
#سرباز_رهبرم
#ڪپیبردارےممنوع🚫
کپی حرام📛📛
♥️"وحید رهبانی"♥️
https://EitaaBot.ir/poll/wi2
تا ۵ دقیقه دیگه نظرسنجی بسته میشه
♥️"وحید رهبانی"♥️
#رمان #بازی_با_مرگ ☠ پارت سوم #محمد + الو _ سلام _ بفرمایید 📞 _به به سلام فرمانده 😎خواستم یه م
#رمان
#بازی_با_مرگ ☠
پارت چهارم
#داوود
خیلی زود ماشین 🚔اومد و سوار شدیم و راه افتادیم به سمت اون کارخانه 🏗🏭خیلی عجله داشتم و همش به راننده میگفتم که سریع تر🚨 حرکت کنه
#تیمور_رحیمی(مجرم)
چند دقیقه ای نگذشته بود که زنگ زدم 📱بهشون چه زود رسیدن😐
از رییس ماموریت گرفته بودم تا نزدیک شدنشون صبر کنم و ببینم چکار میکنند و بعد تعقیبشون کنم و بفهمم محل کارشون کجاست🏢
#سعید
با ناراحتی اطراف کارخونه🏗🏭 چند دور زدیم اثری نبود که نبود انگار که سرکارمون گذاشته بودن
خواستیم برگردیم که صدای داوو 🗣تو کل ماشین🚔 پیچید
#داوود
وایسا وایسا نگه دار، آقا انگار یه چیزی کنار تپه⛰ است سریع پیاده شدیم
.......................
#محمد
رسول تویی صدای منو میشنوی🗣 بلند شو 😔
داوود: رسول جان بلند شو حالت خوبه💔
رسول .....😔
رسول جان داداشی.....😭
#رسول
با صداهای عجیبی🗣 بیدار شدم . سعی کردم چشمام رو باز کنم . .. هنوز کامل جایی رو نمیدیدم ولی یکم مشخص بود ، انگار چند نفر👥 بالای سرم بودن و مدام یه چیزایی رو میگفتن🗣 آااخخخخخخ😫 ، درد بدی تو پهلوم پیچید داشت یادم می اومد تا حالا چه بلاهایی سرم اومده
#محمد
چند دقیقه⌚️ بعد سعید و فرشید هم رسیدن
+سعید زود باش کمک کن اوضاعش خیلی بده
تا آمبولانس🚑 بیاد طول میکشه بگو ماشینم🚗 رو بیارن اینجا تا سریع برسونیمش بیمارستان🏥
_چشم آقا
#سعید
زیر بغلش رو با فرشید گرفتیم از پهلوش 🩸 خون💔 زیادی میومد رسوندیمش به ماشین🚗
داوود در ماشین 🚗رو باز کرد و رسول رو به صندلی تکیه دادیم
یک دفعه یک موتوری🏍 پر سرعت رو دیدم که از خیابون🛣 اون وری رد شد
+آقا محمد اون کی🧐😨 بود؟
_کدوم؟🤨
+اون موتوری 🏍که کلاه ایمنی سرش بود و یک تفنگ بسته بود کمرش؟
نویسنده #سرگرد
کپی ممنوع ❌
💔💔💔💔💔
ادامه دارد...
https://harfeto.timefriend.net/16361762370954
لینک ناشناس رمان جهت نظرات و پیشنهادات 🥰
آیدی ادمین سرگرد 😊
@gandovahidrahbani
نظرات و پیشنهادات و درخواست هاتون رو در در لینک ناشناس جدید بهم بگید لطفا در ناشناس قبلی پیام ندید جواب نمیدم تعداد پیام ها زیاد هستند در لینک جدید منتظر نظرات خوبتون هستم🌸☺️
#سرگرد