eitaa logo
♥️"وحید رهبانی"♥️
262 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
69 فایل
﴾﷽﴿ بزرگترین کانال 👈وحید رهبانی👉 در ایتا😍 اولین کانال رسمی آقا وحید 😎😍 اگه واقعا طرفدار آقا وحید و بچه های گاندو هستی از کانالشون حمایت کن❤ 💗بنشین جانا که حاله خوشی آمدی یارا💗 🌹☁عاشق کشی.. 🌹☁دیوانه کردن.. کانال ما باشما جون میگیره👊❣👊
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مغز من سر جلسه امتحان😐 این مغز کوفتی فقط سر امتحان میره میخوابه😐😬
ببخشید چند وقت پست ندادم چون امتحان داشتم فعالیت نکردم ایشالا فعالیت هام بیشتر میشه
هدایت شده از ♥️"وحید رهبانی"♥️
اhttps://abzarek.ir/service-p/msg/115026 اگر از فعالیت های من خوشتون اومد و خواستین ادامه بدم یا هرچی نظراتتون رو توی این ناشناس بگین ممنون
تبادل انجام میدیم✅ آمارت بالای 300 بود قبوله🌸 شرایط تبادل🌸✅ امارت بالای 300 باشه✅🌸 اگه نبود با ید برای تبادل 5000 ریال بدی✅🌼 کانالت مذهبی باشه🌸✅ بنرــویو خورد برش دارین✅🌸 همه اعضاتون انلاین بشن🌸✅ شرایط رو داشتین بنر بفرستین🙂 👇🏻به این آیدی پیام بدن👇🏻 @Weqsfm آیدیم👈🏻
افتخار دادید🤞👌🏼 که وارد خانواده ما شدید😍👍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ادمین جدید هستم 💚
یه چی میگم من و نکشیدااا😐😂 به نظرتون اون آقا پشتیه که لباسش قهوه ایه😍♥️ دلبر تر نیست؟؟❤️ نه بابا شوخی کردم هر دو شون دلبر و جذابن😂💜😂 🌱 کانال✌️🏻وَحّیًدِ رَهّبًانِیّ :)🇮🇷 ╔═══♥️🔗🌱═══╗ 💕 @bmkjnf 💕 ╚══♥️🔗🌱════╝ 🚫 کپی حرام📛📛 فقط فروارد✅🌿
فقط ۱۶ نفر رای دادن😍 https://EitaaBot.ir/poll/j3vdx8
پارت چهارم رو بزارم؟
در نظرسنجی بگید
♥️"وحید رهبانی"♥️
https://EitaaBot.ir/poll/wi2
تا ۵ دقیقه دیگه نظرسنجی بسته میشه
♥️"وحید رهبانی"♥️
#رمان #بازی_با_مرگ ☠ پارت سوم #محمد + الو _ سلام _ بفرمایید 📞 _به به سلام فرمانده 😎خواستم یه م
☠ پارت چهارم خیلی زود ماشین 🚔اومد و سوار شدیم و راه افتادیم به سمت اون کارخانه 🏗🏭خیلی عجله داشتم و همش به راننده میگفتم که سریع تر🚨 حرکت کنه (مجرم) چند دقیقه ای نگذشته بود که زنگ زدم 📱بهشون چه زود رسیدن😐 از رییس ماموریت گرفته بودم تا نزدیک شدنشون صبر کنم و ببینم چکار میکنند و بعد تعقیبشون کنم و بفهمم محل کارشون کجاست🏢 با ناراحتی اطراف کارخونه🏗🏭 چند دور زدیم اثری نبود که نبود انگار که سرکارمون گذاشته بودن خواستیم برگردیم که صدای داوو 🗣تو کل ماشین🚔 پیچید وایسا وایسا نگه دار، آقا انگار یه چیزی کنار تپه⛰ است سریع پیاده شدیم .............‌.......... رسول تویی صدای منو میشنوی🗣 بلند شو 😔 داوود: رسول جان بلند شو حالت خوبه💔 رسول .....😔 رسول جان داداشی.....😭 با صداهای عجیبی🗣 بیدار شدم . سعی کردم چشمام رو باز کنم . .. هنوز کامل جایی رو نمیدیدم ولی یکم مشخص بود ، انگار چند نفر👥 بالای سرم بودن و مدام یه چیزایی رو میگفتن🗣 آااخخخخخخ😫 ، درد بدی تو پهلوم پیچید داشت یادم می اومد تا حالا چه بلاهایی سرم اومده چند دقیقه⌚️ بعد سعید و فرشید هم رسیدن +سعید زود باش کمک کن اوضاعش خیلی بده تا آمبولانس🚑 بیاد طول می‌کشه بگو ماشینم🚗 رو بیارن اینجا تا سریع برسونیمش بیمارستان🏥 _چشم آقا زیر بغلش رو با فرشید گرفتیم از پهلوش 🩸 خون💔 زیادی میومد رسوندیمش به ماشین🚗 داوود در ماشین 🚗رو باز کرد و رسول رو به صندلی تکیه دادیم یک دفعه یک موتوری🏍 پر سرعت رو دیدم که از خیابون🛣 اون وری رد شد +آقا محمد اون کی🧐😨 بود؟ _کدوم؟🤨 +اون موتوری 🏍که کلاه ایمنی سرش بود و یک تفنگ بسته بود کمرش؟ نویسنده کپی ممنوع ❌ 💔💔💔💔💔 ادامه دارد...
اینم پارت چهارم امیدوارم راضی باشید
https://harfeto.timefriend.net/16361762370954 لینک ناشناس رمان جهت نظرات و پیشنهادات 🥰 آیدی ادمین سرگرد 😊 @gandovahidrahbani