eitaa logo
بُڪٰاء ؛
1.2هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
18 فایل
'بِسـمِ‌رَبِّ‌مـآدَرِپهلوشِکستِه🥀' - میگفت‌کـه؛پـاکَم‌کنُ‌خـاکَم‌کن.. همه‌چیزاز²⁶•³•¹⁴⁰³شروع‌شد✨. بُکاءبه‌معناي‌گريهٔ‌پُرثواب،مانندأشك‌برسیدالشهداء . الٰهي‌تموم‌گریه‌هامون‌بُکاءباشه.. -تقدیم‌به‌ساحت‌مقدس‌حضرت‌صـاحب'عج' ومحضرمبارك‌خانم‌فاطمهٔ‌زهراء'س'
مشاهده در ایتا
دانلود
بُڪٰاء ؛
#رمان #رمان_رفیق_مثل_رسول #شهید_رسول_خلیلی #پارت_پنجاه_و_نه چند تا درخت انار توی محوطه اردوگاه تاب
حضور ایران به عنوان یک قدرت شیعه در منطقه،این دلگرمی را به مردم داده بود که میشود جلوی این دشمن ایستاد،مبارزه کرد و پیروز شد.حکایت حزب‌الله لبنان و خیلی‌ از نهضت های اسلامی در کنار ایران درست مثل بچه ای بود که به دلگرمی قدرت برادر بزرگتر می‌تواند بچه شر محل را ادب کنند.این قدرت برتر داشتن،حس خوبی داشت.نیروهای معتقد و متخصص با روحیه انقلابی و انگیزه مبارزه با اسرائیل بیشترین نیاز این عرصه بودند.دقت کردم اطراف میدان دسته های کوچک دور هم جمع شده بودند.همراه فرید به یکی دو تا از این جمع ها سر زدیم.یک‌ گروه با ایده های فرهنگی دور هم جمع شده و کلی عکس،بروشور و تراکت درمورد حزب‌الله طراحی کرده بودند،کارهایشان خوب بود.چند عکس با موضوع آموزش نظامی بود که توضیحی نداشت.جرقه ای به ذهنم افتاد؛ولی برای شکل پیدا کردنش باید با روح الله و آقا مرتضی مشورت می‌کردم.شب کف اتاقم پر شده بود از بروشور،عکس و تراکتی که جمع کرده بودیم.همه آن ها را مثل یک نقشه راه جلوی خودم چیدم،حالا می‌توانستم برای انتخاب مسیر آینده ام بهتر تصمیم بگیرم. فصل چهارم |هجرت| نمی دانم میتوانم اسم این موقعیت مکان زندگی را هجرت بگذارم یا نه؟تمام خاطرات کودکی و نوجوانی ام در محله باغستان کرج شکل گرفته بود.از تمام دل بستگی هایم؛بخصوص فرید،بسیج و آقا مرتضی مجبور شدم بگذرم.من‌همراه‌خانواده‌برای‌زندگی‌به‌خانه‌ای‌ درتهران،محدوده خیابان منیریه نقل مکان کردیم.
بُڪٰاء ؛
#رمان #رمان_رفیق_مثل_رسول #شهید_رسول_خلیلی #پارت_شصت حضور ایران به عنوان یک قدرت شیعه در منطقه،این
محله و خانه جدید برای من خیلی جالب و جذاب نبود؛ البته کسی هم نظری از من نپرسید.شاید بعد ها روی این حساب گذاشته شود که آدم ساکتی بودم؛ولی خودم که از دل خودم خبر داشتم،تهران با همه بزرگی اش برای من آن قدر جذابیت نداشت که همه روزم را پر کنم.برای همین از همه فرصت هایم استفاده میکردم تا به کرج بروم و سری به فرید یا بچه‌های بسیج بزنم.برایم فرقی نمی‌کرد با ماشین یا موتور،برایم مهم بود که به کرج بروم.از وقتی برای زندگی به تهران آمده بودیم،فقط یکبار به مامان برای این جابجایی گله کرده بودم.از نگاه مادرم متوجه شدم که همراه بودنم،بیشتر از بهانه گیری هایم در دلش جا باز میکند.تلخی این دور شدن با شیرینی رفتن به کربلا از دلم بیرون رفت.فقط لطف امام حسین علیه السلام بود که قسمت و روزی من شد و توانستم با پدرم به کربلا بروم.وقتی به بین الحرمین رسیدم،تمام روضه های عالم جلوی چشمم مجسم شد؛از لحظه رسیدن کاروان سیدالشهدا به این سرزمین،تا لحظه به اسارت رفتن خاندان آل الله.و از همه چیز سخت تر برای من لحظه وداع حضرت زینب سلام الله علیها با امام حسین علیه السلام بود.روضه حضرت زینب سلام الله علیها روح و جسمم را صیقل می‌داد؛با اینکه خواهر نداشتم؛اما بیشتر به نگاه،حجاب و ارتباط با نامحرم حساس شدم. از سفر کربلا که برگشتم تمام تلاشم را کردم تا عطر و طعم این زیارت را حفظ کنم.با توجه به علایق شخصی برای ورود به عرصه کارهای نظامی مصمم شدم،برای آزمون ورودی دانشکده افسری ثبت نام کردم.
بُڪٰاء ؛
↻آنچہ‌امروز گذشت . . لف‌نده‌‌رفیق‌بمونۍ‌قشنگتره! وضـویـٰادِتون‌نَـرھ•• شَبِـتون‌منـوَربھ‌نـورخُـدا••¡ッ اِلتمـٰاس‌دُعـٰا!•• یـٰاعَ‌ـلۍمَـدد..••!ッ
آقای‌اباعبدالله❤️‍🩹✨
دلم‌گرفتہ‌بود نامت‌رازمزمہ‌ڪردم‌وسبڪ‌شدم راست‌گفت‌شاعرکہ‌: یاح‌ـسین‌نامِ‌توبردم،نہ‌غمی‌ماندونہ‌هَمّی بابی‌اَنت‌واُمّی💔:)
حرم آقا امام رضا (ع)✨ به یاد همتون هستم🌱🤍 https://eitaa.com/boka_220
بریم برا
۱.کلا من وقت آزاد زیاد دارم که معمولا تو این تایم درس میخونم ۲.خدا پشت و پناهت عزیزم😁😑 ۳.لطف شماست❤ ۴.البته ✨🌱 ۵.الهی من دورت بگردم 😁🙂 الوجوم مالک کاناله‌
۱. الوجوم بیا ببین 🥺 شما که انقدر مارو دوست دارید پس زیادمون کنید دیگه ۲.مرسی عزیزمم🥺🌹 ۳.روزای زوج ناشناس جواب میدیم
۱.الوجوم دست به کار شو ۲. خب پس زیادمون کن دیگه😁❤️ ۳.فداااات ۴.بیا بگو الوجوم