eitaa logo
بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانش‌نامه انقلاب اسلامی
5.6هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
692 ویدیو
597 فایل
ناشر اختصاصی آثار تاریخ‌نگار انقلاب اسلامی؛ حجت‌الاسلام و المسلمین سیدحمید روحانی کانال رسمی @bonyadtarikh تازه های پایگاه: http://iranemoaser.ir ارتباط با مدیر کانال و خرید آثار: @nasrollahabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 خاطرات خودنگاشت همسر امام(۱۲) ✳️ عروس در ماشین باری 🔹... روز چهاردهم فروردین 1309 ه.ش ... ماشین باری سیمی که شرحش رفت اجاره شده و من برای اولین بار بود که با چنین ماشینی مسافرت این چنینی می‌کردم چرا که قبلاً با سواری می‌رفتیم. وسط ماشین جهزیه مرا ریختند و روی صندلی‌های باریک ما را نشاندند، عده دیگر هم سوار شدند و بدین ترتیب... به سوی #قم حرکت کردیم. تا #حسن‌آباد گریستم، ناله کردم و گلوله اشک از چشمم روی لباسم می‌ریخت ، نمی‌دانم این همه اشک را از کجا داشتم! به حسن‌آباد که رسیدیم یعنی سه ساعت گریه کردن، آقا گفت « بس است دیگر، تحمل داشته باش » ساکت شدم و تا قم که هشت ساعت راه بود، بغض کردم و گلویم از شدت بغض درد گرفت ... (زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام ) ص 62-61) #خاطرات_خودنگاشت_همسر_امام 🔹🔹🔹 Bonyadtarikhbook-ir 🔸🔸🔸 @Bonyadtarikh بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی.
📸خاطرات خودنگاشت همسر امام(۱۴) ◀️زندگی طلبگی و تنگی معیشت(۱) 🔹... بعد از این منزل به خانه دیگری در گذر عابدین نزدیک تکیه عشقعلی رفتیم. اجاره این منزل ماهی پنج تومان می‌شد که اندکی برای آقا زیاد بود. ما در خانه کوچک‌مان وضع طلبگی داشتیم. آقا در خمین مختصر ملکی داشت که به همان بسنده می‌کردیم و سعی می‌کردیم خودمان را محتاج نشان ندهیم. 🔸ماهی بیست تومان عاید ملکی، و از هیچ آقایی شهریه قبول نکرد. می‌خواست با همین مقدار زندگی کند و زیربار هیچ مرجعی نرود. از اول مناعت طبع داشت و تا آخر هم از کسی پولی برای گذراندن زندگی قبول نکرد. عاید ملکی هم مرتب نبود که لااقل بتوانیم روزمره حساب کنیم و بدانیم که چه زمانی پولی می‌رسد... باید شش ماه با #سختی و #قرض زندگی می‌کردیم تا مقداری گندم در #خمین بفروشند و سهم ما برسد و قروض ما ادا شود. (زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) ص ۶۵) #خاطرات_خودنگاشت_همسر_امام 🔹🔹🔹 Bonyadtarikhbook-ir 🔸🔸🔸 @Bonyadtarikh بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی.
📸خاطرات خودنگاشت همسر امام (15) ◀️زندگی طلبگی و تنگی معیشت (۲) 🔸 آنان که در خرج و دخل اهل نظر بودند معتقد بودند که اگر ماهی پنجاه تومان داشتیم می‌توانستیم یک زندگی معمولی داشته باشیم زیرا غیر از خودمان و بچه یک کارگر زن هم داشتیم که برای کمک به من از تهران آمده بود. 🔹کرایه خانه را باید می‌پرداختیم و خرج لباس و سایر برج‌ها را هم که اضافه کنی با ماهی پنجاه تومان یک #زندگی_بخور_و_نمیر را می‌توانستی اداره کنی و ما فقط حدوداً به طور متوسط ماهی بیست تومان، سی تومان کم داشتیم و در سختی زندگی می‌کردیم. 🔸اکثراً نسیه خریداری می‌کردیم پول که می‌رسید قروض را می‌پرداختیم. قرض بقال، عطار، قصاب، نانوا. درست یادم نیست، چند مغازه دیگر را هم به آن اضافه کنید از همه نسیه می‌آوردیم. قصاب‌ها در آن زمان چوب خط داشتند علی الظاهر کسی در این زمان از چوب خط خبر ندارد، چوبی که در مقابل هر دو سیر و نیم گوشت علامتی بر آن نقش زده می‌شد، چرا که سواد نبود و کاغذ و قلم فرع سواد است... (زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) ص ۶۶) #خاطرات_خودنگاشت_همسر_امام 🔹🔹🔹 Bonyadtarikhbook-ir 🔸🔸🔸 @Bonyadtarikh بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی.
📸 خاطرات خودنگاشت همسر امام(۱۶) ◀️ تلخی‌ها را به ما چشانید تا شیرینی آزادگی را بچشیم 🔸 یادم می‌آید در یک زمانی پول #شیر برای #فرزندان نداشتیم، امروز را موکول به فردا می‌کردیم و فردا را به پس فردا ... یک چارک شیر(1) پنج شاهی(2) بود ولی متاسفانه پنج شاهی در بساط نبود... فرزندمان #گرسنگی می‌کشید و ما پنج شاهی نداشتیم ولی با تمام این احوال آقا زیر بار شهریه نمی‌رفت، حاضر بود بچه‌اش گرسنگی بکشد حتی شیر نداشته باشد ولی از کسی پول و #شهریه نگیرد، آن هم شهریه‌ای که همه طلبه‌ها و فضلا می‌گرفتند اگر او از همه آقایان و مراجعی که شهریه می‌دادند می‌گرفت به ده تومان می‌رسید و وضع‌مان خیلی خوب می‌شد. 🔹 او تلخی‌ها را به ما چشاند تا شیرینی #آزادگی را بچشیم و من صبر را پیشه خود ساختم تا او حاج آقا #روح‌الله باقی بماند، خلاصه آن‌که سختی و مشکلات را به زانو در آوردم. بچه گرسنه بود و پول برای خرید شیر نبود و من هم شیر نداشتم، هردو بر این توافق کردیم که از غذا‌های خودمان به بچه بدهیم ، که متأسفانه بعضاً مریض می‌شدند. می‌رفتیم نزد حکیمی به‌نام میرزا علی‌نقی که نسخه‌های از قبل تهیه شده و نوشته داشت و زیر تشک گذاشته بود ... این هم طبیب بچه‌‌هایم بود! ... (زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) ص۶۷) 🔸پی‌نوشت: 1_ یک چارک : ده سیره و 40 سیر یک من و یک من سه کیلو است. 2_ یک شاهی: معادل 50 دینار و 20 شاهی معادل یک قران بود. قران در قاجاریه و اوایل پهلوی واحد پول ایران بود. #خاطرات_خودنگاشت_همسر_امام 🔹🔹🔹 Bonyadtarikhbook-ir 🔸🔸🔸 @Bonyadtarikh بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی.
📸خاطرات خودنگاشت همسر امام (۱۹) ◀️ منزلی تنگ و تاریک 🔹... من نه #خانه_اول را دیده بودم و نه #خانه_دوم را، هرگز فکر چنین جایی را نمی‌کردم، چرا ندیدم روشن است چون آدم با ملاحظه‌ای بودم، نمی‌خواستم چیزی بگویم که به اختلاف بکشد ... از طرف دیگر وقتی پول نیست تو باشی چه می‌کنی؟ وقتی اجاره باید سه تومان باشد و بیشتر از آن نیست، چاره چیست؟ ... با همه این استدلال هیچ فکری نمی‌کردم که خانه به این وضع باشد. به هر حال خانه مهیا شد، اثاثیه را خودم جمع می‌کردم و حمال می‌برد. مجموعاً زن زرنگی بودم. بعد از ارسال آخرین محموله، راهی خانه جدید شدم، خانه را چنین دیدم: فقط دوتا اتاق آن هم بسیار تنگ و تاریک و بد، خود و خدایم می‌دانیم که در آن لحظه چه حالی شدم ولی تنها کلمه‌ای که گفتم این بود : «چه خانه بدی است» و تنها جوابی که شنیدم این بود: «همین است که هست» دیدم راست می‌گوید. 🔸خانه‌ای است اجاره کرده‌اند، بنایی کرده‌اند اثاثیه آورده شده، چاره‌ای نیست، مثل ناچاری‌های دیگر و باید ساخت، دیگر هیچ نگفتم.. منزل گنجایش تمام اثاثیه را نداشت بیش از نیمی از اثاث را در #انبار_خفه‌کننده‌ای که زیرزمینش می‌نامیدند کنار گذاشتیم، هشت سال، از نوزده سالگی تا 27 سالگی یعنی بهترین ایام عمرم را در این خانه گذراندم ... ( زندگینامه بانو خدیجه ثقفی ( همسر امام ) ص ۸۳-۸۰ ) #خاطرات_خودنگاشت_همسر_امام 🔹🔹🔹 Bonyadtarikhbook-ir 🔸🔸🔸 @Bonyadtarikh بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی.
📸خاطرات خود نگاشت همسر امام،: (۲۱) ◀️ سازگاری داشتن با شوهر! 🔹... من هیچگاه در طول زندگیم از آقا لباس نخواستم، هیچگاه درخواست نکردم، چرا که خیلی سختم بود که خدای نکرده پاسخ او منفی باشد. بارها جورابم را می‌کردم و لباس‌های کهنه‌ام بسنده می‌نمودم تا کم‌تر برای خانه هزینه شود. 🔸البته حداقل سالی یک جفت کفش، یک چادر نماز، یکی دو پیراهن برای خود و فرزندانم تهیه می‌کردم. من از این‌که چیزی از آقا بخواهم که میلش نباشد و یا امکاناتش اجازه ندهد، پرهیز داشتم ... 🔹آقا آدم مقتصدی بود، من هم اینگونه شده بودم ولی چاره نبود، می‌بایست می‌گفتم که بچه‌ها لباس لازم دارند و چون سؤال و درخواست برایم سخت بود تا لباسهایشان مندرس نشده بود نمی‌گفتم وقتی به آقا می‌گفتم بچه‌ها لباس ندارند واقعاً نداشتند. (زندگینامه بانو (همسر امام) ص112) 🔹🔹🔹 Bonyadtarikhbook-ir 🔸🔸🔸 @Bonyadtarikh بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی.