eitaa logo
شــهرِکـتـʙᴏᴏᴋ ᴄɪᴛʏــاب
3.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
334 ویدیو
510 فایل
┄┅✧﷽✧┅┄ °تو بگو من گوش میدم(: @Nashenas_ketab_baz °اینجا را بِکاوید✆: @tablighatbookcity 4k••••🚎•3k °مطآلب کانآل‌را کپی‌نکنید✐خدآونـد فـوروآرد را آفرید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ژانر: خانوادۀ من مدام ایده‌های لوس و بی‌مزه‌ای برای داستان‌های کارتونی‌ام بهم می‌دهند. من هم اصلاً محلشان نمی‌گذارم. هیچ‌کدامشان نمی‌دانند که من تا چه‌ حد این کار را جدی می‌گیرم. پدر کوله‌پشتی‌‌ام را کشید بالا و بندش را روی شانه‌ام تنظیم کرد. بعد هم دستش را لای موهایم فرو کرد و آنها را به‌هم ریخت. موهای من قهوه‌ای روشن و مایل به بور است و همیشه دراز و بی‌مدل، دور صورتم ریخته. موهایم را هیچ‌وقت برس نمی‌زنم، فقط با دستم آنها را کنار می‌زنم. موی من آن‌قدر پرپشت است که زیر کلاه بیس‌بال جا نمی‌گیرد. گمانم پدر به همین دلیل همیشه موهای مرا به هم می‌ریزد، آخر سر خودش مثل توپ بولینگ طاس است. 📚» ᴊᴏɪɴɪɴɢ ᴛʜᴇ ᴄʜᴀɴᴇʟ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
   ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲    ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ‌
یه قـ🍕ـاچ کتـٰاب؛ عشق نیز تابعی از نجابت است. هوس‌بازِ نانجیب، بسیار می‌توان یافت؛ امّا هرگز عاشقِ نانجیب پیدا نخواهی کرد، ای سلیمه! هیچ گاه نشنیده‌اَم و نخواهی شنید که عشق، بتواند حتّی لحظه‌یی هم زیرِ چترِ نانجیبی، آسوده بنشیند و عشق باقی بماند، البتّه باز هم به شرطِ آن که عشق را با شهوت، اشتباه نگیریم. کتآبــ: بر جاده‌های آبی سرخ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ژانر: کتاب «جسدی در کتابخانه» The Body in the Library نوشته‌ی «آگاتا کریستی» در سال 1942 منتشر شد. داستان این کتاب با اتفاقی عجیب در یک صبح پاییزی آغاز می‌شود. خانم بانتری همراه همسرش دالی داخل عمارت گوسینگتون هال زندگی می‌کنند و پیشخدمت‌های زیادی دارند. یک روز ساعت هفت صبح یکی از پیشخدمت‌های این خانواده به نام «مری» این زوج را از خواب بیدار می‌کند و به آن‌ها اطلاع می‌دهد در کتاب‌خانه‌ی طبقه‌ی پایین جنازه‌ی دختری قرار دارد. دالی با شنیدن این خواب ابتدا گیج می‌شود و فکر می‌کند خواب می‌بیند سپس سراسیمه از اتاق خواب بیرون می‌آید. او به کتابخانه می‌رود و در کمال تعجب جنازه‌ی دختری بور و زیبا را می‌بیند. خانم بانتری و همسرش دالی برای پی بردن به حقیقت با پلیس تماس می‌گیرند و پس از آن به دوستشان خانم مارپل اطلاع می‌دهند. خانم مارپل پس از شنیدن این خبر سریعاً خودش را به عمارت گوسینگتون هال می‌رساند و قدم در ماجرایی مرموز می‌گذارد. 📚» ᴊᴏɪɴɪɴɢ ᴛʜᴇ ᴄʜᴀɴᴇʟ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- تواگر‌یوسف‌خودرانَشِناسی‌عجب‌است - "الّلهُـــمَّ‌عَجِّـــل‌لِوَلِیِّکَــــ‌ الْفَـــرَجْ"