یه قـ🍊ـاچ کتـٰاب؛
احساسات من به این راحتی ها تغییر نمی کند، شاید بتوان گفت زود رنجم، اما اگر عقیده ام نسبت به کسی تغییر کند تا ابد تغییر میکند.
کتآبــ: غرور و تعصب
#یه_قاچ_کتاب
#معرفی
ژانر: #رمان #ترسناک
اتاق من بزرگ و روشن و خیلی عجیب و غریب بود. پردههای کلفت ارغوانیرنگی داشت و چلچراغ کریستالش نور زیاد و درخشانی روی همهچیز میانداخت. تختخواب بزرگش سایبان داشت و پردههای دوطرفش افتاده بود. پردههای تخت و روتختی هم مثل پردۀ اتاق ارغوانی بود. من در عمرم تو تخت سایباندار نخوابیده بودم و مطمئن بودم تو آن تخت احساس میکنم مثل شاهزاده خانمهای تو فیلمها شدهام! این اتاق هم پر از اشیاء قدیمی مصری بود. دور اتاق گشتم و انواع گلدانها و ظرفهای کوچک سفالی، پیپهای کوچک و مجسمۀ پرنده را تو دستم گرفتم و تماشا کردم. حتّی نقش کاغذ دیواریها هم عکس مصریهایی بود که از نیمرخ پشت هم صف بسته بودند. از خودم پرسیدم، همۀ اتاقهای این خونه شکل مصر باستان تزئین شده؟ معلوم میشه عموجاناتان بدجوری خورۀ مصره! چمدانم را گذاشتم روی تخت و درش را باز کردم. جادادنِ لباسهایم کار آسانی بود، چون کمد آن اتاق از اتاقی که من تو خانۀ مادربزرگ وی داشتم بزرگتر بود! دولا شدم که یک دسته تیشرت را از چمدان دربیاورم... و جیغ بلندی کشیدم. جریان سردی پشتم را لرزاند...
📚» ᴊᴏɪɴɪɴɢ ᴛʜᴇ ᴄʜᴀɴᴇʟ
#آر_ال_استاین
#مومیایی
نمیدونم چی شد که از بین قفسه کتابها انتخابش کردم..👀
اصلا خیلی جالبه که اهل بیت علیهم السلام برای من یه حال دیگه دارن.. میپرسی چرا؟ باید بگم نزدیک سفرم به مشهد اقیانوس مشرق رسید دستم.. و الان تو محرم این کتاب ارزشمند.. واقعه عاشورا از قبل تا بعدش یک واقعه عظیمه که باید مورد بررسی قرار بگیره.. این کتاب با حالت رمانی که داره بیشتر جذبم کرد هر روز یک فصلشو خوندم و اتفاقات رو از دید حضرت زینب سلام الله علیها نگاه کردم.. شد، آنچه نباید میشد و دید، همه ی آنچه که نباید میدید .. شهید شدن عباس، دو فرزند خودشون، علی اکبر، علی اصغر، برادرشون حسین عليه السلام و رقیه ..🥀
کتاب رو تموم کردم و با بهت بستم..😔
آه از این دل و صد وای به این صبر ..نویسنده چقدر قشنگ هر صحنه رو به تصویر کشید.. انگار که در جمع اسرا نشستم و میبینم چه بر سر خاندان پیامبر میاد.. انگار میبینم وصیت مادر که بوسه ای بر گلوی حسین بود.. انگار میبینم بی قراری بچها را از عطش که زینب آنها را آرام میکرد.. انگار میبینم غروب و خیمه های سوخته و بی پناهی اسرا که زینب تنها پناه بود.. انگار میبینم کودک سه ساله ای که با سر پدر حرف میزد و زینب بعد از هزاران داغ، غم او را هم به دوش میکشد.. انگار میبینم چطور بعد از خطبه های او یک دنیا از این رو به آن رو میشود.. انگار میبینم حضرت سجاد علیه السلام با بیماری چطور با صلابت ایستاده جلوی یزید و او نگران به آخرین حجت خدا مینگرد.. و انگار این درد تا قیام قیامت میماند..💔
#ادمین_نوشت
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفی 3کــʙᴏᴏᴋــتابِ...😱📚
___________
➊عادت های اتمی(جیمز کلیر)
این کتاب، با سبک جالب و روان، به ما یاد میده که چه جوری با شناخت عادتهای کوچیک و مدیریت اونها هر روز یه درصد بهتربشیم✔️
➋راه انسان برتر(دیوید دیدا)📒
➌مدیتیشن ها(مارکوس آرلیوس)📖
#معرفی_کتاب
📚» ᴊᴏɪɴɪɴɢ ᴛʜᴇ ᴄʜᴀɴᴇʟ
#معرفی
ژانر: #جنایی #معمایی
کتاب «در هتل برترام» At Bertram's Hotel نوشتهی «آگاتا کریستی» در نوامبر سال 1965 منتشر شد. داستان این کتاب حول محور هتلی به نام برترام است که در میان مردم لندن از شهرت و محبوبیت زیادی برخوردار است. این هتل قدمت بسیاری دارد و در سال 1955 به طور کامل بازسازی شد و به حالت اولش درآمد. این هتل در میان روحانیون و اسقفها، زنان نجیبزاده و ثروتمندان بسیار معروف و تقریباً در همهی روزهای سال شلوغ است. خانم سلینا هیزی یکی از شخصیتهای کتاب «در هتل برترام» به دلیل مراجعه به دندانپزشکی و پزشک مربوط به دردهای روماتیسم راهی این هتل میشود. او در هتل با خانم مارپل Miss Marple روبهرو میشود و از دیدن او تعجب میکند. خانم مارپل به اصرار خواهرزادهی عزیزش به نام جوآن وست که نقاشی جوان و معروف است به لندن آمده است. او پیش از این هنگامی که چهارده سال داشته همراه با زنعمو و عمو تامس در هتل برترام اقامت داشته است. حضور این بانوی پیر اما هوشیار و تیزبین در این هتل و اتفاقهای رمزآلود و ماجراجویانه داستان کلی کتاب «در هتل برترام» نوشتهی «آگاتا کریستی» را شکل میدهد.
📚» ᴊᴏɪɴɪɴɢ ᴛʜᴇ ᴄʜᴀɴᴇʟ
#آگاتا_کریستی
#در_هتل_برترام