eitaa logo
از من و کتاب‌ها/بوکی‌شو🇵🇸
222 دنبال‌کننده
589 عکس
44 ویدیو
8 فایل
به معجزه کتابها ایمان بیار. https://eitaa.com/joinchat/1600258274Cfec16885eb اگه دوست داری کتاب بخونی ولی نمیدونی چی بخونی من اینجام👈 @soodehabedi
مشاهده در ایتا
دانلود
کلارا و خورشید، در ظاهر کتاب غیرمذهبی و بی‌ربطی به ماه رمضان هست. اما در باطن اینطور نبود. اسم نویسنده کافی بود تا انتخابش کنم. اثری از نویسنده‌ی کتاب عجیب و جذاب «بازمانده‌ی روز». از مترجم هم قبلا آثار دیگری خوانده بودم و خیالم تخت بود. بدون اینکه خلاصه و معرفی داستان را بخوانم، کتاب را شروع کردم. اولش کمی گیج شدم که راوی چه کسی است. کم‌کم متوجه شدم یک ربات دارد مشاهداتش را و ارتباطاتش را برایم تعریف می‌کند. داستان در روزگاری می‌گذرد که ربات‌ها دوستان و مراقبان همراه و صمیمی نوجوان‌ها می‌شوند. و عطف اولیه‌ی داستان زمانی‌است که جوزی، با کلارا ، ربات و راوی کتاب، هم‌کلام می‌شود. کلارا همراه جوزی می‌شود و به شیوه‌ی خودش به او در گذر از روزهای سخت زندگی کمک‌می‌کند. این روزها که هوش مصنوعی دارد اوج می‌گیرد ، بعضی از سازندگان جاه‌طلب آن گمان می‌کنند که امکان دارد چیزی ساخت که جایگزین انسان بشود. کلارا با مسیری که طی می‌کند، نشان می‌دهد که هیچ چیز، هیچ عدد و رقمی، هیچ هوش مصنوعی و برنامه‌ی صفر و یکی نمی‌تواند به عمق آنچه در قلب آدمی می‌گذرد، دست پیدا کند. قلب و لایه‌های تو در توی آن، احساسات عمیق و متنوعی که در آن موج می‌زند با حکمت و ابتکار خالقی آفریده شده که دست هیچ بنی‌بشری به کدهای ساخت و برنامه ریزی آن نمی‌رسد. کلارا و خورشید نویسنده کازوئو ایشی گورو مترجم امیرمهدی حقیقت نشر چشمه @bookishow
مدام چهارم به دستم رسید. مدامِ خواب! وسط بدو بدوهای دم افطار که منتظر بودم مهمان‌ها برسند. رفت کنار بقیه مدام‌ها. سر سفره چندباری نگاهش کردم، آبی و آرام نشسته بود، منتظرم بود. لبخند زدم بهش. امروز توانستم برش دارم. اولین کاری که کردم، نگاه کردن اسم نویسنده‌ها بود. دومین کار، برداشتن کارت پستال هدیه‌ی مدام و دیدن نقاشی میرزاحمید. با خودم بردمش کافه کتاب و از بین آن همه عنوان و مجلد، دستم گرفتم تا عکس بگیرم. حالا چندباری از سر تا ته ورق می‌زنم، باز از آخر به اول. بعد یکی از متن‌ها را انتخاب می‌کنم تا بخوانم. هیچوقت آدمِ از ب بسم‌الله شروع کردن کتاب و مجله نبوده‌ام! @modaam_magazine
یک‌بار هم ای عشقِ من ! از عقل میاندیش . بگذار که دل ، حل کند این مسئله‌ها را . . . _محمدعلی بهمنی
لایق وصل تو که من نیستم اذن به یک لحظه نگاهم بده رضا جان
امام حسین جان ما را دلت نخواست، ندانم چرا نخواست.... امام حسین جان آخرین پنج‌شنبه‌ی امسال هم تمام شد. یک سال و نیم بیشتر است که در حرمتان نفس نکشیده‌ام. غرق نشده‌ام، از آن دریا دور مانده‌ام. راستش آن اول دروغ گفتم، خودم خوب می‌دانم چرا نخواستی‌ام! ببخشیدم که آن جوری که می‌خواهید نیستم. _کشید ۲۳اسفند۰۳
امام حسن حاضر شد خود را و نام خود را و وجهه خود را و محبوبیت خود را در میان دوستان نزدیکش فدای مصلحت واقعی بکند؛ حاضر شد که او را نشناسند برای اینکه اسلام را بشناسند و اسلام بماند. از کتاب: دو امام مجاهد اثر سید علی خامنه ای انتشارات انقلاب اسلامی
برغریبان رحمت آور چون غریبی در جهان زانک نبود از خداوندِ کرم، احسان غریب 💚میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک💚
نقل است که در مناجات گفتی: الهی مرا نعمت دادی، شکر نکردم، بدانکه شکر نکردم نعمت از من بازنگرفتی. بلا بر من گماشتی، صبر نکردم، بلا دایم نگردانیدی بدانکه صبر نکردم. الهی! از تو چه آید جز کرم؟ از کتاب @chaame التماس دعای خیلی زیاد
بسم‌الله معلوم بود کتاب نو‌ نیست. حداقل چندین بار دست به دست شده بود. تاریخ نشر را نگاه کردم. سال هشتاد و شش، آن سال‌ها که تازه ماه رمضان رسیده بود به آخر تابستان. با مداح می‌خوانم یا «خیر الرازقین»... یعنی چند بار، رزق چند نفر شده با این کتاب شب قدر را احیا بگیرند؟ چند دست خالی با هر «اللهم إنی اسئلک باسمک...»بالا رفته و پر برگشته؟ چند دل شکسته، چند زائر بی‌پناه و خسته ، چند گناهکار درمانده از گناه خوانده‌اند «یا مجیب دعوة المضطرین»؟ نمی‌دانم. دعا می‌کنم هر چشمی به این کتاب خورده و جوشن خوانده، حاجت روا شده باشد. فکر می‌کنم مثلا یکی از آن‌ها، یکی از شهدای این سال‌ها بوده که رزق شهادتش را اینجا گرفته. تصور می‌کنم شاید زنی چشم به راه فرزندی، نذر کرده اگر حاجت روا شد، هرسال با فرزندش بیاید احیای شب‌های قدر، کنار امام رضا.و حالا یکی از همین مادرهایی باشد که دور و بر من نشسته‌اند. نمی‌دانم، شاید سرباز عاشقی دور از شهرش، این کتاب را دست گرفته، و حالا توی مسجد شهر خودش کنار همسرش نشسته و دعا می‌خواند. خیالم یکی یکی می‌رود دنبال هر قصه‌ای و بر می‌گردد. برای هر بند جوشن‌کبیر، هر اسم قشنگ خدا، هزار حاجت و قصه می‌توانم گره بزنم. به حاجت مشترک همه‌مان فکر می‌کنم که هنوز برآورده نشده، به آن آقایی فکر می‌کنم که می‌گوید مصداق «غریب» من هستم. یعنی الان کجا احیا گرفته؟ کنار بچه‌های غزه یا شیعه‌های سوریه؟ کنار مستضعفین کدام گوشه‌ی این دنیا؟ به دستهای بالا رفته‌ی آدم‌ها نگاه می‌کنم. یعنی می‌شود به حق این أسماءالحسنیٰ، به همین زودی زود،خدا دستمان را برای بیعت توی دست صاحب الزمان بگذارد؟ شب نوزدهم ماه رمضان ۲۹اسفند۰۳ پای ستون هشتم صحن پیامبر اعظم حرم امام رضاجان @bookishow
به اذن عالی اعلی به احترام علی(ع) شروع می‌کنم امسال را به نام علی(ع) سال نو مبارک🌱