eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
166 دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
114 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما @sh_gerami داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 799) قسمت ۱ 🌻 پناه بی پناهان 🌻 🍃 سیّد عالم و عامل سیّد محمّدحسین شوشتری می‌فرمود: یکی از حجاج شوشتری گفت: سالی که به سفر حج مشرّف شدم، وبای عظیمی شیوع داشت. هرکس را به بیمارستان دولتي می‌بردند، جز مُردن چاره ای نداشت و به سرعت از خستگی دنیا راحت می‌شد. چون من مبتلا شدم و کسی را هم نداشتم، مرا به بیمارستان بردند. در آنجا مشرف به موت افتاده بودم ولی قبل از رسیدن مأمورین بیمارستان بر بالینم، مردی در لباس نظامیان عثمانی ظاهر شد و مواظب حالات من گردید و از من پرسید: به چه چیزی میل داری! برای تو آش ماش خوب است. لذا رفت و طولی نکشید که با کاسه آشی برگشت و آن را نزد من گذاشت. خواستم یک قاشق بخورم، دیدم از گلویم فرو نمی رود. دست در جیب نمود و نارنج یا مثل آن بیرون آورد و شکست و روی آش فشرد. به خاطر ترشی آن، کمی آش از حلقم فرو رفت. بعد از آن فرمود: به تو باکی نیست برخیز و از اینجا خارج شو. عرض کردم: مأموران کنار در هستند و حتماً مرا از خارج شدن منع می‌کنند. فرمود: برو شاید تو را نبینند. من برخاستم و به اتفاق او از آن محل خارج شدیم و ابداً کسی متعرّض ما نگردید. عرض کردم: شما که هستید که این همه به من احسان نمودید؟ فرمود: وقتی به وطن برگشتی سومین کسی که با تو مصافحه کرد مرا می‌شناسد. این را فرمود و رفت. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان هفدهم - پناه بی پناهان - ص ۷۹ و ۸۰ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 799) قسمت ۲ 🌻 پناه بی پناهان 🌻 🍃 ... عرض کردم: شما که هستید که این همه به من احسان نمودید؟ فرمود: وقتی به وطن برگشتی سومین کسی که با تو مصافحه کرد مرا می‌شناسد. این را فرمود و رفت. شبانه وارد شوشتر شدم. در بین راه، قبل از ورود به دروازه، مردی با من مصافحه کرد. من به یاد آن شخص افتادم. بعد دیگری مصافحه کرد و من هم منتظر سومین نفر شدم. دروازه بان که مأمور گمرک بود پیش دوید و با من مصافحه کرد. من ایستادم و متعجّبانه به او نظر کردم. آن مرد دروازه بان به من گفت: چرا متعجّبی؟ آن شخص بزرگوار که در مکه به فریاد تو رسید حضرت ولی عصر (علیه‌السلام) بود. تعجّب من زیاد شد که گمرکچی و این مقام شامخ! آن مرد فرمود: حال برو چند روز دیگر به تو خواهم گفت. بعد از گذشت ایامی، نزد او رفتم. فرمود: اینکه مرا گمرکچی می‌یابی. بدان هر ماهه حقوقی دارم که نزد یکی از تجّار حواله می‌باشد و تا به حال ابداً یک شاهی از کسی قبول نکرده ام. ثانیاً مأموریت من در شب است و در اینجا اگر خواب باشم فَبِها و اگر هم بیدار باشم خود را به خواب می‌زنم و هرکس هرچه بخواهد بیرون می‌برد و یا وارد می‌کند و متعرّض او نمی شوم. سؤال کردم: از کجا می‌گویی که آن شخص بزرگوار حضرت بقیّةالله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بوده است؟! فرمود: ابداً این سرّ بر تو فاش نمی گردد و اگر مرگ من نزدیک نشده بود همین قدر هم بر حال من مطلّع نمی شدی! [۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان هفدهم - پناه بی پناهان - ص ۷۹ و ۸۰ 📚 ۱- العبقري الحسان، ج۲، ص۴۹۳ - برکات حضرت ولی عصر (علیه‌السلام)، ص۱۹۳ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖