eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
159 دنبال‌کننده
27هزار عکس
1.5هزار ویدیو
96 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما https://harfeto.timefriend.net/16895204024549 داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 675) قسمت ۲ 🌺 كرامت دهم 🌺 🌱 ... بعد از مدت ها، يك روز قبل از تولد آقا امام زمان عليه السلام به دستور دكتر، جهت انجام يك سري آزمايش‌هاي كلّي از بدنم به اتفاق برادرانم به شيراز رفتيم. در آنجا به مركز درماني شهيد چمران مراجعه كرديم و براي گرفتن نوبت ام. ار. اي با توجه به اينكه اين نوع آزمايش را نوبت‌هاي دو ماهه و سه ماهه مي‌دهند، خوشبختانه همان روز براي ما نوبت زدند. چون از اول صبح، داخل ماشين نشسته بودم، بسيار خسته و بي حال شده بودم. با توافق برادرها قرار شد كه نوبت آزمايش ام. ار. اي MRI را به دو روز بعد موكول كنيم، چون فرداي آن روز مصادف با نيمه شعبان تولد آقا امام زمان عليه السلام بود و آزمايشگاه تعطيل بود. بعد از برگشت به خانه، كم كم اين احساس به من دست داد كه ديگر توانايي حركت در من نيست و يأس عجيبي در خود احساس كردم. خانواده و اقوامي كه منتظر آمدن ما بودند، آن روز عصر، همه دلشكسته و گريان بودند، به گونه اي كه تا آن روز آنها را در آن حال نديده بودم. حالت اضطراب و نگراني خاصي در من به وجود آمده بود و از خود بي خود شدم، وقتي از پنجره برادرم را مي‌ديدم كه در حال آزين بندي و چراغاني حياط و كوچه است، حالت غريبي به من دست داد. كساني كه در كنار من بودند، از شدّت گريه، يك به يك اطاق را ترك مي‌كردند كه مبادا به نگراني من افزوده شود. آن شب حدود ساعت ۱۲ شب كه همه دوستان و آشنايان به خانه هايشان رفته بودند، من و برادرم، طبق معمول هر شب، كنار يكديگر خوابيديم و از شدّت خستگي، خيلي زود به خواب رفتيم. در خواب ديدم: ديواري كه روبروي من است به صورت دري، آشكار شد و جواني نوراني از در وارد شد و ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 675) قسمت ۳ 🌺 كرامت دهم 🌺 🌱 ... من و برادرم، طبق معمول هر شب، كنار يكديگر خوابيديم و از شدّت خستگي، خيلي زود به خواب رفتيم. در خواب ديدم: ديواري كه روبروي من است به صورت دري، آشكار شد و جواني نوراني از در وارد شد و پايين پاي من ايستاد، بعد به طرف من اشاره كرد و فرمود: بلند شو! من در جواب عرض كردم: به علت ناراحتي كه دارم نمي توانم حركت كنم. ايشان دوباره تكرار كردند: بلند شو! براي بار سوّم دست مرا گرفت و فرمود: تو صاحب داري، برخيز! همانطور كه دست مرا گرفته بود، بلند شدم و لحظه اي بعد، خودم را در آغوش برادرم ديدم و ديگر چيزي نفهميدم. بحمد اللّه عنايت حضرت ولي عصر عليه السلام در نيمه شعبان شامل حالم شد و با لطف امام زمان عليه السلام شفا گرفتم. دكتر غلام علي يوسفي پور، متخصص مغز و اعصاب، پزشك معالج برادر ر. ج در جواب نامه دفتر ثبت كرامات مسجد مقدّس جمكران در مورد شفاي مذكور مي‌نويسد: گواهي مي‌شود آقاي ر. ج كه به علّت فلج نيمه چپ بدن به اينجانب مراجعه مي‌كرده، با مراجعه به پرونده قبلي ايشان در مورخه دي ماه ۱۳۷۶ با شفاي كامل بهبودي يافته اند. 🍃اي طبيب دردمندان خسرو خوبان كجايي 🍃اي شفا بخش دل مجروح بيماران كجايي 🍃ظلم و جور و جهل و كين يكباره عالم را گرفته 🍃ظالمان جولان دهند اي مصلح دوران كجايي 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 676) قسمت ۱ 🌷 كرامت یازدهم 🌷 🌿 - موضوع كرامت: شفاي بيماري يكي از آزادگان سرافراز بنام «علي اكبر» در زمان اسارت - منبع كرامت: دفتر ثبت كرامات و خاطرات مسجد مقدّس جمكران، شماره ۲۳۴ - مشخصات: خاطره اي از حجةالاسلام والمسلمين حاج آقا ابوترابي (رحمة اللَّه عليه) از دوران اسارت در كشور عراق اهل قزوين، ساكن تهران - زمان كرامت: اواخر سال ۱۳۶۰ - مكان كرامت: پادگان اسراء ايراني در عراق - تاريخ ثبت كرامت: ۱۱/۳/۷۸ - خلاصه كرامت: در سال ۱۳۶۰ موقع خواندن نماز مغرب و عشاء در پادگان العنبر عراق تعدادي از اسيران ايراني را وارد كردند و در بين آنان جواني به نام علي اكبر بود كه بسيار سرحال و قوي و نيرومند بود، بر اثر شكنجه‌ها و عدم امكانات بهداشتي، و مواد غذائي ايشان بيمار شدند بطوري كه گاهي از درد سر خود را به ديوار مي‌زدند و آنقدر اين كار تكرار مي‌شد تا غش مي‌كردند. در اواخر ماه صفر قرار شد دهه آخر آن ماه را دوستان روزه بگيرند، در همان شب اول يكي از عزيزان با توسل به حضرت امام زمان عليه السلام درخواست شفاي «علي اكبر» را مي‌كنند كه در عالم رؤيا بشارت شفاي ايشان را مي‌دهند و روز بعد آن جوان ايراني با عنایت و توجه خاصه حضرت ولي عصر عليه السلام شفاي كامل پيدا كرد. - شرح واقعه از زبان مرحوم حاج آقا ابوترابي: حدود اواخر سال ۱۳۶۰ در پادگان العنبر عراق، مشغول خواندن نماز مغرب و عشاء بوديم. متوجه شديم ۲۷ - ۲۸ نفر اسير را وارد اردوگاه كردند. معمولاً افرادي را كه تازه وارد اردوگاه مي‌كردند، بيشتر مورد ضرب و شتم و شكنجه قرار مي‌دادند، تا به قول خودشان زهره چشمي از آنها بگيرند. بعد از نماز به رفقا گفتم: براي اينكه به اينها روحيه بدهيم با صداي بلند سرود (اي ايران، اي مرز پر گهر... ) را بخوانيم، تا اين عزيزان تازه وارد، فكر نكنند اينجا قتلگاه است و متوجه بشوند يك عده از هموطنانشان هم مثل آنها در اينجا هستند. ما مي‌دانستيم اگر امشب اين سرود را بخوانيم، فردا كتكش را خواهيم خورد. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 676) قسمت ۲ 🌷 كرامت یازدهم 🌷 🌿 ... ما مي‌دانستيم اگر امشب اين سرود را بخوانيم، فردا كتكش را خواهيم خورد. بعد از مشورت با برادرانمان سرود را با صداي بلند به صورت دست جمعي خوانديم. فردا هم افسر بعثي كه فرد بسيار پليدي بود، به نام سرگرد محمودي، آمد و با ما برخورد كرد، و به هرحال اين قضيه تمام شد. بين اين ۲۷ - ۲۸ نفر اسيري كه وارد شده بودند، يك جوان به نام علي اكبر بود كه ۱۹ سال سن داشت و حدود ۷۰ - ۸۰ كيلو وزنش مي‌شد و از نظر جسمي بسيار سرحال و قوي بود. اين علي اكبر با آن سلامت جسميش، طولي نكشيد كه در اردوگاه مريض شد، فكر مي‌كنم بعد از يك سال، وزنش به زير ۲۸ كيلو رسيده بود و بسيار ضعيف و لاغر و مبتلا به دل درد شديدي شده بود. وقتي دل دردش شروع مي‌شد، از شدّت درد، دست و پا و حتي سرش را به زمين و در و ديوار مي‌كوبيد. برادرانمان دست و پايش را مي‌گرفتند تا خودش را به زمين نزند. در ايام اربعين امام حسين عليه السلام سال ۶۰ يا ۶۱ بود كه در اردوگاه شهر موصل عراق بوديم. تقريبا ۵ روزي به اربعين امام حسين عليه السلام مانده بود، ما پيشنهاد داديم كه دهه آخر صفر را كه ايام مصيبت و پر محنتي براي عزيزان آقا امام حسين عليه السلام است، چنانكه برادرانمان تمايل داشته باشند، تمام ده روز آخر ماه صفر را روزه بگيريم. البته مشروط بر اينكه آنهايي كه عوارض جسماني دارند و روزه برايشان ضرر دارد، روزه نگيرند. در هر آسايشگاهي با دو نفر صحبت كرديم، ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 676) قسمت ۳ 💐 كرامت یازدهم 💐 🌿 ... تمام ده روز آخر ماه صفر را روزه بگيريم. البته مشروط بر اينكه آنهايي كه عوارض جسماني دارند و روزه برايشان ضرر دارد، روزه نگيرند. در هر آسايشگاهي با دو نفر صحبت كرديم، بنا شد وقتي شب داخل آسايشگاه مي‌شوند، هركدام با جمعي از برادران در آن آسايشگاه - آسايشگاههاي موصل ۱۵۰ نفري بود - مشورت كنند تا ببينيم دهه آخر صفر را روزه بگيريم يا نه؟ فرداي آن روز، همه آمدند و به اتفاق گفتند: تمام برادران استقبال كردند و حاضرند روزه بگيرند. باز بنده تأكيد كردم: خواهش مي‌كنم از آنهايي كه مريضند يا چشمشان ضعيف است روزه نگيرند. شب اربعين آقا امام حسين عليه السلام رسيد و همه عزيزان كه حدود ۱۴۰۰ نفر بودند، بدون سحري روزه گرفتند، اصلا اردوگاه يك حالت معنوي خاصي به خودش گرفته بود، آن هم روز اربعين امام حسين عليه السلام ؛ فكر مي‌كنم حدود ساعت ۱۰ - ۱۱ صبح بود كه برادران به همديگر خبر دادند: علي اكبر دل درد شديدي گرفته و دارد به خودش مي‌پيچد. بنده وارد سلولي كه اختصاص به برادران بيمار داشت، شدم. ديدم علي اكبر با آن ضعف جسماني و چهره رنگ پريده اش به قدري وضعيتش درهم كشيده شده و درد اذيّتش مي‌كند كه مي‌خواهد از درد سرش را به در و ديوار بكوبد، دو نفر از برادران او را گرفتند تا خودش را به اين طرف و آن طرف نزند. اتفاقاً آن روز دل درد علي اكبر نسبت به روزهاي ديگر بيشتر شده بود، به طوري كه مأمورين بعثي وقتي ديدند او خيلي زجر مي‌كشد - بيش از دو ساعت بود كه علي اكبر فرياد مي‌زد، يك مقدار از حال مي‌رفت و دوباره فرياد مي‌كشيد و داد مي‌زد - آمدند علي اكبر را به بيمارستان بردند. همه از اينكه مأموران آمدند و او را به بيمارستان بردند خوشحال شديم. ساعت ۵/۳ - ۴ بعد از ظهر بود كه ديديم درِ اردوگاه را باز كردند، و صداي زمين خوردن چيزي، همه را متوجه خود كرد. با كمال بي رحمي و پستي و رذالت مثل يك مرده و چوب خشك جسدي را روي زمين سيماني پرت كردند و رفتند، به طوري كه از دور فكر نمي كرديم كه علي اكبر باشد و واقعاً تصور نمي كرديم كه اين يك انسان باشد كه با او اين طور رفتار كردند. به همراه عده اي از بچه‌ها نزديك در رفتيم، ديديم علي اكبر است كه مثل چوب خشك افتاده و تكان نمي خورد، ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 676) قسمت ۴ 💐 كرامت یازدهم 💐 🌿 ... به همراه عده اي از بچه‌ها نزديك در رفتيم، ديديم علي اكبر است كه مثل چوب خشك افتاده و تكان نمي خورد، از ديدن اين صحنه برادرها دور او جمع شدند و بي اختيار همه باهم شروع به گريه كردند. دو نفر علي اكبر را برداشتند، يكي سرش را روي شانه اش گذاشت و ديگري هم پاهايش را برداشت، من هم زير كمرش را گرفتم، چون علي اكبر آنقدر نحيف شده بود كه وقتي سر و پاهايش را بر مي‌داشتند، واقعا كمرش خم مي‌شد. از انتهاي اردوگاه به همين حالت او را وارد سلول كرديم. ديدن اين صحنه اشك و ناله همه بچه‌ها را در آورده بود و اصلا اردوگاه را يك پارچه ماتم فرا گرفته بود. وقتي علي اكبر را داخل همان سلولي كه بايد بستري مي‌شد برديم، ساعت نزديك ۵ بعد از ظهر بود و هركس بايد داخل سلول خودش مي‌شد، چون معمولا ساعت ۵ بعد از ظهر آمار مي‌گرفتند و بايد همه داخل سلول هايشان مي‌رفتند و درِ سلول را قفل مي‌كردند. طبق معمول آمار را گرفتند و همه داخل سلول هايشان رفتند، ولي چه رفتني؟! همه اشك‌ها جاري بود و همه با حالت معنوي كه اردوگاه را فرا گرفته بود، براي علي اكبر دعا مي‌كردند. ما در آسايشگاه شماره سه اردوگاه بوديم. آسايشگاه‌ها در دو طرف شرق و غرب اردوگاه واقع شده بودند و فكر مي‌كنم فاصله بين دو طرف، بيش از صد متر بود. در آسايشگاه شماره پنج كه دو آسايشگاه بعد از ما بود، قبل از اذان صبح اتفاق مهمّي افتاد: يكي از برادران به نام محمد، قبل از اذان صبح از خواب بيدار مي‌شود و پير مردي كه هم سلوليش بود را بيدار مي‌كند، اين پير مرد، پدر شهيد هم بودند و همه برادران به او احترام مي‌گذاشتند. محمد او را از خواب بيدار مي‌كند و مي‌گويد: آقا امام زمان عليه السلام علي اكبر را شفا دادند! ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 676) قسمت ۵ 💐 كرامت یازدهم 💐 🌿 ... اين پير مرد، پدر شهيد هم بودند و همه برادران به او احترام مي‌گذاشتند. محمد او را از خواب بيدار مي‌كند و مي‌گويد: آقا امام زمان عليه السلام علي اكبر را شفا دادند! ايشان يك نگاهي به محمد مي‌كند و مي‌گويد: محمد خواب مي‌بيني؟! شما اين طرف در شرق اردوگاه هستي و علي اكبر در غرب اردوگاه است، با چشم هم كه همديگر را نمي بينيد! تا چه رسد كه صداي هم را بشنويد، شما از كجا مي‌گوييد: آقا امام زمان عليه السلام علي اكبر را شفا داد؟! محمد مي‌گويد: به هر حال من خدمتتان عرض كردم، صبح هم خودتان خواهيد ديد. صبح‌ها معمولا درهاي آسايشگاه كه باز مي‌شد، همه بايد به خط مي‌نشستند و مأمورين بعثي آمار مي‌گرفتند. آمار كه تمام مي‌شد، بچه‌ها متفرق مي‌شدند. آن روز صبح ديدم به محض اينكه آمار تمام شد، جمعيت به صورت سيل آسا به سمت همان سلولي كه علي اكبر بستري بود مي‌روند و همه فرياد مي‌زنند: (آقا امام زمان عليه السلام علي اكبر را شفا داده است). ما هم با شنيدن اين خبر، مثل بقيه به سرعت به سمت همان سلول رفتيم، ديديم: بله! چهره علي اكبر عوض شده! زردي صورتش از بين رفته و خيلي شاداب و بشاش و سرحال، ايستاده است و دارد مي‌خندد. برادرها وقتي وارد سلول مي‌شدند، در و ديوار سلول را مي‌بوسيدند و همين كه به علي اكبر مي‌رسيدند، سر تا پاي علي اكبر را بوسه مي‌زدند و بعد بيرون مي‌آمدند. به طور كلي در طول ده سال اسارتمان، مأمورين بعثي اجازه تجمع نمي دادند، حتي مي‌گفتند: اجتماع بيش از سه نفر يا دو نفر هم ممنوع است. بنده خودم ديدم، مأمورين بعثي مي‌آمدند و اين صحنه را مي‌ديدند، آنقدر آن صحنه برايشان جالب بود كه حتي مانع تجمع بچه‌ها نشدند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 676) قسمت ۶ 💐 كرامت یازدهم 💐 🌿 ... بنده خودم ديدم، مأمورين بعثي مي‌آمدند و اين صحنه را مي‌ديدند، آنقدر آن صحنه برايشان جالب بود كه حتي مانع تجمع بچه‌ها نشدند. صف طويلي از برادرانمان حدود ۱۴۰۰ نفر درست شده بود كه مي‌خواستند علي اكبر را زيارت كنند. بنده هم وقتي رفتم و علي اكبر را زيارت كردم، از او پرسيدم: علي اكبر چي شد؟! گفت: ديشب آقا عنايتي فرمودند و در عالم خواب شفا گرفتم. بنده آمدم بيرون و رفتم همان برادرمان محمد، كه خواب ديده بود را پيدا كردم و گفتم: جريان از چه قرار است؟! شما چه خوابي ديديد؟! چه كسي به شما در آن طرف اردوگاه چنين خبري را داد؟! محمد گفت: واقع مطلب اين است كه من از حدود سن ۱۸ - ۱۹ سالگي، هر شب قبل از خواب دو ركعت نماز آقا امام زمان عليه السلام را با صد مرتبه (إيّاك نعبدُ و إيّاكَ نسْتعين) مي‌خواندم و مي‌خوابيدم. بعد از تمام شدن نماز، فقط يك دعا مي‌كنم، آن هم براي فرج آقا امام زمان (عجل اللّه تعالي فرجه الشريف) است. و هيچ دعاي ديگري غير از دعا براي فرج حضرت مهدي عليه السلام نمي كنم، چون مي‌دانم با فرج وجود مقدس آقا امام زمان عليه السلام آنچه از خير و خوبي و صلاح و سعادت و عاقبت به خيري است - كه براي دنيا و آخرت خودمان مي‌خواهيم - يقيناً حاصل مي‌شود. لذا مقيد بودم كه بعد از نماز آقا امام زمان عليه السلام براي هيچ امري غير از فرج حضرتش دعا نكنم. حتي در زمان اسارت هم براي پيروزي رزمندگان و نجات خودم از اين وضع هم دعا نكرده ام. تا اينكه ديشب وقتي علي اكبر را با آن حال ديدم، بعد از نماز آقا امام زمان عليه السلام شفاي علي اكبر را از آقا امام زمان عليه السلام خواستم. قبل از اذان صبح خواب ديدم: ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 676) قسمت ۷ 💐 كرامت یازدهم 💐 🌿 ... ديشب وقتي علي اكبر را با آن حال ديدم، بعد از نماز آقا امام زمان عليه السلام شفاي علي اكبر را از آقا امام زمان عليه السلام خواستم. قبل از اذان صبح خواب ديدم: در يك فضاي سبز و خرّمي ايستاده‌ام و به قلبم الهام شد كه وجود مقدّس آقا امام زمان عليه السلام از اين منطقه عبور خواهند فرمود، لذا به اين طرف و آن طرف نگاه مي‌كردم، تا حضرت را زيارت كنم. در همين حال ديدم ماشيني رسيد، در عالم خواب جلو رفتم، ديدم سيّدي داخل ماشين نشسته است. سؤال كردم كه شما از وجود مقدّس امام زمان عليه السلام خبري داريد؟ فرمودند: مگر نمي بيني نوري در ميان اردوگاه اسراء ساطع است؟! محمد مي‌گفت: آمدم جلو، نگاه كردم، ديدم بله! از همان سلولي كه علي اكبر بستري است نوري ساطع است و به صورت يك ستون به آسمان پرتو افشاني مي‌كند و تمام منطقه را روشن كرده است، يقين كردم كه آقا امام زمان عليه السلام علي اكبر را مورد عنايت و لطف قرار داده و علي اكبر شفا پيدا كرده است. وقتي از خواب بيدار شدم، رفتم آن بزرگوار كه از نظر سنّي سالخورده تر از بقيه برادران بود و همچنين پدر شهيد بودند را از خواب بيدار كردم و بشارت شفا گرفتن علي اكبر را دادم. بعد از اين گفتگو، بنده برگشتم و از علي اكبر جريان را سؤال كردم. گفت: من در عالم خواب حضرت را زيارت كردم و شفاي خود را از ايشان خواستم. حضرت فرمودند: (ان‌شاءالله شفا پيدا خواهي كرد) بعد از اين اتفاق، تمام برادران با همان حال روزه و معنويت، بي اختيار گريه مي‌كردند و متوسل به وجود مقدّس آقا امام زمان عليه السلام شده بودند. يادم مي‌آيد: همان روز گروهي از طرف صليب سرخ وارد اردوگاه شدند. - از طرف صليب سرخ جهاني هر دو ماه، يك هيئت به اردوگاه مي‌آمدند، نامه مي‌آوردند تا برادرها براي خانواده هايشان نامه بنويسند و بعد نامه‌ها را تحويل مي‌گرفتند - تعدادي از دكترهايشان هم آمده بودند، اعلام كردند: ما آمده ايم افرادي كه بيماري صعب العلاج دارند را معاينه كنيم و بنا است كه با مريض‌هاي عراقي در ايران معاوضه بشوند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 676) قسمت ۸ 💐 كرامت یازدهم 💐 🌿 ... تعدادي از دكترهايشان هم آمده بودند، اعلام كردند: ما آمده ايم افرادي كه بيماري صعب العلاج دارند را معاينه كنيم و بنا است كه با مريض‌هاي عراقي در ايران معاوضه بشوند. بنده يادم هست، آن روز صليب سرخ هرچه دعوت مي‌كرد تا آنهايي كه پرونده پزشكي دارند به آنها مراجعه كنند، هيچكس اقدام نمي كرد و يك جوّ معنوي خاصّي بر اردوگاه حاكم بود و همه با آن حال به آقا امام زمان عليه السلام متوسل بودند. به قدري حالت معنوي در اردوگاه شدّت پيدا كرده بود كه احساس خطر كردم، به آنهايي كه مريض بودند گفتم: بايد مراجعه كنند. بچه‌ها آمدند و گفتند: يكي از عزيزان كه چشم هايش ضعيف بود، هر دو چشمش را از دست داده است. تعجب كردم، به آنجا رفتم، ديدم او را براي معاينه برده اند ولي چشم هايش را باز نمي كند. گفتم: چه شده است؟ گفت: چشمانم نمي بيند؛ و گريه مي‌كرد. متوجه شدم كه ايشان مي‌گويد: چشم هايم ضعيف است، تا آقا امام زمان عليه السلام چشم مرا شفا ندهند، چشمم را باز نمي كنم. يك چنين حالتي بر اردوگاه حاكم شده بود، من واقعاً احساس خطر كردم. گفتم: همه بچه‌ها بايد روزه هايشان را بشكنند. هرچه گفتند: الآن نزديك به غروب است، اجازه بدهيد روزه امروز را تمام كنيم. گفتم: شرايط، شرايطي نيست كه ما بخواهيم اين روزه را ادامه بدهيم، چون حالت معنوي بچه‌ها حالتي شده است كه اگر بخواهند با آن حالت داخل آسايشگاه شوند، عده اي از نظر روحي آسيب مي‌بينند. الحمد للّه علي اكبر شفا پيدا كرد و آن جوّ معنوي را برادرانمان شكستند و به قدري آن حالت، شدّت پيدا كرده بود كه تا آخر اسارت جرأت نكرديم بگوئيم برادران از اين روزه‌هاي مستحبي بگيرند. 🍃ما گرفتار سر زلف تو هستيم اي دوست 🍃رشته مهر ز اغيار گسستيم اي دوست 🍃بر گرفتيم دل از غير تو جانا! امّا 🍃دل بر آن عشق گرانبار تو بستيم اي دوست 🍃تا اسير غم جانسوز تو گشتيم همه 🍃زغم عالم هستي همه رستيم اي دوست 🍃جلوه كن جلوه، اي دلبر يكتا كه دگر 🍃شيشه صبر و تحمّل بشكستيم اي دوست 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 677) قسمت ۱ 🌸 كرامت دوازدهم 🌸 🍃 - موضوع كرامت: رفع مشكل نازائي و بچه دار شدن - منبع كرامت: دفتر ثبت كرامات و خاطرات مسجد مقدّس جمكران، شماره ۳۱۳ - مشخصات: خانم ز - ع، اهل ساوه، خانه دار - زمان كرامت: حدود سال ۱۳۷۶ - مكان كرامت: مسجد مقدّس جمكران - تاريخ ثبت كرامت: ۱۳۷۷ - اسناد و مدارك: راديوسكوپي، راديوگرافي، آزمايش اسپرم، راديولوژي، اولتراسونوگرافي. - زير نظر پزشكان متخصص: وندي، شيوعي، مهاجري، جاويدي، احمدي - اظهار نظر پزشكي: با عنايت حضرت حق بارداري اتفاق افتاده است. - خلاصه كرامت: تا هفت سال انتظار بچه را مي‌كشيديم و در عين حال با مراجعه به دكترهاي مختلف و استفاده داروهاي گوناگون بالاخره از درمان نااميد شديم. به همسرم گفتم: حالا كه جواب رد مي‌دهند بيا به مسجد مقدّس جمكران برويم و از حضرت صاحب الزمان عليه السلام بخواهيم. با عنايتي كه شب تولد حضرت زهرا عليهاالسلام به من شد و با استمرار آمدن به مسجد مقدّس جمكران، بحمداللَّه امام زمان عليه السلام عنايت فرمودند و خداوند فرزندي به ما عطا كرد. - شرح واقعه از زبان خانم ز - ع: در سال ۱۳۶۷ كه ازدواج كردم، مانند تمام زوج‌هاي جوان منتظر هديه اي از طرف خداوند بوديم تا گرماي زندگيمان را دو چندان كند، ولي بعد از هفت سال انتظار و مراجعه به دكترهاي مختلف و استفاده از داروهاي گوناگون، سال گذشته با نااميدي كامل، از مراجعه مجدد به پزشكان مأيوس شديم. بعد از عاشوراي حسيني بنده به همسرم گفتم: ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 677) قسمت ۲ 🌸 كرامت دوازدهم 🌸 🍃 ... سال گذشته با نااميدي كامل، از مراجعه مجدد به پزشكان مأيوس شديم. بعد از عاشوراي حسيني بنده به همسرم گفتم: «حالا كه دكترها به ما جواب رد داده اند، بيا به مسجد مقدس جمكران برويم و به امام زمان عليه السلام متوسل شويم». از همان موقع شروع كرديم هر هفته، شبهاي چهارشنبه به مسجد آمديم، سه هفته بود كه به جمكران آمده بوديم و هر بار با توسل به آقا حجة ابن الحسن عليه السلام از حضرت حاجتمان را طلب مي‌كرديم. يك هفته قبل از تولد حضرت زهرا عليهاالسلام خواب ديدم: شوهرم آمد و مرا صدا كرد و گفت: آقا سيدي شما را كار دارند. وقتي بيرون آمدم، سيدي را ديدم، ايشان به من فرمودند: اين قدر گريه و زاري نكن، صبر كن حاجتت را مي‌دهيم. گفتم: من جواب اين و آن را چه بدهم؟ تا سه مرتبه فرمودند: حاجتت را مي‌دهيم. شب ولادت حضرت زهرا عليهاالسلام منزل خواهر شوهرم جشن بود، من در آنجا هم خيلي ناراحت بودم، گريه مي‌كردم. شب بعدش هم به جمكران آمديم و باز خيلي گريه كردم، وقت سحر خواب ديدم: «آقا امام زمان عليه السلام آمدند و يك پارچه سبزي در دامن من گذاشتند. عرض كردم: اين چيست؟ فرمودند: بازش كن! من پارچه را باز كردم، ديدم داخل پارچه، بچه اي زيباست، من او را به صورتم چسبانده بودم و مي‌بوسيدم». از خواب بيدار شدم، فهميدم كه حضرت حاجتم را عنايت فرموده اند. وقتي هم كه مي‌خواستم زايمان كنم، باز آقا را در خواب زيارت كردم. بعد از آن با اينكه باردار بودم و همه مي‌گفتند: به مسجد نرو! ولي بنده مرتب به جمكران مي‌آمدم و هفته چهلم مصادف با شب عيد نوروز بود كه به اين مكان مقدّس مشرّف مي‌شدم. 🍃اگر درمان درد خويش مي‌خواهي بيا اينجا 🍃دوا اينجا، شفا اينجا، طبيب دردها اينجا - دكتر غلامرضا باهر و دكتر محسن توانانيا، از اعضاء هيئت پزشكي دار الشفاء حضرت مهدي عليه السلام در رابطه با عنايت مذكور مي‌گويند: «بررسي‌هاي پزشكي آقاي ص و خانم ع كه تا هفت سال بعد از ازدواج، صاحب فرزندي نشده بودند، به نظر مي‌رسد كه مشكل عينا مربوط به آقاي ص بوده است كه معمولا در مواردي كه مسأله به اين نحو باشد جواب درمان مشكل تر مي‌باشد، به همين دليل ظاهرا درمان قطع بوده و بعد از مدتي به طور خود به خود با عنايت حضرت حقّ بارداري اتفاق افتاده است». 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖