9.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا #حاج_قاسم اسلحه به دست گرفت؟
♨️ یادگاری مهم سردار دلها به دخترش!
‼️ عاشقانهای از جنس خدا...
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 شهادت «صالح العاروری» رسماً تایید شد
▪️◾️▪️
🔻صالح العاروری، معاون دفتر سیاسی حماس در حمله پهپادی اسرائیل به بیروت به شهادت رسید.
🔸شهید صالح العاروری از نفرات نخست فهرست ترور رژیم صهیونیستی به شمار میرفت که اسرائیل بارها پیش از این نیز در تلاش برای ترور وی ناکام مانده بود.
🔺این شهید فلسطینی پس از تهدیدات ماههای اخیر مقامات ارشد رژیم صهیونیستی برای ترورش با پوشیدن لباسی نظامی در برابر دوربینها حاضر شد تا بیاعتناییاش را به تهدیدات صهیونیستها نشان دهد.
🔺یکی از پیروزی هامون شهدا هستند!
🔹بعد از عملیات است. حاجی آمده به بچه های خط خداقوتی بگوید. چند مدافع، فدای راه حسین شده اند. به رزمنده ها نزدیک و نزدیک تر می شود. چشمش که به چهره ماتم زده چند نفر می افتد شروع می کند:
🔷«خب این همه پیروزی خدا بهمون داده یکی از این پیروزیها همین شهدامون هستن. راه به این بزرگی به این مهمی شما آمده اید؛ طبیعتا قربانی می خواد. برای خدا دادید شکر خدا رو هم بکنید. اونها پیش خدا هستند».
🔸دست می اندازد گردن رزمنده ای که از همه داغدارتر است و می گوید: «روحیه تون رو نبازید. این همه پیروزی بزرگ خدا به شما داده، از اخلاص شما، اراده شما، خدا هم این برکت رو بهش داد».
🌱 انگشترش را در می آورد و دست رزمنده می کند. صورتش را می بوسد و سرش را بغل می گیرد.
🔶«نگاه کنید اون همه زن و بچه، توی این همه گرگ منتظر شما هستند. این همه راه آمدید. این همه انتصارات خدا بهتون داده. پنج تا قربانی دادین خدا قبول کنه ازتون. مصمم تر باید راهشون رو ادامه بدید. اونهایی که نزدیک تر به این بچه های شهید هستن، باید به دیگران بیشتر روحیه بِدَن. شما صاحب مصیبت هستین، بیشتر روحیه بدین؛ ولی این مصیبت نیست که عشقه»
▫️رزمنده می گوید: «حاجی گریه مون از جا موندنه».
▪️حاجی می گوید: «نه ان شاء الله جا نمی مونیم. ان شاء الله تو مسیرشون هستید.
🔅چشم بچه ها منور می شود به دیدن فرمانده و دلشان گرم به دیدنش حاجی. آهسته سوار ماشین می شود برای بچه ها دست تکان می دهد. توی ماشین دست روی لبهایش می گذارد و می بوسد و آن بوسه را نثار رزمنده ها می کند.
▫️راوی عباس علی عزیزی
📚کتاب سلیمانی عزیز؛ صفحه 138-137.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام♡
🇮🇷@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
May 11
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚کتاب خاطرات شهید عارف و شیدا کاظم عاملو
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام♡
🇮🇷@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔺گریه در روضه ارباب اثرها دارد!
🔹شانزده سال بعد از شهادت #شهید_محمدرضا_شفیعی، پیکرش را آوردند. بدنش هنوز سالم بود. سر و صورت و محاسنش از بقیه جاها سالم تر.
🔸در کربلای ۴ مجروح و اسیر شده بود. چند روزی در بیمارستانی در بغداد و روزهای آخرش را در اردوگاهی و نهایتا با لب تشنه شهید شده بود.
🌀عضو گردان تخریب بود. بعضی شب ها بانی روضه #امام_حسین (ع) بود و نور سنگر را کم می کرد و توی تاریکی دم می گرفت: حسینم وا حسینم وا.
⚡️آخر مجلس همه اشک هایشان را با چفیه پاک می کردند و محمد رضا می مالید به صورتش.
🍁شاید دلیل سالم بودن صورتش بعد از این همه سال، همین اشک برای امام حسین (ع) باشد.
#امام_حسین_و_شهدا
#توسل_به_اهل_بیت
📚کتاب خط عاشقی ۱، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم ۱۳۹۵، ص ۱۳۱ .
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام♡
🇮🇷@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
7.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹انتشار به بهانه سالروز شهادت شهید حسین علم الهدی و یارانش
🔹حضور اولین کاروان خانواده شهدای هویزه
پس از آزادسازی منطقه در سال ۶۱
🌷سرباز سرافراز خمینی کفنت کو....
🔸مداح:حاج صادق آهنگران
🖼 #سخن_نگاشت | کادرسازی از جوانان
🔰 بُرشی از گفتگوی اختصاصی حجتالاسلام و المسلمین علی شیرازی همراه و همرزم قدیمی شهید سلیمانی با #خط_رهبری
🔺نگاه #شهید_احمد_کاظمی به پست و مقام!
🔷از همسایه ها که همکار احمد بودند؛ شنیده بودم به همین زودی می شود فرمانده نیروی زمینی سپاه.
🔹چند بار ازش پرسیدم طفره رفت و حرف را عوض کرد.
🔶شبی که حکمش را از تلویزیون خواندند بهش گفتم «چرا نگفتی؟»
🔸گفت: «مگه فرقی می کنه؟ مهم اینه که بتونم خدمت کنم اینجا و اونجا نداره این مقام ها مثل یه ورق کاغذ زیر پا می مونه. اگه یه روزی برکنارم کنن انگار یه ورق کاغذ رو از زیر پام کشیدند. هیچ احساسی ندارم. فقط باید بتونم بهتر خدمت کنم؛ همین».
📚کتاب یادگارن، جلد ۱۹ ؛ کتاب احمد کاظمی، نویسنده: یحیی نیازی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: اول: ۱۳۸۹؛ خاطره ۹۶
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام♡
🇮🇷@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
✍عذر تقصیر
▫️با سلام خدمت همراهان باقی مانده کانال
🔹چنان که مستحضرید بنده از شهریور ۱۴۰۰ توفیق بارگذاری مطلب جدید را نداشتم. از ادیبهشت ۱۴۰۱ هم شرایط اقتضا کرد که افت و خیزی در موضوع سیره علما داشته باشم.
🍁در این فاصله، یکی از دوستان هم که به صورت داوطلبانه ادمین شدند، اما عملا حرکترو به جلویی انجام نشد.
🔹خلاصه اینکه از این که نتوانستم حقی از شهدا را ادا کنیم شرمگینم و فعلا هفته ای با دو خاطره در خدمت تان خواهم بود، تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
🙏شرمنده دوستان شهدا که هستیم، دعا کنید شرمنده شهدا نباشیم.
🔺خدایا! یا پاکش کن؛ یا خاکش کن
🔅حکایت اول شب
🔹شب آخر بود و هیچ کس نمی دانست. مجید، دلشوره ای داشت:
▪️راستی حاجی نمی دونم با این دردسری که برا خودم درست کردم، چی کار کنم؟
▫️عمو سعید یک آن جا خورد پرسید: چی داری میگی؟ درد سر چی؟
▪️مجید به جای جواب آستینش را بالا زد. روی دستش خال کوبی عجیبی بود.
▫️هیچی مجید جون کاری نمی خواد بکنی.
▪️نمی دونم چیکار کنم. آبروم رو برده
▪️ناراحت نباش خداوند توبه پذیره خدا می بخشه.
▪️مجید گفت: خدایا یا پاکش کن یا خاکش کن.
▫️مجید به خدا قسم پاک شده باور کن
🔸عمو سعيد خداحافظی کرد و رفت اما صدای مجید را می شنید که می گفت: عمو سعید! به مولا قسم خودت فردا می بینی این دردسر رو هم خاکش می کنن، هم پاکش می کنن.
ادامه در مطلب بعدی
👇👇👇