🔹سید مهدی رفیق جانی و برادر عقد اخوتی ام بود. وقتی در عملیات بدر تیر به شکمم خورد، حالم بد بود. روی زمین افتاده بودم و دست و پا می زدم و منتظر تیر خلاص عراقی ها بودم.
🔸در این گیر و دار صدای سید مهدی را شنیدم. گفت: یا علی! بلند شو.
🔅با هر زحمتی بود مرا به کول انداخت و به خاکریز خودی رساند و صورتم را بوسید و رفت. وقتی از بیمارستان به خانه برگشتم، سید مهدی خیلی شهید شده بود. خیلی دلتنگ دوستان شهیدم بود. در خواب سید مهدی را دیدم. با لباس خاکی بالای سرم ایستاده بود.
⚡️گفت: ما #رسم_رفاقت را به جا آوریدم. اولین شبی که آمدی خانه، به دیدنت آمدم. تو هم سعی کن #تسبیحات_حضرت_زهرا (س) را شمرده شمرده بگویی.
#شهید_سیدمهدی_موسوی_دیری
▫️راوی: حاج حسین یکتا
📚#کتاب_مربع_های_قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: دوم بهار ۱۳۹۷؛ صفحه ۲۷۸-۲۸۰ و ۲۸۵.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir