eitaa logo
برش‌ ها
387 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
560 ویدیو
38 فایل
به نام خدای شهیدان اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته،کاربردی، و به استناد کتابهای چاپ شده روایت می کنیم تا بتوان آن را با دل زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 ادامه مطلب قبل👆 🔹 یک‌بار شهاب مویش را کشید. نرگس گریه کرد. من عصبانی شدم و به شهاب لگد زدم. بعدش یک‌عالم از دستش کتک خوردم، اما گریه نکردم. 🔸 من بالاخره می‌آیم جنگ. حالا می‌بینید. می‌خواهم شهید بشوم مثل حسین. ⚡️ دشمن بعضی وقت‌ها با هواپیما اینجا می‌آید و از آن بالا بمب می‌اندازد. آن وقت رادیو آژیر قرمز می‌کشد. هر وقت آژیر قرمز می‌کشند، ما چراغ‌ها را خاموش می‌کنیم و می‌دویم توی زیرزمین. من نمی‌ترسم؛ اما مامانم خیلی می‌ترسد. شهاب هم مثل جوجه می‌لرزد. 🍁 بابا بمب‌ها را می‌شمارد. دیشب وقتی چند تا بمب انداختند، بِشکن زد و گفت: «فردا قیمت خانه نصف می‌شود، حالا وقت خریدن است». 🔷 مامان گریه کرد. او می‌خواهد ما از تهران برویم، اما بابا می‌خواهد بماند و زمین بخرد. می‌گوید: «اگر یک کم‌صبر کنیم بعد از جنگ نانمان توی روغن است». نمی‌دانم چرا بابا این همه نان‌روغنی دوست دارد... 🔶 ای‌وای باز آژیر قرمز کشیدند. باید بروم توی زیرزمین. بعد برمی‌گردم و نامه‌ام را تما...... 🔅 نامه‌ی پاره و خونین شهرام از دست عظیمی افتاد و بعد زانو زد. نامه را به‌جای دست کوچک پسرک بلند کرد و بوسید و آن را روی سینه‌اش گذاشت. همگی محو عظیمی بودند. 🌹 موقع نوشتن نامه، پسرک شهید شده و کسی نامه را همراه کنسروش برای بچه‌های جبهه فرستاده بود. 📚، خاطراتی از شهید علی‌عباس حسین‌پور، صفحه ۷۱-۶۸. ✂️برش‌ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir