11.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مولتی_ویتامین ۱
وایستا جلوی آینه و چند تا موقعیت مختلف رو درنظر بگیر!
مثلاً روز اول مدرسه، جلوی همهی همکلاسیات!
یا جلوی آنتن پخش زندهی یه برنامه تلویزیونی!
✘ تُ خودتُ در موقعیتهای مختلف چجوری معرفی میکنی؟🤨
مجری نوجوان : فاطمه چاوشی
eitaa.com/bornamontazer
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرت و برگردون!
#ی_بوس_کوچولو بزن رو دستای خدا !
@bornamontazer
فهرست محصولات کودک و نوجوان.pdf
6.31M
🖥 کاتالوگ محصولات فرهنگی کودک و نوجوان انتشارات محیی (بُرنا منتظر)
※ ۱۲ جلد کتاب فارسی کودک ( که دو جلدِش تازه منتشر شدن )
※ ۴ جلد کتاب انگلیسی کودک
※ ۲ جلد رمان نوجوان (یک جلد تازه منتشر شده )
※ ۴ جلد کتاب کار والدین
※ ۱ بازی کارتی
شما میتونین برای دریافت محصولات یکی از سه روش زیر رو انتخاب کنین:
√ به غرفه کودک و نوجوان در نمایشگاه کتاب سر بزنین:
سالن ناشران کودک و نوجوان، ورودی c1، راهرو 1، غرفه 44
√ سایت محیی:
🌐 mohipub.ir
√ ادمین فروش:
🆔 @forosh_ketab1
گروه کودک و نوجوان «بُرنا منتظر»
eitaa.com/bornamontazer
• سفر به درون خویش۱
• دیواری کج و مأوج و سیمانی بود؛
که خیال میکنم پدربزرگ بعد از خرید خانه،
خودش آن را بنا کرده و اتاقکی کنج حیاط،
برای نان پختن مادربزرگ، ساخته و
در آخر، تکه آینهای باریک،
روی آن نصب کردهاست.
هرروز هنگام بازگشت از کار،
خود را در آن مینگرد،
دستی بر سر و رویش میکشد،
یقهاش را مرتب میکند،
لبخندی میزند و بعد وارد خانه میشود.
و من از کودکی آن آینه را به یاد دارم.
همان دورانی که با تمام توان بالا میپریدم،
تا خود را در آن ببینم و موفق نمیشدم،
تا حالا که... بماند.
• اما اکنون دیگر برایم اهمیتی ندارد.
هرزمان که مهمان آن منزل باشم،
روزی چندبار از جلوی آن میگذرم و
حتی وجودش را از یاد میبرم.
تا اینکه یک روز مرا شکار کرد...
• گویی او مرا به یاد داشت و میشناخت.
روبهروی آینه ایستادم و به درونش نگاه کردم.
ولی تنها چیزی که نمیدیدم آینه بود و
تمام چیزی که میدیدم،
موجودی عجیب و ناشناخته...
در چشمانش نگاه کردم؛
گاه شکوفههایی سفید و صورتی میدیدم و
گاه پرندهای به پرواز درآمده.
و گاهی هم خورشیدی روشنیبخش و دلگرمکننده.
حیرتزده شدم و قدمی عقب کشیدم.
اما آن نگاه نه!
او در آرامش مطلق بود!
در عمق چشمانم نگاهی انداخت و لبخند زد.
با لبخندش، من نیز لبخندی غیرارادی زدم.
دروغ چرا مهرش بر دلم نشست؛
گویی غریبهای آشنا
یا بهتر بگوییم آشنایی غریب بود!
• ناگاه متوجه آینه شدم.
اندکی تأمل کردم:
اگر آینه روبهرویم است،
پس... پس آن موجود منم؟!
• لحظهای مکث کردم.
یعنی من تاکنون با خودی زیستهام که او را نمیشناختم؟!
• دوباره آینه را نگریستم.
دیگر او را در آینه ندیدم، اما حضورش را هر لحظه و هرجا احساس میکردم.
#داستانک_هفته
نویسنده نوجوان : تارا سلیمانی
eitaa.com/bornamontazer
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه لیوان آتیش گرفت!
نصفش سوخت و نصفش سالم موند...
✘ ببین چرا؟
#ی_اتفاق_جذاب
@bornamontazer
#جهان_نوجوانی
☑️ جهان نوجوانی چند سال ممکنه طول بکشه؟
☑️ اینکه من فکر میکنم کمتر کسی، منو درک میکنه، طبیعیه؟
@bornamontazer
من و دوستام کاور.mp3
3.09M
آقای کریمی پرسید: تو کی هستی؟
یکی گفت: پسر بابام 😅
ولی یهو برنا یه چیزی گفت و آقای کریمی هم جوابی داد که دیدم نه بابا، این سوال سخت تر از اینه که فکر میکردم...
داستانهای #من_و_دوستام ۱
نریتور : محمد خوری
@bornamontazer
به نام خدا 🌹
سلام / صبح بخیر
تا نرفتی سراغ درس و مدرسه و امتحان،
پُست بذارم میبینی؟ 🙃