eitaa logo
بُت شناسی
2.1هزار دنبال‌کننده
438 عکس
387 ویدیو
23 فایل
🖎نقد و آگاهی در زمینه فِرق انحرافی از ثقلین، نقد تصوف و غلات، نقد مخربین اعتقادی شیعه. بدون خط قرمز در چهارچوب ثقلین instageram.com/botshenasi↩ ❎برای حمایت از کانال خارج نشید.❎
مشاهده در ایتا
دانلود
🗯 گفتگوی امام حسين عليه السلام با محمد حنفيه، خدا دوست دارد مرا کشته و اهل بیتم را اسیر ببیند‌. ▪️چون این کلمات گوشزد نه بن حنفیه شد، بی توانی بنزد امام حسین علیه السلام شتافت و عرض کرد: ای برادر! توغدر و مكر مردم کوفه را شناخته و دانسته که با پدر و برادرت چه پیش داشتند، سخت میترسم که آن خدیعت و مکیدن [۱] که با پیشینیان بدست گرفتند در حق تو بیای [۲] برند، اگر تو همچنان در حرم اقامت فرمائی چنان دانم که از همه کس عزیز تر و محفوظ تر باشی ؛ فَقَالَ يَا أَخِي قَدْ خِفْتُ أَنْ يَغْتَالَنِي يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ بِالْحَرَمِ فَأَكُونَ أَلَّذِي يُسْتَبَاحُ بِهِ حُرْمَةُ هَذَا اَلْبَيْتِ.. ▪️فرمود: ای برادر! بیم دارم که یزید بن معاویه حیلتی بیندیشد و غيلة [۳] مرا بکشد و بدین جهت حرمت این بیت شکسته شود، نجل عرض کرد: اگر از اقامت در مکه بیمناکی، بجانب یمن سفر کن یا در نواحي بیابانها اقامت جوی که حصنی [۴] حصین و معقلى [۵] متين است و هیچکس را با تودسترس نخواهد بود، حسینیه فرمود: يك امشب نظری بگمارم و پشت و روی این کار را بنگرم. عمل بسرای خویش مراجعت کرد.. در خبر است که امام حسين علیه السلام سفر عراق را از قرآن مجید فال گشود و این آیت بر آمد که: كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ اَلْمَوْتِ [۶] » فرمود: صَدَقَ اللهُ وَ صَدَقَ رَسُولُهُ بحکم خدا و خبر مصطفی کار خواهم کرد و این هر دو منصوص است بر شهادت من، لاجرم بامدادان بار بر بست و بر نشست، چون این خبر به محمد بردند، دوان دوان بیامد و زمام اسب برادر را بگرفت و گفت: تو مرا وعده نهادی که در مسئلت من رأی زنی وغوری [۷] بسزاکنی و مرا آگهي دهی، کدام رأی این رنك بست که. تورا بجانب عراق تعجیل داد؟ فَقَالَ أَتَانِي رَسُولُ اَللَّهِ بَعْدَ مَا فَارَقْتُكَ فَقَالَ يَا حُسَيْنُ اُخْرُجْ فَإِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلا. ▪️فرمود: از پس آنکه تو مراجعت کردی، رسول خدای در آمد و فرمود: ای حسين! بیرون شو، چه خداوند میخواهد تو را کشته بنگرد، عمل گفت::. « إنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إليهِ راجِعُونَ » ای برادر! اکنون که حال بر این منوال است، این زنان و کودکان را چرا باخود کوچ میدهی؟ فرمود: هم رسول خدای آگهی داد، فَقَالَ اَنْ شَاءاللَّهُ قَدْ شَاءَ يُرِيهِنَّ سَبَايَا فرمود: همانا خداوند همی خواهد: این زنان و کودکان را اسیر و دستگیر نظاره [۱] کند. ---------- [۱]: خديعت، مکیدت: نیرنگ [۲]: بپای برند: انجام دهند [۳]: غيله، بكسر غين: بامكر کشتن [۴]: حصن حصين: سنگر محکم [۵]: معقل: پناهگاه [۶]: قران کریم ؛ (۱۸۲. ۳) [۷]: غور: دقت و فكر نمودن [۱]: نظاره: دیدن 📚 ناسخ التواریخ - جلد ۲، صفحه ۱۲۲ @BotShenasi
🗯 خطبه امام حسين عليه السلام در مکه بالجمله، آنحضرت در یوم ترویه وارد بیت شد و طواف داد و از سعی بین صفا ومروه فراغت جست و احرام را فرو گذاشت و حج را بعمره فرود آورد [۲]، چه بیم داشت که او را در مکه مأخوذ دارند. آنگاه در میان اهل و اصحاب خود بپای خاست و این خطبه قرائت کرد: ▪️ فَقَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَمَاشَاءِ اَللَّهِ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ سَلَّم خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جیدِ الْفَتاةِ، وَ ما أَوْلَهَنی إِلى أَسْلافی اِشْتِیاقُ یَعْقُوبَ إِلى یُوسُفَ، وَ خُیِّرَلِی مَصْرَعٌ اَنَا لاقیهِ. کَأَنِّی بِاَوْصالی تَقْطَعُها عَسْلانُ الْفَلَواتِ بَیْنَ النَّواویسِ وَ کَرْبَلاءَ فَیَمْلاَنَّ مِنِّی اَکْراشاً جَوْفاً وَ اَجْرِبَةً سَغْباً، لا مَحیصَ عَنْ یَوْم خُطَّ بِالْقَلَمِ، رِضَى اللّهِ رِضانا اَهْلَ الْبَیْتِ، نَصْبِرُ عَلى بَلائِهِ وَ یُوَفّینا اَجْرَ الصّابِرینَ. لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللّهِ (صلى الله علیه وآله) لَحْمَتُهُ، وَ هِىَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فى حَظیرَةِ الْقُدْسِ، تَقَرُّ بِهِمْ عَیْنُهُ وَ یُنْجَزُ بِهِمْ وَعْدُهُ. مَنْ کانَ باذِلا فینا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنِی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ ▪️پس از ثنای خدا و درود مصطفی میفرماید: مرگ بر گردن فرزندان آدم ملازمت قلاده [۱] دارد، چون گردنبند زنان جوان و سخت مشتاقم دیدار گذشتگان خود را چون اشتیاق يعقوب دیدار یوسف را و از برای من مصرعی [۲] و مقتلى اختیار کرده اند که ناچار بایدم دیدار کرد. كانه مفاصل [۳] خود را در زمین نینوا بدست گرگهای بیابان گرد یعنی لشکر کوفه پاره پاره میبینم، پس انباشته [۴] میکنند از من شکمهای آمال و تهیگاه آرزو را و گزیری نیست از روزی که قلم قضا بر کسی رقم رانده و ما اهل بیت رضا بقضای خدا داده ایم و بر بالای خدا شکیبا بوده ایم و ادراك اجرصابران فرموده ایم و دورنمی افتد از رسول خدا پارهای گوشتی که خاص او است و در بهشت برین روشن میشود چشم رسول خدا بدور است می‌آید وعده او، اکنون کسی که در راه ما از بذل جان نیندیشد و در ظلب لقای حق از فدای نفس نپرهیزد، باید با من کوچ دهد، چه من بامدادان کوچ خواهم داد ---------- [۲]: فرود آورد: بدل کرد [۱]: قلاده: گردن بند [۲]: مصرع: محل افتادن بر زمین [۳]: مفاصل: بندهای اعضاء و جوارح [۴]: انباشته: پر   📚ناسخ التواریخ جلد ۲، صفحه ۱۲۰ @BotShenasi
🗯 مکالمه امام حسین علیه السلام با عبدالله بن عمر آنگاه عبدالله بن عمر بن الخطاب در آمد و عرض کرد. با ابن رسول الله! صواب آنستکه با اهل ضلال طریق مصالحت و مسالمت سپاری و از قتل و قتال دست باز داری يَا أَبَا عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ مِنْ هَوَانِ الدُّنْيَا عَلَى اَللَّهِ تَعَالَى أَنَّ رَأْسَ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا أُهْدِيَ إِلَى بَغِي مِنْ بَغَايَا بَنِي إِسْرَائِيلَ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانُوا يَقْتُلُونَ مَا بَيْنَ طُلُوعِ اَلْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ اَلشَّمْسِ سَبْعِينَ نَبِيّاً ثُمَّ يَجْلِسُونَ فِي أَسْوَاقِهِمْ يَبِيعُونَ ويَشْتَرُونَ كَأَنْ لَمْ يَصْنَعُوا شَيْئاً فَلَم يُعَجِّلِ اللَّهُ عَلَيْهِم بَلِ امْهِلْهُم وأَخَذَهُم بَعدَ ذَلِكَ أَخْذَ عَزِيزٍ مُقْتَدِرٍ إِتْقَ اللَّهَ يا أبَا عَبْدِالرَّحْمَنِ ولا تَدَعَنَّ نُصْرَتِي ▪️فرمود: ای ابو عبدالرحمن! مگر پستی و خواري دنيا را نزد خداوند ندانستی؟ مگر نشنیدی سر یحیی بن زکریا را از برای زنی زانیه بهديه بردند و و بروایتی: وَ سَيُهْدی رَأْسي إِلى ابْن الزّانِيَةِ َيزيدَ. و زود باشد که سر مرا بنزد یزید که پسر زانیه است هدیه برند، مگر نشیندی از سفیده دم تا دمیدن خورشید، هفتاد تن از پیغمبران بنی اسرائیل را سر بریدند و و و در بازار بنشستند و بيع وشری در پیوستند و چنان دانستند که خدای را لحظة واحدة بی فرمانی نکرده اند و خدای در کیفر ایشان تعجيل نفرمود، لكن آنگاه که آغاز انتقام کرد، انتقام عزيز مقتدر بود. 🔻هان ای ابو عبدالرحمن ؛ از خدای بترس و از نصرت من خویشتن داری مکن فرستادن ابن سعید جماعتی را بنزد حسين عليه السلام. اینوقت عمرو بن سعید، که عامل يزيد بود، نپسندید که حسين علیه السلام سفر عراق کند، مبادا بامردم اتفاق کند، پس رزم آغازد و خلل در ملك يزيد اندازد، لاجرم برادر خود یحیی بن سعید بن العاص را با جماعتی بنزد آنحضرت فرستاد، ایشان برسیدند و بعرض رسانیدند که: بکجا میشوی؟ مراجعت فرمای ودر جاي خویش اقامت نما و در میان فریقین سخن بلا و نعم [۱] افتاد. عوانان جانبين يك دیگر را بتازیانه زحمت کردند و آسیب زدند. حسين علیه السلام به آنجماعت را اجابت نفرمود، ایشان را باز فرستاد و طریق عراق پیش داد. مردم عمرو بن سعيد بانگ در دادند: وقالُوا يَا حُسَيْنُ أَلاَّ تَتَّقِي اَللَّهَ تَخْرُجُ مِنَ اَلْجَمَاعَةِ وَ تُفَرِّقُ بَيْنَ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ؟ گفتند: ای حسين! از خدای نمیترسی؟ بیکسوی میشوی جماعت را و متفرق میکنی امت را؟ فَقالَ لي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أعْمَلُ وأنَا بَرِيٌ مَا تَعْمَلُونَ [۱] » فرمود: مرا کاری است و شما را کرداری، شما نکوهیده میدانید کار مرا و من بیزارم از کردارشما. این بگفت و روان گشت. ---------- [۱]: لا و نعم: نه و بلی (کنایه از اختلاف آراء است) [۱]: قر آن کریم ۰ (۱۰، ۴۲)   📚ناسخ التواریخ، جلد ۲، صفحه ۱۲۴ @BotShenasi
🗯 ملاقات امام حسين عليه السلام با ابا هرة 🔻بامدادان از اهل کوفه، ابا هرة برسید و بر حسين علیه السلام در آمد و سلام داد و عرض کرد: یا ابن رسول الله! چه چیز تورا بیرون آورد از حرم خدا وحرم جدت مصطفی؟ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ وَيْحَكَ يا أباهِرَةُ ان بَنِي اُمِيَّةَ أَخَذُوا مَالِي فَصَبَرْتُ فشَتَمُوا عِرْضِي فَصَبَرْتُ وَ طَلَبُوا دَمِي فَهَرَبْتُ وَ أَيْمُ اَللَّهِ لتقتلني اَلْفِئَة الباغِية وَ لَيُلْبِسَنَّهُمُ اللَّهُ ذُلاً شامِلاً وَ سَيْفاً قاطِعاً وَ لَيُسَلِّطَنَّ عَلَيْهِمْ مَن يُذِلُّهُمْ حَتّي يَكُونُوا أَذَلَّ مِنْ قَوْم سبأ اِذ مَلَكَتْهُمُ اِمْرَأَةٌ مِنْهُمْ فَحَكَمَتْ فِي أَمْوَالِهِمْ وَ دِمَائِهِم 🔸حسين فرمود: وای بر تو اى ابا هرة! همانا بنی امیه حق مرا غصب کردند ومن شکیبا بودم و مرا بسب و شتم [۱] یاد کردند و بر شکیبائی بر افزودم و چون خون مرا طلب نمودند تدبير هرب [۲] نمودم. سوگند با خدای که این جماعت گمراه مرا میکشند و خداوند بیاد افراه [۳] ایشان را لباس ذلت میپوشاند و دستخوش شمشیر بران میگرداند و سلطنت میدهد برایشان کسی را که ذليل کند ایشان را ذلیل تر از مردم شهر سبا. گاهی که زنی یعنی بلقیس برایشان پادشاهی داشت و بر جان و مال ایشان فرمان میکرد. ]: سب و شتم: دشنام و ناسزا [۲]: هرب (بفتحتين) فرار. [۳]: با دافراه: کیفر   📚ناسخ التواریخ - جلد ۲، صفحه ۱۳۳ @BotShenasi
🗯 ملاقات امام حسين (علیه السلام) با مرد عراقی و ریاشی باسناد خویش میگوید: مردی از اهل عراق بزیارت مکه میشتافت، يك روز لختی از راه بیکسو افتاد و چشم فراز کرد، خیمها و فسطاطها انگریست که در دامن بیابان بر افراشته اند، بشتافت و چون راه نزدیک کرد، پرسش نمود که این اخبيه [۴] و فساطيط [۵] كرانست و گفتند: حسین بن علی را، گفت: پسر علی و پسر فاطمه ؛ گفتند: جز او نیست، عجلت کرد و حسين علیه السلام را بردر خیمه خویش یافت که بقرائت کتابی مشغول است، سلام داد و جواب بستد و عرض کرد: ای پسر رسول خدا! پدر و مادرم فدای تو باد، در این بیابان بی آب و علف چکنی که آن را نه گیاهی است که علف چر توان کرد و نه معقلی [۶] که ملجا توان ساخت. قَالَ إِنَّ هَؤُلاَءِ أَخَافُونِي وَهَذِهِ كُتُبُ أَهْلِ الْكُوفَةِ وَ هُمْ قَاتِلُونِي فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ وَ لَمْ يَدَعُوا اَللَّهَ مُحَرَّماً إِلاَّ اِنْتَهَكُوهُ بَعَثَ اَللَّهُ إِلَيْهِمْ مَنْ يَقْتُلُهُمْ حَتَّى يَكُونُوا أَذَلَّ مِنْ قَوْمِ اَلْأُمَّةِ فرمود: بنی امیه مرا بیم قتل دادند و مردم کوفه مرا دعوت کردند، اینك مکاتیب ایشان است و حال آنکه کشنده من ایشانند، لكن گاهی که مرتکب این معنی شدند و پرده محرمات و محظورات [۱] را چاك زدند، خداوند برایشان میگمارد کسی را که همگان را بقتل رساند و ایشان را خوار تر از قوم بلقيس گرداند. ---------- [۴]: اخبيه، جمع خباء (بكسر خاء): خیمه ای که از پشم و کرك سازند. [۵]: فساطيط، جمع فسطاط: خیمه. [۶]: معقل: پناهگاه [۱]: محظور: ممنوع   📚ناسخ التواریخ جلد ۲، صفحه ۱۳۳ @BotShenasi
🗯 ملاقات امام حسين عليه السلام با طرماح 🔸در خبر است [۶] که طرماح بن حکم، طعام اهل و عیال خویش را حمل داده برای خود میرسانید و بعادت بودند [۷] اهل أجا [۸] و فيد [۹] که خوردنی یکساله را ذخیره مینهادند بلکه علف و آزوغه زائرین بیت الله را از برای بیع و شری در فید مهیا مینمودند. بالجمله، طرماح در عرض راه حاضر خدمت امام فَقَالَ أذَكِّرُك فِي نَفْسِكَ لاَ يَغُرَّنَّكَ أَهْلُ اَلْكُوفَةِ فَوَ اَللَّهِ لَئِنْ دَخلتها لَتُقتَلَنَّ وَ إِنِّي لَأَ خَافَ أَنْ لاَ تَصِلَ إِلَيْهَا فَإِنْ كُنْتَ مُجْمِعاً عَلَى الْحَرْبِ فَأنْزِلْ أَجَاءَ فَإِنَّهُ جَبَلٌ مَنيعٌ وَاللَّهِ مَانَا لَنَا فِيهِ ذُلٌ قَطُّ وَعَشِيرَتِي يَرَوْنَ جَمِيعاً نَصَرَكَ فَهُم يَمْنَعُو نَك ما أَقَمْتَ فِيهِم 🔻عرض کرد: تو را می‌آگاهانم که فریب اهل کوفه در تو نگیرد، سوگند با خدای اگر بکوفه در آئی تو را زنده نگذارند، همانا بیمناکم که بکوفه نتوانی رسید، اگر عزیمت درست کرده ای [۱] که طريق حرب وضرب سپاری، در جبل أجا فرود آی که معقلی متین است، سوگند با خدای که ما هرگز ذلیل وزبون دشمن نشدیم وچند که در آنجا اقامت فرمائی، اهل و عشيرت من تو را نصرت کنند و اعادی [۲] تورا دفع دهند. فَقَالَ إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَلْقَوْمٍ مَوْعِداً أَكْرَهُ أَنْ أَخَافَهُمْ فَإِنْ يَدْفَعِ اَللَّهُ عَنَّا فَقَدْ يَمَا مَا أَنْعَمَ عَلَيْنَا و كَفَى وَ إِنْ يَكُنْ مَا لابُدَّ مِنْهُ فَفَوْزٌ وِشْهَادَةٍ إِنْ شَاءَ اللَّه 🔸امام حسين علیه السلام فرمود: میان من و مردم کوفه تقریر میعادی رفته [۳] واجب میکند که آن وعده وفا کرده اید، اگر خداوند دشمنان را از مادفع داد، دیر وقتی است که محفوف [۴] عنایت و کفایت او بوده ایم و اگر قضا دیگر گون رفته است، بسعادت شهادت فایز میشوم، انشاء الله. طرماح بن حکم میگوید: آزوغه اهل و عشیرت خویش را بسوی ایشان حمل دادم و شرط وصیت و نصیحت بپای آوردم و مراجعت کردم، باشد که بحضرت حسین پیوسته شوم، در عرض راه سماعة بن يزيد را دیدار کردم، مرا خبر داد که: حسين علیه السلام شهید شد، پس مراجعت کردم. ---------- 📚 بحار الانوار ج ۱۰ ص ۳۰۴ [۷]: بعادت بودند: رسم و عادت داشتند [۸]: أجا: نام یکی از دو کوه قبیله طی [۹]: فيد: بلده ایست بین مکه و کوفه [۱]: عزیت درست کرده: تصمیم گرفته ای [۲]: اعادی، جمع اعداء و أعداد جمع عدو: دشمن [۳]: تقریر میعادی رفته: وعده ای گذاشته ایم. [۴]: محفوف: پیچیده، محاط   📚ناسخ التواریخ- جلد ۲، صفحه ۱۳۵ پ.ن: امام حسین علیه السلام بخاطر بیعت کوفیان با حضرت مسلم علیه السلام بر خود واجب می داند به سوی آنها تشریف فرما شود. نکته جالب سخن گفتن و دعوت اشخاص در راه برای پیوستن به سپاه حضرت دیده می شود. @BotShenasi
🗯 نامه امام حسين عليه السلام به بزرگان کوفه و تاکید بر بیعت آنان و از آن سوی حسين علیه السلام تا ارض حاجز از بطن رمه [۵] طی مسافت کرد و هنوز اصحاب آن حضرت از شهادت مسلم بن عقیل آگهی نداشتند، لاجرم از آنجا بزرگان کوفه را بدین منوال مکتوب کرد: 🔸بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ مِنَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى إِخْوَانِهِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُسْلِمِينَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ فَإِنِّي أَحْمَدُ إِلَيْكُمُ اَللَّهَ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ كِتَابَ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ جَاءَنِي يُخْبِرُ فِيهِ بِحُسْنِ رَأْيِكُمْ وَ اِجْتِمَاعِ مَلَاکمْ عَلَى نَصْرِنَا وَ اَلطَّلَبِ بِحَقِّنَا فَسَأَلْتُ اَللَّهَ أَنْ يُحْسِنَ لَنَا اَلصَّنِيعَ وَ أَنْ يُصيبَكُمْ عَلَى ذَلِكَ أَعْظَمَ اَلْأَجْرِ وَ قَدْ شَخَصْتُ إِلَيْكُمْ مِنْ مَكَّةَ يَوْمَ اَلثَّلاَثَاءِ لِثَمَانٍ مَضَيْنَ مِنْ ذِي اَلْحِجَّةِ يَوْمَ اَلتَّرْوِيَةِ فَإِذَا قَدِمَ عَلَيْكُمْ رَسُولِي فَانْكَمِشُوا فِي أَمْرِكُمْ وَ جِدُّوا فَإِنِّي قَادِمٌ عَلَيْكُمْ فِي أَيَّامِي هَذِهِ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ و برکاته. ▪️میفرماید: این مکتوبی است از حسین بن علی بسوی برادران مؤمن پس از سپاس خداوند بیمانند میفرماید: مسلم بن عقیل مکتوبی بمن فرستاد و مرا آگهی داد که شما بحسن رأي و رویت [۱] متفق شده اید و بنصرت ما کمر بسته اید و در طلب حق ما همداستان گشته اید و من از خداوند خواستار شدم که: نیکو گرداند بساخته خویش هر ما را در این امر، اجر عظیم عنایت فرماید مر شما را. و من روز سه شنبه هشتم ذیحجه دریوم ترویه از مکه بیرون شدم و بجانب شمارهسپار گشتم هم اکنون چون فرستاده من بنزديك شما فرا رسید، عجلت کنید و کوشش نمائید در امر خود و من نیز در این ایام بنزد شما حاضر خواهم شد، والسلام عليكم. و نامه ای که قبل از شهادت مسلم بن عقیل بدان حضرت فرستادند، بیست و هفت زوز قبل از این روز بود. 📚ناسخ التواریخ -جلد ۲، صفحه ۱۳۷ @BotShenasi
وقتی یکی بدون تحقیق برای مردم تحلیل گر تاریخ می شود! البته ایشان مثل رائفی پور می ماند.‌اما جهت اینکه خطا او را نمایان کنیم. امام حسین علیه السلام به سمت کوفه تشریف فرما شدند، چون آنها بیعت کردند و از امام دعوت می کردند. امام از مردم بیعت گرفته یعنی لشگر جمع آوری کرده است. در راه با هر کسی سخن فرموده و او را به یاری خود طلبیده مانند جناب زهیر، عبدالله بن حر ، و... پس چون شما سواد ندارید اینها را نمی دانید. اسمت را هم نیاوردیم تا معروف نشوی. @BotShenasi
🗯 رساله عبدالله بن يقطر بالجمله، امام حسين علیه السلام آن نامه را در نوردید [۲] وخاتم بر نهاد [۳] وعبدالله بن يقطر را داد و او را گسیل فرمود. بالجمله عبدالله بن يقطر، مکتوب حسين ي را مأخوذ داشت و پست و بلند طریق را در نوشت [۴] .، چون بقادسیه برسید، دیدبانان حصين بن نمیر او را گرفتند و بدریار او بردند. حصین فرمان " داد که او را بکاوید. [۵] تا اگرمکتوبی با او است مکشوف افتد. عبدالله بن يقطر چون این بشنید مکتوب حسين را بر آورد و پاره پاره کرد و چنان هبا [۶] ساخت که کس از آن بهره نتوانست بافت، پس حصين او را دست بگردن بسته (مكتوفة) بنزد عبیدالله بن زياد فرستاد. ---------- [۲]: نوردیدن: پیچیدن و ته کردن [۳]: خاتم بر نهاد: مهر کرد [۴]: در نوشت: پیمود، طی کرد. [۵]: بكاوید: جستجو کنید [۶]: هبا ساختن: کنایه از زایل ساختن و از بین بردن است   📚ناسخ التواریخ - جلد ۲، صفحه ۱۳۸ @BotShenasi 
🗯 شجاعت و شهادت ابن يقطر در کاخ ابن زیاد 🔸چون او را بنزد ابن زیاد حاضر ساختند، گفت: تو چه کسی؟ و اینجا چه کنی: گفته: من یکتن از شیعیان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و فرزند اوحسینم، گفت: مکتومی که با تو بود چرا پاره ساختی؟ گفت: از بهر آنکه تو ندانی در آن چه نگاشته اند، گفت: مکتوب از که بود؟ و بسوی چه کس حمل میدادی؟ گفت: مكتوب حسین برای جماعتی از اهل کوفه بود، گفت: آنان کیانند؟ گفت: نام ایشان را ندانم. ابن زیاد در خشم شد، گفت: نام ایشان را ببایدت گفت ولعن برحسين و پدر او على و برادرش حسن بایدت فرستاد و اگرنه بفرمایم با شمشیر تنت را إرباً إرباً [۱] از یکدیگر باز کنند، گفت: من اسامی آن جماعت را نگویم و لکن بر فراز منبر شوم وچند که تو خواهی لعن میفرستم. اورا رخصت کرد تا بر منبر صعود داد وخدای را ثنا گفت و رسول را درود فرستاد، آنگاه برعلی و فرزندان او صلوات متواتر کرد، از پس آن عبیدالله بن زیاد و پدرش را لعن کرد و بنی امیه را از نخستین تا واپسين، هيچيك را از سب و لعن دست باز نداشت. 🔻اینوقت بانگ بر آورد که: ای مردم کوفه! من از جانب حسین بسوی شمار سول آمدم و او را در ارض بطن رمه بجای گذاشتم، اجابت کنیدامام خودرا. ابن زیاد فرمان کرد تا او را از منبر بزیر آوردند و بر فراز بام قصر بردند و از زبر بام مكتوفاً بزیر افکندند. استخوان هایش در هم شکست، هنوز او را حشاشه ای [۲] ازجان در تن بود، عبدالملك بن عمير اللخمي بر جست و او را سر برید همگان گفتند: این چه نکوهیده کردار بود و گفت: خواستم تا اززحمت بز آساید ---------- [۱]: ارباً، ار باً: قطعه قطعه و پاره پاره [۲]: حشاشه (بضم حار): رمق اندک موقع جاندادن   📚ناسخ التواریخ - جلد ۲، صفحه ۱۳۹ @BotShenasi
🗯 ملاقات امام حسين عليه السلام با عبدالله مطيع 🔸امام حسین قبلا از حاجز بطن رمه بجانب کوفه کوچ داد و بر سر آبی از آب‌های عرب فرود آمد، در آنجا عبدالله بن مطيع العدوی نیز فرود آمده بود، چون چشمش بر حسین علیه السلام افتاد، در ایستاد: فَقَالَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يا ابنَ رَسولِ اللَّهِ ما أقدَمَكَ واحتَمَلَهُ وأنزَلَهُ گفت: پدر و مادرم فدای تو باد، ای پسر رسول خدای! کدام کس تو را بدینجا کشانید؟ آنگاه آن حضرت را برداشت و در منزل خود فرود آورد. فَقَالَ لَهُ الحُسَيْنُ كَانَ مِن مَوْتِ مُعاوِيَةَ ما قَد بَغَلْتَ وكَتَبَ أهْلُ العِراقِ يَدْعُونِي إلى أنفُسِهِم فرمود: از آنگاه که معاویه بدرود جهان کرد، چنانکه دیدی و دانستی مکاتیب اهل عراق بسوی من متواتر گشت [۱] و مرا برای اصلاح امور خویش دعوت کردند و من ناچار اجابت نمودم، فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُطِيعٍ أَذْ كَرِكَ اَللَّهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ حُرْمَةَ اَلْإِسْلاَمِ أَنْ تنهتك أَنْشُدُكَ اَللَّهَ فِي حُرْمَةِ قُرَيْشٍ أَنْشُدُكَ اَللَّهَ فِي حُرْمَةِ اَلْعَرَبِ فَوَ اَللَّهِ لَئِنْ طَلَبْتَ مَا فِي أَيْدِي بَنِي أُمَيَّةَ لَتَقْتُلُكَ وَ لَئِنْ قَتَلُوكَ لا يَهابُوا بَعْدَكَ أَحَداً أَبَداً وَاللَّهِ انَّهَا لِحُرْمَةِ الإِسْلامِ تَنْهَتِكُ وَ حُرْمَةُ قُرَيْشٍ و حُرْمَةُ ألْعَرَبٍ فَلا تَفعَل وَلا تَأتِ ألكوفَةَ وَلا تُعَرِّض نَفسَكَ لِبَنِي أُمَيَّةَ 🔻عبدالله گفت: سوگند میدهم تو را بخدا و بحرمت اسلام، که نگران باشی تا حرمت اسلام هتک نشود و سوگند میدهم تو را در حفظ حرمت قریش و حفظ حرمت عرب، سوگند با خدای اگر طلب کنی آنچه امروز در دست بنی امیه است يعني خلافتی که بغصب دارند، البته تو را بقتل میرسانند و چون تو مقتول باشی، بعد از تو ابدأ از کسی بیم نخواهند داشت و در هیچ ستمی و ظلمی خویشتن داری نخواهند کرد، سوگند با خدای این جمله از برای حفظ حرمت اسلام وحفظ حرمت قريش وحفظ حرمت عرب است، واجب میکند که از این اندیشه باز آئی و سفر کوفه رادست باز داری و خویشتن را در مراصد کین و کیدبنی امیه نسپاری. حسين علیه السلام که از ازل با خداوند این عهد بسته و بقای اسلام را بشهادت، خویش دانسته، این سخنان را وقعی نگذاشت و براه خویش می‌رفت. اما ابن زیاد جماعتی از سپاهیان را فرمان داد: تا ما بين واقصه [۱] و راه شام وطریق بصره را نگران باشند و دست در دست [۲] دهند و راه شد آمد [۳] را فرو بندند، تا احدی بیرون نتواند شد و بدرون نتواند آمد. و از آن سوی حسین و طی طریق میفرمود. گاهی که در بعضی از قبایل عرب عبور داد، از حوادث حدثان [۴] پرسشی کرد، عرض کردند: ما هيچ ندانیم جز اینکه از اینجا احدی بیرون شدن و درون آمدن نتواند. ---------- [۱]: متواتر: پی در پی [۱]: واقعة (بكسر قاف): منز لیست در راه مکه، دو منزل پائین تر از زباله [۲]: دست در دست دهند: تشريك مساعی کنند [۳]: شد آمد: آمد ورفت [۴]: حدثان: شب وروز، روز گار   📚ناسخ التواریخ - جلد ۲، صفحه ۱۳۹ @BotShenasi
🗯 ملاقات امام حسين عليه السلام با زهير بن القين 🔻در خبر است [۵] گاهی که حسین علیه السلام از مکه طریق عراق پیش داشت، جماعتی از قوم فزاره و قبیله بجيله که آهنگ عراق داشتند، باتفاق آن حضرت از مکه بیرون شدند و زهير بن القين البجلی رئیس آن جماعت بود، لكن ایشان از بیم بنی امیه مکروه میداشتند که باتفاق حسین علیه السلام کوچ میدهند: لاجرم چون بمنزل میرسیدند، از آنجا که خیمهای حسین علیه السلام افراخته میگشت بیکسوی میشدند و جدا گانه منزل میپرداختند، در این منزل هنگامی که ناهار میشکستند [۶] و دست در خورش و خوردنی میداشتند، از جانب حسين علیه السلام رسولی در آمد و گفت: ای زهیر بن القين! ابوعبدالله ترا می‌طلبد، آن جماعت از مخالفت بنی امیه سخت هز اسان بودند و از این سوی بیفرمانی حسین را آسان نمیشمردند، لاجرم آسیمه سر لقمها از دست فرو گذاشتند و بیهشانه بنشستند « كَأَنَّها عَلى رُوُسِهِمُ الطَّيرٌ [۷] » در اینوقت دیلم دختر عمرو، که ضجيع زهير بن القين بود گفت: سبحان الله پسر رسول خدا کس بسوی تو میفرستد و تو را طلب میفرماید و تو اور اجابت نمیکنی؟ 🔸برخیز و بشتاب و بشنو تا چه گوید و باز شو. زهیر برخاست و مشتافت، تاچه گفت و چه شنید، زمانی در بر نیامد که خندان و شادان مراجعت کرد، تو گفتی که از چهرگانش خورشید بر میتابد، چون برسید فرمان کرد، تا خیمه او را برکندند و اثقال او را بر هم نهادند و بلشکرگاه حسين الا حمل دادند و زوجه خود دیلم را طلاق گفت و فرمود: با اهل خویش پیوسته شو، دوست ندارم که زحمت بی و اسر [۱] بيني ومن عزیمت درست کرده ام، که در ملازمت حسین کوچ دهم و جان خود را فدای او کنم، پس مال خود را با زن و بنی اعمام خود عطا کرد و فرمود: دیلم را باهل خود برساند، دیلم بایستاد و بگریست و شوهر را وداع گفت.. وَقالَتْ خَارَ اَللَّهُ لَكَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَذْكُرَنِي فِي اَلْقِيمَةِ عِنْدَ جَدُّ اَلْحُسَيْنِ ▪️گفت: خداوند بهره تورا بخیر کنند، خواستارم از تو که در روز قیامت در نزد جد حسین صلوات الله عليهما مرا فراموش نفرمائی. بروایت اعصم کوفی دیلم با زهیر گفت: تو همی خواهی در رکاب پسر مرتضی جانبازی کنی، من چرا نخواهم در خدمت دختر مصطفی سرافرازی کنم؟ بالجمله، زهیر با اصحاب خویش گفت: هر کس بخواهد از شما مرا متابعت کند و اگر نه مرا وداع گوید، که آخر عهد منست با او، اکنون واجب میکند که حدیثی از سلمان فارسی با شما تذكره نمایم: همانا گاهی که در غزوه بحر، رزم دادیم و نصرت ہافتیم و غنیمت بدست کردیم. ان کا فَقَالَ لَنَا سَلْمَانُ رَحِمَهُ اَللَّهُ أَفْرَحْتُمْ لَمَّا فَتَحَ اَللَّهُ عَلَيْكُمْ فَقُلْنَا نَعَمْ قَالَ إِذا أَدْرَکتُمْ سَیدَ شَبابِ آل محمد، فَکونُوا أَشَدَّ فَرحاً لقتالِکمْ مَعَهُ مِمَّا أَصَبْتُمُ اَلْيَوْمَ مِنَ اَلْغَنَائِمِ فَأَمَّا أَنَا فَأَسْتَوْدِعُكُمُ اَللَّه 🔸یعنی سلمان از برای ما گفت: بدین فتح که خداوند بدست شما عطا کرد آیا شاد خاطر شدید؟ گفتیم: چنین است، فرمود: گاهی که دریابید خدمت سید جوانان آل نخل را و در رکاب او قتال کنید، واجب میکند که فرخت شما بزيادت باشد از آنچه در آن روز از غنیمت که جنات عدن است بهره شما میگردد و اما من وداع میکنم شما را، چه در آن روز زنده نخواهم بود ---------- [۵]: بحارالانوار ج ۱۰ ص ۲۰۵ [۶]: شکستن: خوردن، جویدن [۷]: یعنی گویا پرنده روی سر ایشان است. و این جمله مثلی است در عرب که گفته میشود برای کسی که در کمال سکوت و آرامش باشد، مانند کسیکه مرغی روی سر او نشسته واو نخواهد پرواز کند. [۱]: آسر: گرفتاری دست دشمن. منبی: بردن اسیر را از شهری شهری و او را برده گرفتن: و شاهد این معنی کلام حضرت‌ام کلثوم است که می‌فرماید: و بعد الاسر یا جدا سیدنا   📚ناسخ التواریخ - جلد ۲، صفحه ۱۴۱ @BotShenasi