eitaa logo
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
261 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
88 فایل
"بــسم‌اللهـ‌النور✨" خدا گفت تو ریحانه خلقتی . . .✨🙂 کنارهم‌جمع‌شدیم تاحماسه‌ای‌بزرگ‌خلق‌کنیم حماسه‌ای‌ازجنس‌دختـــران😍✨ #فرشتگان_سرزمین_من جهت ارتباط با ما👇 @Zah7482
مشاهده در ایتا
دانلود
هرکس‌در‌مجلسی‌بنشیند‌که در‌آن‌یاد‌ِما‌زنده می‌شود، قلبش‌در‌روزی‌که‌ قلب‌ها‌می‌میرند،نمی میرد .🌿' 「امام‌رضا」 ⇦•○●بوے پلاڪ●○•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●💞☘● مآنده ام احمد پیمبر بودھ یا عطارِ عشق ؟! بس کھ سلمــآنها ؛ مسلمان کرد با بوے علے 🌿 ⇦•○●بوے پلاڪ●○•
🦋 خدایا💙 تمایلات مرا به سمت و سوی خودت قرار بده! ⇦•○●بوے پلاڪ●○•
|•✋•|❥⇠ ! چجورے روت میشہ بااون شلوار تنگ و کوتاھ(!) به دخترمردم بگے "خوشبختت میکنم"؟؟!😐 یکے باید خودتو خوشبخت کنہ،بزرگوار...🚶‍♀ مردبودن‌چشہ؟ شھید نظامے میره تلفن‌ بزنہ چشمش‌ به نامحرم‌ میوفتہ! سه روز گریه میکنہ میگہ... خدا من‌ نفہمیدم چشمم‌ به ناموس‌ مردم‌ افتادھ ! (: 🌱😔 🌹🌹🌹بوی پلاک🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. . . . -فک کنم گفت علوی . -چییی علوی؟!؟! . -میشناسیش؟؟همکلاسیتونه؟؟ . -چی؟! ها؟!آهان..اره..فک کنم بشناسم . بعد اینکه مامان از اتاقم بیرون رفت نمیدونستم از شدت ذوق زدگی چیکار کنم یعنی بالاخره راضی شد بیاد؟! ولی شاید یه علوی دیگه باشه؟!نه بابا مگه چند تا علوی داریم که هم دانشگاهی هم باشه. . تو همین فکرها بودم که زهرا برام یه استیکر لبخند فرستاد . منظورش رو فهمیدم و مطمئن شدم که خواستگار اقا سیده . -سلام زهرایی..خوبی؟! . -ممنونم..ولی فک کنم الان تو بهتری . -زهرا؟؟ چطوری حالا راضی شدن؟؟ . -دیگه با اون قهرهایی که شما میکنی اگه راضی نمیشد جای تعجب داشت . -ای بابا . . روزها گذشتن و شب خواستگاری رسید...دل تو دلم نبود...هم یه جوری ذوق داشتم و هم یه جوری استرس شدید امانمو بریده بود..یعنی مامان و بابا با دیدن سید چه عکس العملی نشون میدن؟! یعنی سید خودش چیکار میکنه امشب؟؟ اگه نشه چی؟! و کلی فکر و خیال تو ذهنم بود و نفهمیدم اون روز چجوری گذشت.. اصلا حوصله عیچ کاری نداشتم و دوست داشتم سریع تر شب بشه بابا و مامان مدام ازم سوال میپرسیدن؟؟ حالا این پسره چی میخونه؟؟ وضعشون چطوریه؟! و کلی سوالاتی که منو بیشتر کلافه میکرد . . هرچی ساعت به شب نزدیک تر میشد ضربان قلب منم بیشتر میشد...صدای کوبیدن قلبمو به راحتی میشنیدم. خلاصه شب شد و همه چیز آماده بود که زنگ در صدا خورد. از لای در اشپزخونه یواشکی نگاه میکردم اول مادر سید که یه خانم میانسال بل چادر مشکی بود وارد شد و بعدش باباش که یه اقای جا افتاده با ظاهر مذهبی بود و پشت سرشون هم دیدم سید روی ویلچر نشسته و زهرا که کاور مخصوص چرخ ویلچر برای توی خونه رو میکشه و بعدش ویلچر رو اروم حرکت داد به سمت داخل.. با دیدن سید بی اختیار اشک ذوق تو چشمام حلقه زد . تو دلم میگفتم به خونه خانم آیندت خوش اومدی . بعد اینکه زهرا و سید وارد شدن دیدم بابام رفت و راه پله رو نگاه کرد و برگشت تو خونه و با یه قیافه متعجبانه گفت: شما رسم ندارین اولین بار آقا داماد رو هم بیارید؟! آقای مهندس چرا نیومدن؟! . که مادر سید اروم با دستش اقا سید رو نشون داد و گفت ایشون اقای مهندس هستن دیگه . .
✋ صبحۍڪه‌درآن‌ذڪرلبم‌نام‌حسیݩ‌اسٺ اۍجان‌دلݥ‌صبح‌من‌آن‌روزبخیراسٺ💗 بھ نیت زیارتش هرصبح مۍخوانیم♥ 💫 | صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟ 🍀 صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟ |🍃 🌷|| صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟|| ✨ السلام علے من الاجابھ تحت قبتھ 💗.• السلام علے من جعل اللھ شفاءفے تربتھ 💛.• 🌟•° 🦋•° تنها باذکر صلواٺ 🌸🍃 🍀🌱🍀🌱🍀🌱🍀🌱 ∞| ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @BOYE_PELAK 』∞♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. . . بعد اینکه زهرا و سید وارد شدن بابا رفت و راه پله رو نگاه کرد و برگشت تو و گفت شما رسم نداریم اولین بار آقا داماد رو هم بیارید؟!آقای مهندس چرا نیومدن؟! . که مادر سید اروم با دستش اقا سید رو نشون داد و گفت ایشون اقای مهندس هستن دیگه . -با شنیدنش لحن صدای بابام عوض شد.. چون اشپزخونه پشت بابام بود نمیتونستم دقیق ببینمش ولی با لحن خاصی گفت شوخی میکنید؟! . که پدر سید گفت نه به خدا شوخیمون چیه...اقای مهندس و ان شا الله ماه داماد اینده همین ایشون هستن . با شنیدن داماد یه تبسم خاصی رو لب سید اومد و سرشو پایین انداخت . ولی دیدم بابام از جاش بلند شد و صداشو بلند کرد و گفت : اقا شما چه فکری با خودتون کردید که اومدید اینجا؟؟ فکر کردید دختر دسته ی گل من به شما جواب مثبت میده... همین الانش کلی خواستگار سالم و پولدار داره ولی محل نمیکنه اونوقت شما با پسر معلولت پا شدی اومدی اینجا خواستگاری؟! جمع کنید آقا... . زهرا خواست حرفی بزنه ولی سید با حرکت دستش جلوشو گرفت و اجازه نداد . پدر سید اروم با صدای گرفته ای گفت پس بهتره ما رفع مزاحمت کنیم . -هر جور راحتید... ولی ادم لقمه رو اندازه دهنش میگیره... . -مادر و پدر سید بلند شدن و زهرا هم اروم ویلچر رو هل میداد به سمت در... . انگار آوار خراب شده بود روی سرم نمیتونستم نفس بکشم و دلم میخواست زار زار گریه کنم...پاهام سست شده بود...میخواستم داد بزنم ولی صدام در نمیومد.. دلم رو به دریا زدم و رفتم بیرون... پدر و مادر سید از در خروجی بیرون رفته بودن و سید و زهرا رسیده بودی لای در . بغضمو قورت دادم و اروم به زور صدام در اومد و سلام گفتم... . بابام سریع برگشت و گفت تو چرا بیرون اومدی...برو توی اتاقت . ولی اصلا صداشو نمیشنیدم.. . -زهرا بهم سلام کرد ولی سید رو دیدم که اروم سرش رو بالا اورد و باهام چشم تو چشم شد... . اشکی که گوشه ی چشمش حلقه زده بود اروم سر خورد و تا روی ریشش اومد. . سرش رو پایین انداخت و اروم به زهرا گفت بریم... . و زهرا هم ویلچر رو به سمت بیرون هل داد... . بعد اینکه رفتن و در رو بستن من فقط گریه میکردم . بابام خیلی عصبانی بود و فقط غر میزد... مسخرش رو در آوردن یه کاره پا شدن اومدن خونه ما خواستگاری . و رو کرد به سمت من و گفت: تو میدونستی پسره فلجه؟! . -منم با گریه گفتم بابا اون فلج نیست جانبازه . -حالا هرچی...فلج یا جانباز یا هر کوفتی...وقتی نمیتونه رو پای خودش وایسته یعنی یه آدم عادی نیست .
یعنی: متفاوت به آخر برسیم و گرنه مرگ پایان همه قصه هاست❤️ اللهم الرزقنا•••🌿 •° ♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ •♡| @BOYE_PELAK |♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به رسم هرشب دقایقی رو با آقای غریب و مهربونمون خلوت می کنیم و باهم زمزمه می کنیم دعای فرج را ... بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ✨اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ ✨ وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ ✨ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ ✨ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ✨ وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِوَالرَّخاَّءِ ✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ ✨ اُولِى الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ✨ وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ ✨فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا ✨قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ *يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ* ✨اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ ✨وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ ✨ يا مَوْلانا يا صاحِب الزَّمانِ ✨الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ✨ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى ✨ السّاعَه السّاعَةَ السّاعَةَ ✨ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ ✨ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ✨ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرينَ 🔹🔸🔹🔸 👈در آخرالزمان ، برای تشخیص حق از باطل دائم دعای غریق رابخوانیم تا جزء ریزشی ها نباشیم انشاءا... دعا این است👇👇 🌟 *« یا اللّهُ یا رحمنُ یا رحیمُ یا مقلبّ القلوب ثَبِّتْ قلبی علیٰ دینِک »*🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
「 بھ‌نام‌‌بزرگِ‌آسمانۍ‌من」‌