eitaa logo
برگزیده اشعار مداحی
232 دنبال‌کننده
91 عکس
102 ویدیو
19 فایل
با سلام خدمت همه ی عزیزان، با نظرات وپیشنهادات سازنده ی خود، حقیر را یاری فرمایید @MA1313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️رفتم من و، هــوای تو از سـر نمی رود ▪️داغ غـمـت ز سیـنه خــواهــر نـمی رود ▪️برخیز تا رویم بــرادر، که خــواهــرت ▪️تنها به ســوی روضه مــادر، نـمی رود ▪️گر بی تو زینب تو کــند جـای در وطن ▪️از خـجــلـتـش نــزد پـیـمـبـر، نـمی رود ▪️سوز گـلوی خشک تو! اندر لب فــرات ▪️ما را ز، یــاد تا لــب کــوثــر نـمی رود ▪️پهلوی چاک خورده ات از نیزه و سنان ▪️ ما را ز یـاد، تا صف محشــر نمی رود ▪️بزم یزید و طشت زر و چوب خیز ران ▪️هــرگز ز یـاد زینب مضطــر نمی رود «جودی» ▪️ ز یاد آن لب خشکیده ات شها ▪️گر در جنان رود لب کــوثــر نمی رود 🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 https://eitaa.com/brgzida
Poyanfar - Risheye Abo Khakemon Hosseine - 128.mp3
4.28M
السلام علیک یابن سدرةالمنتهی.. ریشه ی آب وخاکمون حسینه.. نوشته ی پلاکمون حسینه... میون این همه تفاوت امروز.. نقطه ی اشتراک مون حسینه.. تو هیأت ببین فرشته ها رو... رو بیرق بخون نوشته ها رو.. بسم الله بگو شروع کن از نو.. جبران میکنه گذشته ها رو... عارف باللهِ.. اونی ک گریه کن، ابی عبدلله ِ عارف باللهِ.. اونی ک سینه زن ه ابی عبدلله.. نگو دستم از حرم کوتاهه.. فاصله یه قطره اشک یک آهه جانم جانم ای حسین جااانم... خدا کنه بمیرمو نبینم.. که پا رو عشقمون گذاشته باشم... یه کاری کن تو زندگی حسین جاان غیر غمت غمی نداشته باشم ار، باب ار، باب، عشقت مث رازه... هر جا ک نیازه... آغوش تو بازه عارف بالله.. اونی. گریه کن ابی عبدلله ِ... عارف بالله.. اونی ک سینه زن ابی عبدللهِ... نگ دستم از حرم کوتاهه... فاصله یک قطره اشک یک آهه جانم جاانم ای حسین جااانم.. 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 https://eitaa.com/brgzida
ورود کاروان اسرا به مدینه بشیر بن حذلم (جذلم) مى گوید: هنگامى که به مدینه نزدیک شدیم، على بن الحسین(علیه السلام) دستور داد که کاروانیان از شترها فرود آیند، خیمه ها را برپا کرده و در آن جاى گیرند. آن گاه فرمود: اى بشیر! خدا پدرت را رحمت کند، او شاعر بود، آیا تو نیز مى توانى شعر بگویى؟ گفتم: آرى، اى پسر رسول خدا، من نیز شاعرم. فرمود: وارد مدینه شو وخبر شهادت ابى عبدالله(علیه السلام) (و ورود ما را) به مردم برسان. بشیر مى گوید: بر اسبم سوار و با شتاب وارد مدینه شدم. هنگامى که به مسجد النبى(صلى الله علیه وآله) رسیدم صدایم را به گریه بلند کردم و آنگاه چنین سرودم: «یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ بِها * قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَأَدْمُعی مِدْرارُ اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ * وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناهِ یُدارُ» (اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، زیرا حسین [آقاى شما] کشته شد که اشک من این گونه سرازیر است. پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد). سپس گفت: این على بن الحسین(علیه السلام) است که با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند و من فرستاده او هستم تا ماجرا را به اطلاع شما برسانم. با این سخن، حتّى زنان مدینه از خانه هایشان با موهاى پریشان بیرون ریختند و درحالى که از شدّت مصیبت صورت هاى خود را مى خراشیدند و بر چهره هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند. (هیچ مرد و زنى را گریان تر از آن روز ندیدم و بعد از وفات رسول خدا(صلى الله علیه وآله) روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت)؛ «… فَلَمْ أرَ باکِیاً وَلا باکِیَهً أکْثَرَ مِنْ ذلِکَ الْیَوْمِ، وَلا یَوْماً أَمَرَّ عَلَى الْمُسْلِمینَ مِنْهُ بَعْدَ وَفاهِ رَسُولِ اللهِ». در آن هنگام شنیدم کنیزکى این گونه براى حسین(علیه السلام) نوحه سرایى مى کند: «نَعى سَیِّدی نـاع نَعاهُ فَأَوْجَعا * فَأَمْرَضَنی نـاع نَعاهُ فَأَفْجَعا فَعَیْنَیَّ جُودا بِالدُّمُوعِ وَاَسْکِبا * وَجُودا بِدَمْع بَعْدَ دَمْعِکُما مَعا عَلى مَنْ وَهى عَرْشَ الْجَلیلِ فَزَعْزَعا * فَأَصْبَحَ هذَا الَْمجْدُ وَالدِّینُ أَجْدَعا عَلَى ابْنِ نَبیِّ اللهِ وَابْنِ وَصیِّهِ * وَإنْ کانَ عَنّا شاحِطَ الدّارِ أَشْسَعا) (خبر دهنده اى خبر مرگ مولایم را به من داد و دلم را به درد آورد و با آن خبر مرا بیمار کرد. اى چشمانم، اشک بریزید و جارى شوید و باز هم پس از اشک، با هم اشک بریزید. بر آن کس که با مصیبت او عرش خداى جلیل به لرزه درآمد و [شاخسار] بزرگوارى و دین بریده شد. [سوگوارى کنید!] بر فرزند پیامبر خدا و فرزند وصىّ او، هرچند محلّ شهادت او از ما دور است). آن گاه گفت: امروز اندوه ما را در سوگ ابى عبدالله(علیه السلام) تازه ساختى و زخم هایى که هنوز التیام نیافته بود، بار دیگر گشودى، سپس به من گفت: خدا تو را بیامرزد، تو کیستى؟ گفتم، من بشیر بن حذلم هستم که مولایم على بن الحسین(علیه السلام) مرا به سوى شما فرستاد و او هم اکنون با خاندان ابى عبدالله(علیه السلام) و زنانش در فلان مکان فرود آمده اند. بشیر مى گوید: مردم مرا رها کردند و به سرعت به مکانى که کاروان در آنجا بود، به راه افتادند و من نیز با مرکبم به آنجا بازگشتم، دیدم سیل جمعیت راهها را بند آورده اند. من از مرکب پیاده شدم و خود را با زحمت به کنار خیمه ها رساندم. دیدم على بن الحسین(علیه السلام) هنوز داخل خیمه است، آن گاه از خیمه بیرون آمد، در حالى که پارچه اى در دست داشت که با آن اشک هایش را پاک مى کرد. کسى چارپایه اى آورد و حضرت روى آن نشست، درحالى که پیوسته اشک هایش جارى بود و نمى توانست جلوى گریه اش را بگیرد. مردم که این صحنه ها را دیدند، صداى گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست؛ مردم از هر سو به نزد آن حضرت مى آمدند و او را تسلیت مى گفتند و آن منطقه پر از شیون و غوغا شد. امام(علیه السلام) با دست به مردم اشاره کرد که ساکت شوند و مردم نیز آرام گرفتند، سپس این خطبه را ایراد فرمود: «ألْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، اَلرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، بارِىءِ الْخَلائِقِ أَجْمَعِینَ، أَلَّذِی بَعُدَ فَارْتَفَعَ فِی السَّمواتِ الْعُلى، وَقَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوى، نَحْمَدُهُ عَلى عَظائِمِ الاُْمُورِ، وَفَجائِعِ الدُّهُورِ، وَأَلَمِ الْفَجائِعِ، وَمَضاضَهِ اللَّواذِعِ، وَجلِیلِ الرُّزْءِ، وَعَظِیمِ الْمَصائِبِ الْفاظِعَهِ الْکاظَّهِ الْفادِحَهِ الْجائِحَهِ.
أَیُّهَا الْقَوْمُ! إنَّ اللهَ وَلَهُ الْحَمْدُ ابْتَلانا بِمَصائِبَ جَلِیلَه، وَثُلْمَه فِی الاِْسْلامِ عَظِیمَه، قُتِلَ أَبُو عَبْدِاللهِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ وَعِتْرَتُهُ، وَسُبِیَ نِساؤُهُ وَصِبْیَتُهُ، وَدارُوا بِرَأْسِهِ فِی الْبُلْدانِ مِنْ فَوْقِ عامِلِ السِّنانِ، وَهذِهِ الرَّزِیَّهُ الَّتِی لامِثْلَها رَزِیَّهٌ. أَیُّهَا النّاسُ! فَأَىُّ رِجالات مِنْکُمْ تَسُرُّونَ بَعْدَ قَتْلِهِ؟! اَمْ أیُّ فُؤاد لا یَحْزُنُ مِنْ أَجْلِهِ؟ أَمْ أَیَّهُ عَیْن مِنْکُمْ تَحْبِسُ دَمْعَها وَتَضَنُّ عَنِ انْهِمالِها؟! فَلَقَدْ بَکَتِ السَّبْعُ الشِّدادُ لِقَتْلِهِ، وَبَکَتِ الْبِحارُ بِأَمْواجِها، وَالسَّمواتُ بِأَرْکانِها، وَالاَْرْضُ بِأَرْجائِها، وَالاَْشْجارُ بِأَغْصانِها، وَالْحِیتانُ وَلُجَجُ الْبِحارِ، وَالْمَلائِکَهُ الْمُقَرَّبُونَ، وَأَهْلُ السَّمواتِ أَجْمَعُونَ. أَیُّهَا النّاسُ! أَیُّ قَلْب لا یَنْصَدِعُ لِقَتْلِهِ؟! أَمْ أَیُّ فُؤاد لا یَحِنُّ إِلَیْهِ؟! أَمْ أَیُّ سَمْع یَسْمَعُ هذِهِ الثُّلْمَهَ الَّتِی ثُلِمَتْ فِی الاِْسْلامِ وَلا یُصَمُّ. أَیُّهَا النّاسُ! أصْبَحْنا مَطْرُودِینَ مُشَرَّدِینَ مَذُودِینَ، شاسِعِینَ عَنِ الاَْمْصارِ، کَأَنّا أَوْلادُ تُرْک وَکابُلَ مِنْ غَیْرِ جُرْم اجْتَرَمْناهُ، وَلا مَکْرُوه ارْتَکَبْناهُ، وَلا ثُلْمَه فِی الاِْسْلامِ ثَلَمْناها، ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الاَْوَّلِینَ (إِنْ هَذَا إِلاَّ اخْتِلاَقٌ). وَاللهِ لَوْ أَنَّ النَّبِىَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی قِتالِنا کَما تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی الْوِصایَهِ بِنا لَمَا ازْدادُوا عَلى ما فَعَلُوا بِنا، فَاِنّا للهِِ وَإِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِیبَه ما أَعْظَمَها وَأَوْجَعَها وَأَفْجَعَها وَأَکَظَّها وَأَفْظَعَها وَأَمَرَّها وَأَفْدَحَها، فَعِنْدَاللهِ نَحْتَسِبُ فِیما أَصابَنا وَما بَلَغَ بِنا، إِنَّهُ عَزِیزٌ ذُوانْتِقام». حمد و سپاس مخصوص خدایى است که پروردگار جهانیان، بخشنده و مهربان، مالک روز جزا و آفریننده همه مخلوقات است. همان خدایى که (از سویى شناخت حقیقت او) آن قدر از ما دور است که گویا در آسمان هاى رفیع جاى گرفته و (از سوى دیگر با علم و احاطه اش) آن قدر به ما نزدیک است که گواه و شنواى سخنان در گوشى ما است. او را بر حوادث بزرگ، آسیب هاى روزگار، فجایع دردناک، رنج هاى سوزان، بلاهاى سنگین و مصیبت هاى بزرگ، خشونت بار، متراکم، شکننده و ویرانگر ستایش مى کنم. اى مردم! خداوندى ـ که ستایش مخصوص اوست ـ ما را به مصیبت هاى بزرگ و خسارتى جبران ناپذیر در اسلام آزموده است. (آرى) اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و خاندانش به شهادت رسیدند و زنان و کودکانش به اسارت در آمدند و سر مطهر آن حضرت را بالاى نیزه ها در شهرها به گردش در آوردند و این مصیبتى است که مانند ندارد! اى مردم! بعد از شهادت او، کدام یک از مردانتان مى تواند شادى کند؟ یا کدام قلبى مى تواند براى او محزون نباشد؟ یا کدام چشمى مى تواند گریه نکند و اشک نریزد؟ به یقین آسمان هاى هفت گانه با بناهاى محکمش، دریاها با امواجش، آسمان ها با ارکانش، زمین با همه نواحى و جوانبش، درختان با شاخسارهایش، ماهیان و دریاهاى عمیق، و فرشتگان مقرّب الهى و همه آسمانیان، بر شهادت او گریستند. اى مردم! کدام قلب است که در شهادت او لرزان نشود؟ یا کدام جگرى مى توان یافت که براى او نسوزد؟ یا کدام گوشى است که این حادثه بزرگ و جبران ناپذیر را بشنود و آسیب نبیند؟ اى مردم! ما طرد شده، آواره، رانده و دور از شهرها شدیم؛ گویا ما فرزندان اقوام غیر مسلمانیم، بدون آنکه جرمى کرده و یا کار ناپسندى مرتکب شده و یا ضربه اى به اسلام زده باشیم. هرگز این ماجرا (هاى دردناک) را درباره گذشتگانمان نشنیدیم «این تنها یک امر تازه و جدید است». به خدا سوگند! اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به این گروه سفارش مى کرد که با ما مبارزه کنند، آن گونه که درباره ما به آنها سفارش (به محبت) کرد، هرگز بیش از این نمى توانستند جنایت کنند؛ «إنّالله وَإنّا إلَیه راجِعُون»، از این مصیبتى که بسیار بزرگ، غم انگیز، دردناک، انباشته، ناهنجار، ناگوار و سنگین است. در برابر مصائبى که به ما رسیده از خدا پاداش مى طلبیم. به یقین خداوند شکست ناپذیر و صاحب انتقام است. پس از این خطبه، صوحان بن صعصعه بن صوحان (۱) که زمین گیر بود ـ به خاطر آن بیمارى و (عدم همراهى با امام حسین(علیه السلام)) عذرخواهى کرد. امام سجاد(علیه السلام) نیز عذرش را پذیرفت و از او سپاسگزارى نمود و بر پدرش درود و رحمت فرستاد. (۲)
امام سجاد(علیه السلام) به همراه زنان و کودکان وارد مدینه شدند. همان شهرى که ماه رجب سال گذشته به هنگام خروج از آن، با پدر بزرگوارش امام حسین(علیه السلام) و عمویش اباالفضل العباس و برادرانش على اکبر و على اصغر و دیگر جوانان بنى هاشم همراه بود. و اینک بدون آن عزیزان، با جمعى از زنان و کودکان مصیبت دیده وارد شهر مى شود. شهرى که مدفن رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و فاطمه زهرا(علیها السلام) است؛ شهرى که خاطرات تلخ و شیرین فراوانى را به یاد دارد؛ شهرى که از کوچه ها و خانه و در و دیوارش و از جاى جاى آن صداى عزیزانش را مى شنود. 🔰 زینب کبرى(علیها السلام) خود را به مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله) رساند و در حالى که دو طرفِ درِ مسجد را گرفته بود، خطاب به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى گوید: «یا جَدّاه إِنّی ناعِیهٌ إِلَیْکَ أخِی الْحُسَیْنَ»؛ (اى جدّا! من خبر مرگ برادرم حسین را براى تو آورده ام). زینب پیوسته گریه مى کرد و اشک و آهش تمامى نداشت. و هر بار که به برادرزاده اش على بن الحسین(علیه السلام) مى نگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده مى شد. (۳) سکینه نیز فریاد زد: (اى جدّا! از مصایبى که بر ما گذشت به تو شکایت مى کنم. به خدا سوگند، من سنگ دل تر، جفا کارتر و خشن تر از یزید ندیدم و هیچ کافر و مشرکى را بدتر از او سراغ ندارم! او با چوبدستى اش به دندان پدرم مى زد و مى گفت: ضربه ها چگونه است اى حسین!)؛ «…فَلَقَدْ کانَ یَقْرَعُ ثَغْرَ أَبی بِمِخْصَرَتِهِ وَ هُوَ یَقُولُ: کَیْفَ رَأَیْتَ الْضَّرْبَ یا حُسَیْنُ». (۴)، (۵) منابع : (۱). پدر صوحان جناب صعصعه بن صوحان از اصحاب جلیل القدر و بلند مرتبه امیرمؤمنان على(علیه السلام)بود. امام صادق(علیه السلام) فرمود: آنها که با امیرمؤمنان على(علیه السلام) بودند جز صعصعه بن صوحان و یاران صعصعه کسى نبود که حقّ و منزلت على(علیه السلام) را به درستى بشناسد. مطابق نقل نجاشى او از راویان عهدنامه معروف على(علیه السلام) به مالک اشتر است (رجوع کنید به: معجم رجال الحدیث، ج ۱۰، ص ۱۱۲). ولى درباره فرزندش صوحان بن صعصعه، چیزى در کتب تراجم و رجال ـ جز همین مورد ـ یافت نشد. (۲) . ملهوف(لهوف)، ص ۲۲۶ ـ ۲۳۰؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۴۷ ـ ۱۴۹ و مقتل الحسین مقرّم، ص ۳۷۴ ـ ۳۷۵٫ (۳). بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۹۸٫ (۴). مقتل الحسین مقرّم، ص ۳۷۶٫ (۵). گرد آوری از کتاب: عاشورا ریشه ‏ها، انگیزه‏ ها، رویدادها، پیامدها
ای مدینه سوز دیگر ساز کن در بروی داغ داران باز کن اهل یثرب خون فشانید از دو عین من خبر آوردم از قتل حسین مادر عباس با قلب کباب داد یک یک آل عصمت را جواب گفت ای یاران سئوالم از شماست دختر مظلومه ام زینب کجاست دید نا گه بانویی با قد خم گفت مادر دخرت زینب منم من سیه پوش گل یاس توام داغ دار از بهر عباس توام جان مادر داغ پیرم کرده است درد و غم از عمر سیرم کرده است عمر زینب بارها بر سر رسید تا کنار قبر پیغمبر رسید ناله کرد و گفت با صوتی حزین السّلام ای رحمه للعالمین روضه محاوره ای : وقتی خبر رسیدن کاروان به مدینه رسید همه منتظر بودن ببینن خانم ام البنین مادر چهار شهید با خانم زینب مادر دو شهید با چه حالی بهم میرسن ، وقتی همدیگه رو دیدن دست به گردن هم انداختن شروع کردن به گریه کردن زانوانشون سست شد رو زمین نشستن ، خانم ام البنین سوال کرد زینب جان از مولام حسین بگو ، فرمود منو معافم کن ، اسرار کرد ، فرمود همینقدر بدان حسینو بین دونهر آب لب تشنه شهید کرد ، گفت مگه عباسم نبود با بودن عباس کی جرأت کرد به حسین نزدیک بشه ، یه وقت دید خانم زینب صدا زد نمک به زخمم نزن آخه عباس رفت برا بچه های حسین آب بیاره سه هزار نفر نگهبان شریعه بهش حمله کردن ، اول دستاشو قطع کردن ، با عمود آهنین به فرقش زدن یه وقت دید ام البنین داره خاکها رو بر میداره به سر میریزه و صدا میزنه حسین جان بشیر بن جذلم می گوید: چون (با کاروان اسرا از شام) به نزدیک مدینه رسیدیم، امام علی بن الحسین علیه السلام پیاده شد، خیمه‌ای بر پا کرد و زنان خاندان را پیاده فرمود آن‌گاه فرمود:« ای بشیر، خدا پدرت را بیامرزد که شاعر بود. تو نیز شعر می‌گویی؟» گفتم:«آری، ای پسر پیغمبر! من هم شاعر هستم فرمود:« به مدینه برو و خبر شهادت اباعبدالله را به اطلاع مردم برسان. بشیر میگه من بر اسبم سوار شدم و با شتاب وارد مدینه شدم. چون به مسجد رسول خدا رسیدم، گریه‌کنان این اشعار را خواندم:« ای مردم مدینه! دیگر در مدینه نمانید، چون حسین کشته شد. از شهادت اوست که اشک چشم من چون باران فرو می ریزد. بدن حسین در زمین کربلا به خون آغشته شد و سر مقدس او را بالای نیزه ها در شهرها گرداندند.» سپس گفتم:« ای اهل مدینه، اینک علی بن الحسین علیه السلام با عمه ها و خواهرانش نزدیک شما و پشت دیوار شهر شماست. من فرستاده او هستم. زنان مدینه بیرون ریختند و فریاد واویلا سر دادند. پس از رحلت پیامبر خدا، هرگز آن همه گریه کننده و عزادار ندیده بودم. مردم مدینه مرا رها کردند و با شتاب از مدینه بیرون رفتند. من با اسب خویش تاختم و خود را به آنجا رساندم. دیدم مردم در همه‌‌ی راه ها ایستاده اند. از اسب پیاده شدم، از میان ازدحام جمعیت گذشتم و خود را به خیمه امام رساندم. امام درون خیمه بود. پس از چند لحظه از خیمه بیرون آمد و با دستمالی که در دست داشت اشک چشمانش را پاک کرد. از پی او خادمی آمد، چهار پایه ای آورد و بر زمین گذاشت و امام زین العابدین بر آن نشست. ولی نمی توانست از ریختن اشک خودداری کند. صدای گریه از هر جانب برخاسته بود. ناله زنان و کنیزان بلند شده بود. مردم از هر طرف به امام تسلیت می گفتند و تمام فضا، یکپارچه گریه و ناله بود. در این هنگام امام سجاد علیه السلام با دست خود اشاره کرد که ساکت شوند، آن گاه خطبه‌ای خواند. وقتی وارد شهر شدن زینب کبرى(علیها السلام) خود را به مسجد پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) رساند و در حالى که دو طرفِ درِ مسجد را گرفته بود، خطاب به رسول خدا(صلى اللهعلیه وآله) مى گوید: «یا جَدّاه اِنّی ناعِیهٌ اِلَیْکَ اخِی الْحُسَیْنَ»؛ (اى جدّا! من خبرمرگ برادرم حسین را براى تو آورده ام). زینب پیوسته گریه مى کرد و اشک و آهش تمامى نداشت. و هر بار که به برادرزاده اش على بن الحسین(علیه السلام) مى نگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده مى شد. سکینه نیز فریاد زد: (اى جدّا! از مصایبى که بر ما گذشت به تو شکایت مى کنم. به خدا سوگند، من سنگ دل تر، جفا کارتر و خشن تر از یزیدندیدم و هیچ کافر و مشرکى را بدتر از او سراغ ندارم! او با چوبدستى اش به دندان پدرم مى زد و مى گفت: ضربه ها چگونه است اى حسین!)؛ «...فَلَقَدْ کانَ یَقْرَعُ ثَغْرَ اَبی بِمِخْصَرَتِهِ وَ هُوَ یَقُولُ: کَیْفَ رَاَیْتَ الْضَّرْبَ یا حُسَیْنُ». منابع: لهوف سید بن طاووس، ص 233. https://eitaa.com/brgzida 🌴🏴🌴🏴🌴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خزان شد لاله زارم ای مدینه! دریغا از بهارم ای مدینه! منم آن بلبل شوریده حالی که دیگر گل ندارم ای مدینه! دلی صد پاره تر از لاله دارم بسان جسم یارم ای مدینه خمیده قد، شکسته دل، به سویت دوباره رهسپارم ای مدینه! نمی دانم به سوی هاشمیّات چگونه رو بیارم ای مدینه! از آن ترسم که عبدالله جعفر بود چشم انتظارم ای مدینه! گر از حال دو فرزندش بپرسد زپاسخ شرمسارم ای مدینه! الهی خون بریزد از دو عینم که باشد بر جگر داغ حسینم مدینه! ریزد از چشمم ستاره به یاد مهر و ماه و ماهپاره مدینه! گریه کن بر غربت من که خندیدند بر اشکم هماره چنان بر من بنال ای شهر زهرا که خون جوشد زقلب سنگ خاره مدینه گوش ما را پاره کردند برای غارت دو گوشواره مدینه! وای بر من! وای بر من! که سویت زنده برگشتم دوباره مدینه! کاش می دیدی چگونه نفس در سینه ام می شد شراره مدینه! مرحبا! آغوش بگشا به زوار گلوی پاره پاره الهی خون بریزد از دو عینم که باشد بر جگر داغ حسینم خودم دیدم که قرآن زیر پا بود همه آیات آن از هم جدا بود خودم دیدم که لب های حسینم به زیر تیغ مشغول دعا بود خودم دیدم که آن رخسار خونین به روی خاکِ گرمِ کربلا بود خودم دیدم که ذکرش در یمِ خون خدا بود و خدا بود و خدا بود خودم دیدم به چشم پر ستاره که ماهم آفتاب نیزه ها بود خودم دیدم که از بالای نیزه زهر جانب نگاهش سوی ما بود خودم دیدم سر فرزند زهرا به زیر چوب، در طشت طلا بود الهی خون بریزد از دو عینم که باشد بر جگر داغ حسینم مدینه! قلب قرآن را دریدند امامت را به خاک و خون کشیدند مدینه! تشنه لب بین دو دریا سر فرزند زهرا را بریدند مدینه! نیزه داران مثل شاهین به دنبال کبوترها دویدند مدینه! طایران گلبن وحی به زیر بوته ی خار آرمیدند مدینه! کاش می دیدی که طفلان چگونه اشک خود را می مکیدند به زیر بوته های خار خفتند نخورده آب، خواب آب دیدند دریغا! کس نگفت این کودکان را میازارید فرزندِ شهیدند الهی خون بریزد از دو عینم که باشد بر جگر داغ حسینم 🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴 https://eitaa.com/brgzida -------------
اشک‌ْفشان، در غم نورِ دو عین آمدم مدینه راهم نده که بی‌حسین آمدم وای حسین کشته شد(2) مدینه من، زائر گلوی ببْریده‌ام جای سم اسب را، به چشم خود دیده‌ام وای حسین کشته شد(2) مدینه من دیده‌ام دو شاخۀ یاس را دو شاخۀ یاس را دو دست عباس را وای حسین کشته شد(2) مدینه، من زخم دل، زخم تن آورده‌ام ز هیجده یوسفم، پیرهن آورده‌ام وای حسین کشته شد(2) مدینه، خون دل و چشم تر آورده‌ام خبر ز چوب و لب و طشت زر آورده‌ام وای حسین کشته شد(2) مدینه هفتاد داغ، بر جگر آورده‌ام نه اکبر آورده‌‌ام، نه اصغر آورده‌ام وای حسین کشته شد(2) مدینه بر زخم ما، همه نمک می‌زدند گهی به زخم زبان، گهی کتک می‌زدند وای حسین کشته شد(2) 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 https://eitaa.com/brgzida
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا