eitaa logo
🇮🇷🇮🇷آتش به اختیار 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
129 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
4.9هزار ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شرح حکمت ۸۲ ارزش های والای انسانی.mp3
2.96M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح حکمت ۸۳ روش برخورد با چاپلوسان.mp3
3.64M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈┈✾•🌸•✾🌸🌟🌸✾•🌸✾┈┈• *دعــــــــــای فرج* *إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین.* @brjko1402 •┈┈✾•🌸•✾🌸🌟🌸✾•🌸✾┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 دعوت از همه مبلغین/فقط ۵ دقیقه ♻️ تبیین مباحث مرتبط با ارزش فرزند،ارزش مادر و مادری،آسیب های تک فرزندی و... ✅حجت الاسلام محمدمسلم وافی 🇮🇷🏴 @brjko1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ طرح هرهیئت ۵ دقیقه ⭕️ اجرای اول 🔶 وقتی پدر و مادر ارزش فرزندانشان را نمی‌دانند 😓 ✅ حجت الاسلام محمدمسلم وافی ♻️ هر مبلغ میتواند(در ۵ دقیقه) محتواهای مرتبط با فرزندآوری را در هئیت ها مطرح کند! 🇮🇷🏴 @brjko1402
ali fani - ziarat ashura [320].mp3
28.44M
📖زیارت مقدس عاشورا 🧎‍♂️🧎‍♂️🧎‍♂️🧎‍♂️🧎‍♂️🧎‍♂️ 👆👆👆👆👆👆 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 بانام و یاد پروردگار بی همتا وسلام و صلوات برمحمد وآل محمد 👈 به نیت استغاثه و فرج خواهی و ظهور حضرت حجة ابن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف، و به نیت دفع شر فتنه های دشمنان اسلام و شیاطین جن و انس لعین و رجیم بر کشور عزیزمان را به یاری خدا آغاز می‌کنیم. 👈ثواب ختم زیارت عاشورای امشب را به نیت سلامتی و حاجت روایی و عاقبت به خیری اعضای محترم گروه👈 🌹هدیه و پیشکش میکنیم بر ساحت مقدس امام العصر روحی له الفداه یا علی التماس دعای فرج 🤲 @brjko1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ان شاءالله شرح نامه ۳۵و خطبه ۳۵نهج البلاغه مولای متقیان را خواهیم داشت عزیزان یکمقدار شرح خطبه ۳۵ طولانیست که در چند بخش تقدیم محضر عزیزان میشود حتما با دقت مطالعه کنند پیشاپیش از لطف و حسن توجه و صبوری همه عزیزان کمال تشکر را دارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹شرح نامه(۳۵) 🔺نکوهش همراهان سست عناصر ...آنها به قصد فرماندارى آمدند در حالى که امام(عليه السلام) بسيار اندوهگين بود. سپس امام(عليه السلام) آنها را مخاطب ساخته و خطبه اى بسيار داغ و سوزان و کوبنده و بيدارگر براى آنها خواند (که بخش مهمى از اين خطبه در خطبه 180 در جلد ششم با همين شأن ورود، گذشت). طبرى در بخش ديگرى از کلام خود اين سخن را از امير مؤمنان على(عليه السلام) نقل مى کند که بعد از شهادت محمد بن ابى بکر آنها را شديدا سرزنش کرد و فرمود: من شما را به يارى برادرانتان در مصر از پنجاه و چند شب قبل از اين فراخواندم; ولى شما همگى کوتاهى کرديد و هيچ تصميمى براى جهاد با دشمن و به دست آوردن پاداش الهى نگرفتيد.(11) اين گروه هاى سه گانه اى را که امام(عليه السلام) از آنها نام مى برد منحصر به عصر آن حضرت نبود، بلکه افراد سست و بى اراده در هر عصر و زمان در يکى از اين گروه هاى سه گانه جاى مى گيرند. آنهايى که خود را در فشار مى بينند در صحنه حاضر مى شوند در حالى که خوشايندشان نيست و به همين دليل کارى از دستشان ساخته نخواهد بود. گروه ديگرى به بهانه ها و عذرهاى مختلف چنگ مى زنند تا خود را از حضور در صحنه مبارزه دور دارند. گروه ديگرى که اين ملاحظات را کنار مى گذارند با صراحت مخالفت مى کنند. واى به حال جامعه اى که اکثريت آنها از اين سه گروه باشند که رهبران و پيشوايان هر قدر مديريت و کارآيى و قدرت داشته باشند با نداشتن اعوان و انصار شجاع و مخلص، از کار باز مى مانند. دقت در آيات قرآن نشان مى دهد که در عصر پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نيز اين سه گروه بودند; هرچند گروه مخلص بر آنها فزونى داشتند. قرآن مجيد درباره گروه اوّل در آن عصر و زمان مى گويد: «(يُجادِلُونَکَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ کَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرُونَ); آنها پس از روشن شدن حق باز با تو مجادله مى کردند (و چنان ترس و وحشت آنها را فرا گرفته بود، که) گويى به سوى مرگ رانده مى شوند و آن را با چشم خود مى نگرند».(12) درباره گروه دوم در داستان جنگ احزاب مى فرمايد: «(وَيَسْتَأْذِنُ فَريقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَما هِىَ بِعَوْرَة إِنْ يُريدُونَ إِلاّ فِرارا); و گروهى از آنها از پيامبر اجازه (بازگشت) مى خواستند و مى گفتند: خانه هاى ما بى حفاظ است در حالى که بى حفاظ نبود آنها فقط مى خواستند (از جنگ) فرار کنند».(13) درباره گروه سوم مى فرمايد: «(فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللهِ وَکَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِى سَبيلِ الله); تخلف کنندگان (از جنگ تبوک) از مخالفت با پيامبر خدا و کناره گيرى از جهاد خوشحال شدند; و خوش نداشتند که با مال و جان خود در راه خدا جهاد کنند».(14) آن گاه امام(عليه السلام) براى خود دعايى از سوز دل مى کند و عرضه مى دارد: «از خدا تقاضا مى کنم که براى نجات من از ميان اين گونه افراد به زودى گشايشى قرار دهد (و مرا از آنها برهاند)»; (أَسْأَلُ اللهَ تَعَالَى أَنْ يَجْعَلَ لِي مِنْهُمْ فَرَجاً عَاجِل). در تأکيد اين خواسته خود مى فرمايد: «به خدا سوگند اگر علاقه من به هنگام پيکار با دشمن به شهادت نبود و خود را براى مرگ در راه خدا آماده نساخته بودم، دوست داشتم حتى يک روز با اين مردم روبه رو نشوم و هرگز آنها را ملاقات نکنم»; (فَوَ اللهِ لَوْ لاَ طَمَعِي عِنْدَ لِقَائِي عَدُوِّي فِي الشَّهَادَةِ، وَ تَوْطِينِي(15) نَفْسِي عَلَى الْمَنِيَّةِ، لاََحْبَبْتُ أَلاَّ أَلْقَى مَعَ هَؤُلاءِ يَوْماً وَاحِداً وَلاَ أَلْتَقِيَ بِهِمْ أَبَدا). نامردمى آن مردمان به جايى رسيده بود که امام(عليه السلام) با آن صبر و حوصله اى که بيست و پنج سال در گوشه خانه ماند همچون کسى که استخوان در گلويش باشد و خاشاک در چشمش و همه را تحمل کرد; ولى طىّ اين مدت به قدرى در فشار  قرار گرفت که آرزو داشت حتى يک روز با چنان مردمى روبه رو نشود و آنچه او را بر ماندن در ميان آنها تشويق مى کرد عشق به شهادت در راه خدا بود. شبيه همين سخن را امام(عليه السلام) در خطبه 119 بيان کرده آنجا که مى فرمايد: «وَاللهِ لَوْ لاَ رَجَائِي الشَّهَادَةَ عِنْدَ لِقَائِي الْعَدُوَّ وَلَوْ قَدْ حُمَّ لِي لِقَاؤُهُ لَقَرَّبْتُ رِکَابِي ثُمَّ شَخَصْتُ عَنْکُمْ فَلاَ أَطْلُبُکُمْ مَا اخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَشَمَالٌ; به خدا سوگند اگر اميدم به شهادت هنگام برخورد با دشمن نبود ـ اگر چنين توفيقى نصيبم شود ـ مرکب خويش را آماده مى کردم و از شما دور مى شدم و تا نسيم از شمال و جنوب مى وزد هرگز به سراغ شما نمى آمدم». ** نکته: فصاحت فوق العاده اين نامه: اين نامه يکى از فصيح ترين و بليغ ترين نامه هاى امير مؤمنان على(عليه السلام) است که در عباراتى کوتاه و بسيار زيبا حق مطلب را به طور کامل ادا کرده است. ادامه دارد...↙️⬇️↘️
🔹🔹 ...ابن ابى الحديد در شرح اين نامه، تحت تأثير فوق العاده فصاحت و بلاغت آن واقع شده و چنين مى گويد: «نگاه کن ببين اين مرد بزرگوار چگونه فصاحت را در اين نامه رهبرى مى کند، زمام آن را در اختيار گرفته و به هر سو مى برد. اين الفاظى که همه به صورت حالت نصب پشت سر يکديگر در مى آيد بسيار لطيف و روان و خالى از هر گونه تکلف تا آخر نامه ادامه پيدا مى کند. در حالى که فصيحان هنگامى که شروع به نوشتن نامه يا خطبه اى مى کنند، جمله ها و کلمات قرينه يکديگر را گاه به صورت مرفوع و گاه مجرور و گاه منصوب مى آوردند و اگر بخواهند همه را با يک اعراب (منصوب يا مرفوع يا مجرور) بياورند گرفتار انواع تکلفات مى شوند و همين امر يکى از چهره هاى اعجاز در قرآن مجيد است که عبدالقاهر جرجانى به آن اشاره کرده آنجا که مى گويد: «به سوره نساء و بعد از آن به سوره مائده نگاه کن. فواصل غالب آيات در اوّلى همه جا منصوب است و در دومى اصلاً منصوبى وجود ندارد و به گونه اى است که اگر اين دو سوره را به هم بياميزند هرگز آميخته نمى شوند و آثار ترکيب ناموزون در آن نمايان است...». سبحان الله چه کسى به اين بزرگوار اين همه امتيازات روحى و صفات شريفه بخشيده است؟ او در ابتدا نوجوانى بود از اهل مکّه که هرگز با حکما و دانشمندان معاشرت نداشت. در عين حال در اسرار حکمت و دقايق حِکَم الهيه از افلاطون و ارسطو پيشى گرفت. با دانشمندان و علماى اخلاق و آداب هرگز معاشر نبود با اين حال بر سقراط هم در اين امر مقدم شد. او هرگز در ميان شجاعان پرورش نيافته بود، زيرا اهل مکّه اهل تجارت بودند نه اهل پيکار و جنگ; ولى از هر انسانى در روى زمين شجاع تر بود. کسى به «خَلَف الاحمر»(16) گفت: آيا عنبسه و بسطام (از دليران معروف عرب) شجاع ترند يا على بن ابى طالب؟ در پاسخ گفت: عنبسه و بسطام را با افراد بشر مقايسه مى کنند نه با کسى که برتر و بالاتر از آن است. بار ديگر سؤال کردند: به هر حال نتيجه را بگو. گفت: به خدا سوگند اگر على در صورت اين دو فرياد مى کشيد آنها قالب تهى مى کردند پيش از آنکه به آنها حمله کند. از نظر فصاحت هم که بنگريم على(عليه السلام) فصيح تر از سحبان و قُسّ (فصحاى معروف عرب) بود در حالى که قريش فصيح ترين قبايل عرب نبود، بلکه گفته اند قبيله جُرهم فصيح ترين قبيله عرب بوده است. از نظر زهد، على(عليه السلام) زاهدترين و عفيف ترين مردم دنيا بود. با اينکه قريش مردمى حريص و دوست دار دنيا بوده اند و اينها تعجب نيست در مورد کسى که محمد(صلى الله عليه وآله) مربى و پرورش دهنده او بوده و عنايت الهيه شامل حال او بود ✔️پایان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۳۵)بخش اول🔹 🤲شکر خدا در هر حال 🔷شرايطى که اين خطبه در آن بيان شده، شرايطى بسيار دردناک و جانکاه بود. توطئه هاى معاويه و عمرو بن عاص، با استفاده از جهل و نادانى ابوموسى اشعرى و گروه عظيمى که پشت سر او ايستاده بودند، به نتيجه رسيده بود. آنها موفّق شدند که نتيجه حکميت را به نفع خود تمام کنند و به پندار خويش امام را از خلافت عزل کرده، معاويه را بر جاى او بنشانند! اين در حالى بود که غم و اندوه قلب امام را مى فشرد، زيرا از قبل تمام اين امور را پيش بينى فرموده و به مردم عراق و کوفه خبر داده بود، ولى جهل و عصبيّت و لجاجت و خودخواهى و تنبلى و تن پرورى مانع از آن شد که نصايح حکيمانه امام را پذيرا شوند. به هر حال امام اين خطبه را مانند خطبه هاى ديگر، با حمد و ثناى الهى شروع مى کند، حمد و ثنايى که رنگ ديگرى دارد و خدا را حتّى بر اين حادثه دردناک و امتحان بزرگ ستايش مى کند. مى فرمايد: «ستايش مخصوص خداوند است هر چند روزگار حوادث سنگين و مهم (و دردناکى براى ما) پيش آورده است. «الْحَمْدُللهِِ وَ إنْ أَتَى الدَّهْرُ بِالْخَطْبِ(1) الْفَادِحِ(2) وَ الْحَدَثِ الْجَلِيلِ». جالب اين که امام در اينجا اوّلا خدا را بر اين حادثه سپاس مى گويد تا معلوم شود که شکر و ثناى الهى، تنها در برابر حوادث خوشايند و کامروايى ها و پيروزى ها و بهره مند شدن از مواهب معنوى و مادّى نيست، بلکه در همه حال بايد او را حمد و ثنا گفت، در سلامت و بيمارى، در شادى و غم، در پيروزى و شکست، در همه جا و در برابر همه چيز، چرا که حتّى اين حوادث دردناک نيز فلسفه هايى دارد که اگر درست شکافته شود، آنها نيز جزء نِعَمْ و مواهب الهى است. ثانياً: اين حادثه دردناک را به روزگار نسبت مى دهد و مى دانيم که روزگار، چيزى جز مردم روزگار نيست و گرنه تابش آفتاب و ماه و نزول باران و وزش باد و ساير امور طبيعى چيزى نيست که منشأ اين امور باشد و در خور گِله. اين مردم روزگارند که به خاطر اعمال غلطشان گرفتار عواقب دردناک مى شوند! در همين حادثه اگر مردم عراق گوش به فرمان امام و مولايشان داده بودند و از هشدارهاى او بيدار شده و از پندهاى اين حکيم الهى نتيجه گرفته بودند، هرگز در چنين دام سختى گرفتار نمى شدند. منظور از «خَطْبِ فادح» (با توجه به اين که خطب، به معناى «امر مهم» است، و «فادح» به معناى «تأکيد ديگرى بر آن است»)، داستان حکمين است که براى جهان اسلام بسيار سخت و سنگين بود و پيامدهاى ناگوارى را به بار آورد. درست است که داستان حکمين ـ به شرحى که در نکات خواهد آمد ـ چيزى را دگرگون نساخت، ولى بهانه خوبى به دست معاويه و پيروان او براى اغواى ناآگاهان داد و بدعت بسيار بدى در جهان اسلام گذاشت. تعبير به «حدث جليل» تأکيد ديگرى بر آثار سوء اين بدعت شوم است. حضرت، بعد از اين حمد و ثنا، شهادت به يگانگى خداوند و نبوت پيامبر اسلام مى دهد و مى فرمايد: «گواهى مى دهم که معبودى جز خداوند يگانه نيست، شريکى ندارد و معبودى با او نمى باشد، و گواهى مى دهم که محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) بنده و فرستاده اوست; «وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَإِلهَ إِلاّ اللهُ لا شَريکَ لَهُ، لَيْسَ مَعَهُ إِلهٌ غَيْرُهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ(صلى الله عليه وآله وسلم)». ذکر شهادتين در آغاز اين خطبه، ممکن است علاوه بر تأکيد مجدّد بر لزوم تقويت پايه هاى تکامل انسان و احياى اصول عقيدتى اسلام، اشاره به اين نکته باشد که رسوايى حادثه حکمين، از اينجا سرچشمه گرفت که مردم اصل توحيد را پشت سر گذاشتند و به دنبال کارهاى شرک آلود رفتند و تأسّى به پيامبر اسلام را ناديده گرفتند و تسليم هواى نفس شدند. *** پی نوشت: 1 ـ «خطب» (بر وزن ختم) به معناى «کار مهمى است که ميان انسان و شخص ديگرى جريان دارد» به همين دليل به گفتوگويى که ميان انسان و ديگرى انجام مى گيرد «مخاطبه» گفته مى شود. 2 ـ «فادح» به معناى «سنگين» است، لذا اگر کسى قرضى داشته باشد که بر دوش او سنگينى کند، به آن، «دَيْنِ فادِح» مى گويند.»
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 🔹 🔴نتيجه نافرمانى از امام سپس امام به سراغ مقصود اصلى خطبه رفته، مى فرمايد: «امّا بعد از حمد و ثناى الهى و گواهى به وحدانيّت حق و نبوت پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم). بدانيد! نافرمانى از دستور نصيحت کننده مهربان داناى باتجربه موجب حسرت و اندوه مى گردد و پشيمانى به بار مى آورد; «أَمّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَعْصِيَةَ النَّاصِحِ الشَّفِيقِ الْعَالِمِ الْمُجَرِّبِ تُورِثُ الْحَسْرَةَ، وَ تُعْقِبُ النَّدَامَةَ». اين جمله در حقيقت بمنزله کبرا و بيان يک قاعده کلّى است که اگر در طرف مشورت انسان چهار صفت جمع باشد، مخالفت او قطعاً موجب پشيمانى خواهد بود. نخست اين که ناصح و خيرخواه باشد و به مقتضاى خيرخواهى، تلاش لازم را در تشخيص حق انجام دهد.دوم اين که قلبى پر از مهر و محبت داشته باشد و از اعماق روح، خواهان خدمت و عاشق پيروزى و سعادتِ مشورت کننده باشد.سوم اين که عالِم باشد و تمام جوانب مطلب را ببيند و مسائل مهم را دقيقاً تحليل کند و ريشه هاى حوادث و نتايج آن را مورد بررسى قرار دهد.چهارم اين که داراى تجربه کافى در مسائل مهم فردى و اجتماعى باشد; يعنى علاوه بر عقل نظرى، داراى عقل عملى نيز باشد. هر گاه کسى جامع اين اوصاف چهارگانه باشد، به احتمال قوى و نزديک به يقين انسان را به واقع مى رساند.با اين حال کسانى که سخنش را زير پا بگذارند و بر مرکب غرور و لجاجت سوار شوند، جز در بيراهه گام ننهاده اند و خود را در پرتگاه بدبختى قرار مى دهند.حضرت بعد از بيان اين قاعده کلّى به سراغ بيان صغرا و مصداق مورد نظر مى رود، مى فرمايد: «من درباره مسأله حکميت فرمان خود را به شما گفتم و نظر خالص خويش را در اختيار شما گذاردم; اگر به سخنان قصير گوش داده مى شد چه نيکو بود! «وَ قَدْ کُنْتُ أمَرْتُکُمْ في هذِهِ الْحُکُومَةِ أَمْرِي، وَ نَخَلْتُ لَکُمْ مَخْزُونَ رَأْيِي، لَوْ کَانَ يُطَاعُ لِقَصِير أَمْرٌ!»حضرت مى فرمايد که من هم با اصل حکمیت در اين مسأله مخالف بودم و هم در چگونگى و کيفيت آن.من دقيقاً پيامدهاى اين پديده شوم را براى شما بازگو کردم، ولى متأسّفانه لجاجت و پافشارى شما در عقيده باطلى که داشتيد به شما اجازه نداد تا واقعيت هاى روشن را در اين مسأله مهم ببينيد و اکنون که گرفتار عواقب دردناک آن شده ايد، پشيمانى سودى ندارد. جمله «لَو کانَ يُطاعُ لِقَصير أَمْرٌ»، ضرب المثل مشهورى در ميان عرب است، و براى کسانى که اندرزهاى نصيحت کننده باهوش و مهربان را نشنوند و به پشيمانى مبتلا گردند، گفته مى شود. جريان اين ضرب المثل چنين بوده که: يکى از پادشاهان حيره، به نام جَزيمه، با عمرو بن ظَرب، پادشاه جزيره، جنگ کرد و او را به قتل رسانيد. پس از وى دخترش، زبّاء، جانشين پدر شد و در اين فکر بود که چگونه انتقام خون پدرش را از جزيمه بگيرد.نامه اى به جزيمه نوشت که من زنم و زنان را پادشاهى نشايد، و از شوهر ناگزيرند و من غير از تو کسى را براى همسرى نمى پسندم و اگر بيم سرزنش مردم نبود، خودم به سوى تو مى آمدم. اگر قدم رنجه کنى و (براى خواستگارى) به سوى کشور ما بيايى کشور ما را از آنِ خود، خواهى يافت.هنگامى که نامه زبّاء به جزيمه رسيد (طمع او در آن زن و کشورش) گُل کرد. با ياران نزديکش به مشورت پرداخت، همه او را به اين سفر تشويق کردند، مگر مردى به نام «قصير بن سعد» که بسيار باهوش و عاقبت انديش بود، هر چند کنيززاده بود.قصير از روى فراست حدس زد که اين پيشنهاد از سوى زنى که پدرش را جزيمه کشته است، خالى از توطئه نيست، به همين دليل او با همه مشاوران جزيمه مخالفت کرد و وى را از اين سفر برحذر داشت، امّا جزيمه ـ که عشق به آن کشور و آن زن او را به خود مشغول داشته بود ـ به سخنان قصير اعتنا نکرد و با هزار سوار به سوى جزيره حرکت کرد.لشکر زبّاء، از او استقبال کردند، ولى احترام زيادى نديد، قصير بار ديگر به جزيمه گفت: که من اين جريان را خطرناک مى بينم و به نظر مى رسد که مکر و حيله اى در کار است، امّا جزيمه نادان که غرق خيالات واهى خود بود، به هشدار قصير اعتنايى نکرد و به راه خود ادامه داد.هنگامى که وارد جزيره شد، سپاهيان زبّاء، او را محاصره کرده و کشتند. قصير گفت: «لَو کانَ يُطاعُ لِقَصير أَمْرٌ; اگر کسى به سخنان قصير گوش مى داد کار به اينجا نمى رسيد». سپس اين سخن در ميان عرب ضرب المثل شد. امام (عليه السلام) در اينجا خود را به قصير تشبيه مى کند و لشکر کوفه را به جزيمه نادان و هوس باز و مشاوران کوته فکرش که خود را با دست خويش در دام عمروعاص و معاويه گرفتار کردند.سپس امام (عليه السلام) مى افزايد: «ولى شما مانند مخالفان جفاکار و عصيانگرانِ پيمان شکن (از قبول سخنان) من امتناع کرديد، تا آنجا که گويى نصيحت کننده در پند خويش به ترديد افتاد، و از ادامه اندرز خوددارى کرد.⬇️
↩️«فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِبَاءَ الْمُخالِفِينَ الْجُفَاةِ، وَ الْمُنَابِذِينَ الْعُصَاةِ، حَتَّى اَرْتَابَ النَّ اصِحُ بِنُصْحِهِ، وَ ضَنَّ الزَّنْد بِقَدْحِهِ». من به شما گفتم که برافراشتن قرآنها بر نيزه ها، مکر و خدعه اى بيش نيست! اين جنگ را که به مرحله حسّاسى رسيده است به پايان بريد; زيرا ساعتى بيش به پيروزى باقى نمانده ولى شما به اين سخنان گوش نداديد و از جنگ دست برداشتيد و پيشنهاد حکميّت کرديد. من به شما گفتم حال که مى خواهيد کار را به حکميّت بگذاريد، ابن عباس را برگزينيد; ولى شما راضى نشديد. مالک اشتر را پيشنهاد کردم، نپذيرفتيد، بلکه اصرار کرديد که ابوموسى اشعرىِ احمق و نادان در برابر عمروعاص مکّار و حيله گر قرار بگيرد، و نتيجه همان شد که همگى از آن ناراحتيد. تعبير به «اَلْمُخالِفينَ الْجُفاةِ»، اشاره به اين است که مخالفت شما با من، تنها به خاطر سوء تشخيص نبود، بلکه آميخته با نوعى جفاکارى و عصيان و گردنکشى بود. نيز تعبير به «اَلْمُنابِذينَ الْعُصاةِ» تأکيدى بر همين معنا است که مخالفتهاى شما از روح عصيانگرى و پيمان شکنى شما سرچشمه مى گرفت. حضرت مى فرمايد که: اين مخالفتها چنان پرجوش و شديد بود که من چاره اى جز اين نديدم که سکوت اختيار کنم، سکوتى که شايد در نظر بعضى به عنوان ترديد در نصايح و پيشنهادهايم تلقّى مى شد!جمله (ضَنَّ الزَّنْدُ بِقَدْحِهِ)، در اصل، به اين معنا است که «آتش زنه از آتش دادن بخل ورزيد»; يعنى هر چه سنگ آتش زنه را به هم زدند، جرقّه اى نداد.اين جمله نيز ضرب المثل است، و در مورد کسى گفته مى شود که از روشنگرى باز مى ايستد به خاطر اين که گوش شنوايى پيدا نمى کند. حضرت سپس در ادامه اين سخن مى افزايد: «مثال من و شما (در مورد حکميت و پيامدهاى شوم آن)، مانند گفتار اخوهوازن (مردى از قبيله بنى هوازن) است که گفت: «من در سرزمين منعرج اللّوى دستور خود را دادم، ولى شما (گوش نداديد و) اثر آن را فردا صبح درک کرديد.» (هنگامى که کار از کار گذشته بود و پشيمانى سودى نداشت); فَکُنْتُ اَنَا وَ إِيَّاکُمْ کَمَا قَالَ أَخُو هَوَازِنَ: أَمَرْتُکُمْ أَمْرِي بِمُنْعَرَجِ اللِّوَى * فَلَمْ تَسْتَبِينُوا النُّصْحَ إِلاَّ ضُحَى الْغَدِ منظور از «اخو هوازن»، چنانکه گفتيم ـ مردى از قبيله بنى هوازن است که نام او «دريد» بود. قصه اش چنين است که او با برادرش عبدالله، به جنگ با بنى بکربن هوازن رفت و غنيمت بسيارى به چنگ آورد. در راه بازگشت عبدالله تصميم گرفت که يک شب در «منعرج اللوى» توقّف کند، دريد از باب نصيحت به او گفت که: اينجا نزديک منطقه دشمن و ماندن در آن دور از احتياط است و ممکن است که قبيله شکست خورده نيروى خود را گردآورى کنند و از ديگران کمک بگيرند و بر ما حمله ور شوند. عبدالله از غرورى که داشت پند او را گوش نداد و شب را در آن منزل درنگ کرد. فردا صبح قبيله دشمن با جمعيّت زيادى بر او هجوم آوردند و عبدالله را کشتند و دريد با زخم بسيار از دست آنها نجات يافت و پس از آن قصيده اى گفت که يکى از ابياتش همين بيتى است که اميرمؤمنان على (عليه السلام)در اين خطبه به آن اشاره فرموده است.مقصود امام اين است که، من به موقع به شما نصيحت کردم و گفتم: کار جنگ را يکسره کنيد که چيزى به پيروزى نهايى باقى نمانده و اگر کوتاهى کنيد، معاويه و يارانش در صدد حيله و تزوير برمى آيند، ولى شما به گفتار من گوش دل فرا نداديد و فريب بلند کردن قرآنها بر سر نيزه ها را خورديد و تن به حکميّت داديد و آن قدر اصرار کرديد که من بناچار رضايت دادم، و حالا که کار از کار گذشته و به هوش آمده و پشيمان شده ايد، بدانيد که اين پشيمانى سودى ندارد. ✔️نکته ها: 1. داستان حکميّت در کتب تاريخ آمده است که داستان بلند کردن قرآنها بر سر نيزه و سپس طرح مسأله حکميت براى تبيين موضع قرآن، زمانى بوجود آمد که نشانه هاى پيروزى لشکر امام آشکار شده بود; زيرا صبح روز سه شنبه، دهم ماه صفر سال سى و هفت هجرى، بعد از نماز صبح لشکر امام با لشکر شام به شدّت نبرد کردند. لشکر شام سخت وامانده شد، ولى لشکر امام با سخنان گرم و آتشين مالک اشتر و دلاورى هاى او، چنان در نبرد پيش مى رفتند که چيزى نمانده بود لشکر معاويه از هم متلاشى شود. در اين هنگام لشکر معاويه قرآنها را بر سر نيزه کردند. مالک اشتر و تنى چند از ياران باوفاى امام از حضرت خواستند که جنگ را تا پيروزى ادامه دهند، ولى اشعث بن قيس منافق، با عصبانيّت بر خاست و گفت: «اى اميرمؤمنان! دعوت آنها را به کتاب خدا بپذير که تو از آنان سزاوارترى. مردم مى خواهند زنده بمانند و مايل به ادامه جنگ نيستند، امام فرمود: «فکر مى کنم». در اينجا مردم را صدا زد تا اجتماع کنند و سخنانش را بشنوند و در ضمن خطبه اى فرمود: «اى مردم! من سزاوارترين کسى هستم که دعوت به کتاب خدا را بپذيرم، ولى معاويه و عمروعاص و ديگر ياران نزديکش، اهل قرآن نيستند.
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 🔹 من از کوچکى آنها را مى شناسم و در بزرگى نيز شاهد وضع آنان بوده ام، واى بر شما! آنها قرآنها را بر سر نيزه براى عمل کردن بلند نکرده اند، بلکه اين کار خدعه و نيرنگ و فريبى بيش نيست. تنها يک ساعت ديگر توان خود را در اختيار من بگذاريد تا قدرت اين گروه را در هم بشکنم و آتش فتنه را براى هميشه خاموش کنم.» در اينجا گروهى در حدود بيست هزار نفر از سپاهيان امام، در حالى که شمشيرهايشان را بر دوش گذاشته و اثر سجده در پيشانيشان نمايان بود، نزد حضرت آمدند و او را با نام (نه با لقب اميرالمؤمنين) صدا کردند و گفتند: «يا عَلى! اَجِبِ الْقَومَ اِلى کِتابِ اللهِ اِذا دُعيْتَ اِلَيْهِ وَ اِلاّ قَتَلْناکَ کَما قَتَلْنَا ابْنَ عَفّان! فَوَ اللهِ! لَنَفعَلَنَّها اِنْ لَمْ تَجِبْهُمْ». «اى على! دعوت اين قوم را براى حکميّت کتاب الله بپذير! و الاّ تو را مى کشيم، همان گونه که عثمان را کشتيم! سوگند به خدا، اگر دعوت آنها (اصحاب معاويه) را اجابت ننمايى، اين کار را مى کنيم. امام فرمود: «من نخستين کسى هستم که مردم را به سوى کتاب الله فرا خواندم و نخستين کسى هستم که کتاب الله را پذيرا شدم، اساساً من با اهل شام به خاطر اين جنگيدم که به حکم قرآن گردن نهند; زيرا آنها کتاب الله را به گوشه اى افکنده بودند، ولى من به شما اعلام کردم که آنها قصدشان عمل به قرآن نيست و جز نيرنگ و فريب شما هدفى ندارند.» آنها گفتند: «پس بفرست تا مالک اشتر برگردد». اين در حالى بود که مالک اشتر در آستانه پيروزى بر لشکر معاويه قرار گرفته بود. امام کسى را نزد مالک فرستاد و دستور داد برگردد. مالک گفت: «به اميرمؤمنان بگو، الآن زمانى نيست که مرا از اين مأموريت باز دارى. چيزى به پيروزى باقى نمانده است.» سخن مالک در حالى بود که سپاه معاويه شروع به فرار کرده بودند. هنگامى که فرستاده امام پيام اشتر را خدمتش آورد، جمعيّت لجوج و نادان بر فشار خود افزودند و گفتند: «به اشتر بگو که برگردد، والاّ به خدا سوگند تو را از خلافت عزل خواهيم کرد.» امام بار ديگر فرستاده خود (يزيدبن هانى) را نزد اشتر فرستاد و فرمود: «به اشتر بگو که فتنه، واقع شده و (کار از کار گذشته) است.» اشتر باز به فرستاده امام رو کرد و گفت: «آيا فتح و پيروزى را نمى بينى؟ آيا سزاوار است اين موقعيّت را رها کنيم و برگرديم.» فرستاده امام به او گفت: «راستى عجيب است! آن گروه لجوج سوگند ياد کردند که اگر اشتر برنگردد، ما تو را خواهيم کشت، آن گونه که عثمان را کشتيم.» مالک اشتر بناچار و در نهايت ناراحتى بازگشت و در حضور امام به فريب خوردگان سپاه پرخاش بسيار کرد و از آنان مهلت کوتاهى براى يکسره کردن کار سپاه معاويه طلب کرد، ولى آنها موافقت نکردند. به اين ترتيب فعاليّت جنگى در آستانه پيروزى متوقف شد و کار به مسأله حکميّت قرآن کشيد و براى اين که روشن شود که حکم قرآن درباره سرنوشت اين جنگ و مسأله خلافت چيست، بنا شد از هر گروهى يک نفر به عنوان حکم انتخاب شود. شاميان عمروعاص را براى اين کار برگزيدند و اشعث بن قيس ـ که از سران اهل نفاق بود ـ و گروه ديگرى از همفکرانش ابوموسى اشعرى را ـ که مردى نادان و متظاهر به اسلام و در عين حال، بى خبر از حقيقت اسلام بود ـ براى اين کار برگزيدند. امام (عليه السلام) بعد از آن که مجبور شد به حکميّت تن در دهد، فرمود: «لااقل عبدالله بن عباس را براى اين کار برگزينيد; زيرا او مى تواند خدعه عمروعاص را خنثى کند.» ولى اشعث و همدستانش نپذيرفتند. امام فرمود: «مالک اشتر را انتخاب کنيد». آنها شجاعت اشتر را بر او عيب گرفتند و گفتند: «او آتش جنگ را شعله ور ساخته است، ما هرگز تن به حکميت او نمى دهيم». امام مجبور شد که حکميت ابوموسى را بپذيرد و صلح نامه اى بين دو گروه، تنظيم شد. عمروعاص که از همان آغاز، نقشه فريب ابوموسى را کشيده بود، در همه جا او را مقدم مى داشت و به هنگام سخن گفتن اظهار مى کرد: «حق سخن ابتدا با تو است; زيرا تو همنشين رسول خدا بودى. افزون بر اين سنّ تو از من بيشتر است». عمرو او را در صدر مجلس مى نشاند و تا ابوموسى دست به غذا نمى برد و شروع به خوردن غذا نمى کرد و او را با لقب «يا صاحب رسول الله» خطاب مى کرد. مجموعه اين کارها ابوموساى خام را، خام تر کرد تا آنجا که احتمال خيانت عمروعاص را از سرش بيرون برد. سرانجام عمروعاص به ابوموسى گفت: «آخرين نظرت براى اصلاح اين امّت، چيست؟» ابوموسى گفت: «به نظر من هر دو (على (عليه السلام) و معاويه) را از خلافت عزل کنيم و مسلمانان را براى انتخاب خليفه به شورا دعوت کنيم». عمروعاص گفت: «به خدا سوگند! که اين نظر، نظر بسيار خوبى است». در اينجا بود که هر دو در برابر حاضران ظاهر شدند تا نظر خود را اعلام دارند.⬇️
↩️در اينجا ابن عباس ابوموسى را نزد خود فرا خواند و گفت: «واى بر تو! گمان من اين است که او تو را فريب داده. اگر بنا است سخنى بگويى، عمروعاص را مقدّم دار! چرا که بيم مى رود اگر تو مقدّم شوى او سخن خود را بگونه ديگرى ادا کند. او مرد مکّارى است». ابوموساى نادان که گرفتار غرور و غفلت عجيبى شده بود، رو به ابن عباس کرد و گفت: «اوه! ما اتّفاق نظر داريم». ابوموسى قدم را پيش گذاشت و گفت: «رأى ما بر اين است که على و معاويه را خلع کنيم و کار را به شورى واگذاريم. بدانيد! من هر دو را خلع کردم. برويد و کسى را براى خلافت برگزينيد». سپس عمروعاص به پاخاست و گفت: «سخنان ابوموسى را شنيديم که او رئيس خود را خلع کرد و من نيز او را خلع مى کنم و رئيس خود، معاويه را در مقام خلافت مى گذارم. او ولىّ عثمان و خونخواه او و سزاوارترين مردم به مقام او است». به اين ترتيب نادانى ها و حماقت هاى يک گروه قشرى از يک سو و تلاش هاى بازماندگان احزاب جاهلى از سوى ديگر، کار خود را ساخت و فضاى جهان اسلام را تاريک کرد. لشکر فريب خورده به زودى پشيمان شدند، ولى پشيمانى سودى نداشت و موقعيت مناسب از دست رفته بود. 2. بهره گيرى از آراء اهل نظر بى شک شورا يکى از تعليمات اساسى اسلام است که در قرآن مجيد و روايات بازتاب گسترده اى دارد. قرآن علاوه بر اين که انجام کارها با مشورت را يکى از نشانه هاى اصلى اهل ايمان مى شمرد و آن را در رديف نماز و زکات ـ که از ارکان اسلام است ـ قرار مى دهد، مى فرمايد: (وَ الَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ); «کسانى که دعوت پروردگارشان را پذيرفتند و نماز را برپا داشته و کارهايشان به طريق مشورت، در ميان آنها صورت مى گيرد و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى کنند. خداوند به پيامبر اسلام نيز با صراحت دستور مى دهد که با مؤمنان در امور مهم مشورت کند، با اين که مى دانيم آن حضرت علاوه بر ارتباط مستقيم با عالم وحى از نظر عقلانى مافوق افراد بشر بود و با اين حال مى فرمايد: (وَ شاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ). در مسأله مشورت مهم انتخاب مشاورى است که داراى صفات ويژه اى باشد که در خطبه بالا به آن اشاره شده است و آن اين که خيرخواه و مهربان و آگاه و پرتجربه باشد. «اَلنّاصِحِ الشَّفيقِ الْعالِمِ الْمُجَرِّبِ).و به يقين مخالفت با رأى چنين کسى نتيجه اى جز حسرت و ندامت نخواهد داشت. درست است که متمرّدان لجوج در صفّين، با امام (عليه السلام) به مشورت ننشستند، ولى به هر حال امام (عليه السلام) نظر خيرخواهانه خود را به عنوان رأى ناصح شفيق و عالم مجرّب در اختيار آنان گذارد، ولى افسوس و صد افسوس که آنها نه تنها پذيرا نشدند، بلکه با امام (عليه السلام) به مبارزه برخاستند و او را تهديد به قتل کردند و نتيجه آن، همان رسوايى تاريخى و ندامت شديد و غير قابل جبران بود. و اين خيره سرى راه را براى حکومت جائران در آن منطقه تا قرنها هموار ساخت.
💐💐💐💐💐 ان شاءالله همگی پای درس امیرالمؤمنین علی علیه السلام باشیم سلامتی و تعجیل در فرج مولایمان یوسف زهرا(عج) و شادی دل امیرالمؤمنین علی علیه السلام صلواتی تقدیم میکنیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💐💐💐💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قَبل‌‌اَز‌خواب‌زِمزِمِہ‌ڪنیم؛ اَللَّهُمَّ‌اغـْفِرْلِيَ‌الذُّنُوبَ الَّتی‌تُحْرِمُنِی‌الْمهـــــدی ... خُدایاگُناهانےراڪہ‌مَرااَز مهــدی(عج)مَحروم‌میڪنَد. ببخش! شبتون بخیر 🖤