eitaa logo
💥 قرارگاه بصیرتی شهید مهدی کوچک زاده
1.1هزار دنبال‌کننده
60.4هزار عکس
41.1هزار ویدیو
241 فایل
از ۹ آذر ۱۳۹۴ در فضای مجازی هستیم.. #ایتا #بله #سروش_پلاس #هورسا #تلگرام #اینستاگرام #روبیکا جهت تبادل بین کانال ها و تبلیغات : @Yacin14 کانال دوم ما در #ایتا ( قرارگاه ورزشی ) @Vshmk33 کانال سوم ما در #ایتا ( قرارگاه جوانه ها ) @Jshmk33
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 شب‌نهم محرم و است... رحم‌الله‌عمّی‌العباس...... 🏴 مرحوم مجلسی کیفیت شهادت علیه السلام را چنین بیان می‌کند: 🔻آن‌گاه که عباس (علیه‌السلام) تنهایی برادر را مشاهده نمود، نزد وی آمد و از او اجازه خواست تا به میدان رود. امام فرمود: تو پرچمدارم هستی و اگر بروی لشکرم از هم پاشیده می‌شود عرض کرد: سینه‌ام تنگ شده و از زندگی سیر شده‌ام و می‌خواهم از این منافقین انتقام خود را باز ستانم امام (علیه‌السلام) فرمود: پس مقداری آب برای این کودکان تهیه نما. عباس مشک را برداشت و بر اسب سوار شد و راهی فرات گردید. چهار هزار تن موکّلین فرات او را محاصره و تیرباران می کردند. 🔻وارد فرات شد ... و مشک را پر از آب کرد. آن را بر شانه راست خود قرار داد و به سوی خیمه‌ها روانه گردید. دشمن راه را بر او بست و از هر سو او را محاصره کرد. 🌹در گرماگرم نبرد و تلاش حضرت عباس (علیه‌السّلام) برای رساندن آب به خیام، یکی از یزیدیان به نام زید بن ورقاء جهنی، با کمک فردی دیگر به نام حکیم بن طفیل ضربتی بر دست راست عباس (علیه‌السّلام) وارد کرد 🌹حضرت عباس (علیه‌السّلام) مشک را بر شانه چپ قرار داد؛ شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنان حمله کرد 🏴 عباس (علیه‌السّلام) آن قدر جنگید که بی حال و ناتوان شد. در این زمان حکیم بن طفیل که پشت نخلی کمین کرده بود؛ ضربتی بر دست چپ وی وارد کرد و آن را از تن جدا کرد. 🔹آنگاه عباس (علیه‌السلام) مشک را به دندان گرفت تیری آمد و به مشک اصابت نمود و آب مشک ریخت. تیری دیگر بر سینه مبارکش اصابت کرد. سپس از اسب واژگون شد و امام حسین (علیه‌السلام) را صدا زد: ❗️ «یا اخا ادرک اخاک ... ای برادر ! برادرت را دریاب.»😭 قبل از آمدن امام حسین (علیه‌السلام) ، آن ملعون جلو آمد و با عمودی آهنین ضربتی بر فرق مبارکش زد. و عباس (علیه‌السّلام) که بر اثر تیرها و ضربات دیگر دشمن زخم‌های شدیدی برداشته بود و دیگر توان حرکت نداشت و بدین‌گونه پس از کشتن گروهی از دشمن، به شهادت رسید 👌چون (علیه‌السّلام)، برادرش عباس را در کنار فرات بر زمین دید، به شدت گریه کرد و با حالت انکسار فرمود: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی 👈 اکنون کمرم شکست و رشتهٔ تدبیرم گسسته شد 😭 💠 در زیارت ناحیه مقدسه از عباس بن علی (علیه‌السّلام) چنین یاد شده است: سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرالمؤمنین؛ آن‌که در راه برادر از جان خود گذشت همو که از دیروز برای فردای خود برداشت و پیش فرستاد خود را فدا و سپر قرار داد و تلاش بسیار در رساندن‌ آب نمود و دستانش جدا گردید 😭😭 🆔 @afzayeshetelaat @Bshmk33
1⃣ بزرگترین موهبت خداوند در حق من این است که به من اجازه داده تا حسین را دوست داشته باشم، عاشق حسین باشم و فدایی حسین بشوم! ❓ مگر چند نفر در عالم به این افتخار که من رسیده ام نائل شده اند؟! چه کسی می تواند ادعا کند که داشتن یک آینه تمام نما از خداوند را آرزو ندارد ؟! چه کسی دوست ندارد که خدایی ملموس و محسوس در کنار خود داشته باشد؟! 👌 حسین آیینه تمام نمای خداوند است و من همه عمر تا کنون کوشیده‌ام که آینه حسین بشوم! از خودم هیچ نداشته باشم! هیچ نباشم! از خودم خالی شوم و سرشار از حسین👌 👌 فدایی حسین شوم، فناء در حسین شوم و آنچنان شوم که در آیینه نیز جز تصویر حسین نبینم! ، مشک را بر دوش می اندازد! دو دست به زیر آب فرو می برد و فرا می آورد تا پیش روی چشم ! ❗️عجبا ! این تصویر اوست در آب یا حسین؟ 👌 این درست همان لحظه ای است که عباس، یک عمر برای رسیدن به آن تلاش کرده است 👈 اینکه در آیینه نیز جز تصویر حسین نبیند❗️ اکنون دیگر چه نیازی به آب ؟❓ دست هایش را باز می کند و آب را به شریعه برمی‌گرداند.... 👌 برای من اکنون جنگیدن، اصل نیست ❌ 👌 اصل ،حسین است ❗️ 👌 اصل این است که وقتی حسین و بچه های حسین تشنه اند، آب خوردن من، نامردیست ❌ نابرادری است ❌ نا عاشقی ست❌ نا مواساتی است ❌ خلاف از خود تهی ماندن و از معشوق پر بودن است❌ ☝️سر اسب را به سمت خشکی بر می گرداند با لب و دهانی به خشکی کویر ❗️ 😌 اکنون دیگر او تشنه آب نیست ! 👌 تشنه دیدار کسی است که تصویرش را در آب دیده است و انگار او نه مشک، که آب حیات عالم را با خود حمل میکند ! هیچکس پیش رو نیست سکوتی مرموز و سرشار از التهاب... چند هزار چشم از پشت نخل ها سوار را می پاید اما هیچ کس جلو نمی آید پیداست که از جنین این سکوت، طفل طوفانی در شرف تولد است..... 📚 کتاب سقای آب و ادب سیدمهدی شجاعی @Bshmk33
☑️ سِرّی مخفی درباره شهادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) ⚫️ بعد از اینکه حضرت سیدالشهدا و قمر منیر بنی هاشم هر دو با هم به سمت آب رفتند (۱)، درگیری شدیدی بین این دو بزرگوار و یاران عمرسعد درگرفت و بین این دو جدایی افتاد تا اینکه حضرت ابوالفضل خود را به آب رساندند. 🔘 بعد از اینکه (در مسیر بازگشت،) دو دست مبارک قمر بنی هاشم را از بدن جدا کردند (و به علت تیرباران دشمن، مشک آب هم سوراخ شده بود)، در اینجا حضرت نه می‌توانستند به خیمه‌ها برگردند و نه دستی برای جنگ داشتند. اینجا تصمیم عجیبی گرفتند که کمتر در مرثیه خوانی‌ها و مجالس به آن اشاره شده است. 💠 حضرت ابوالفضل سوار بر اسب و با سرعت زیاد، به سمت خیمه فرماندهی (عمر سعد) حرکت کردند. ▫️ حال سوال اینجاست چرا؟ 💡 جواب سوال این هست که دشمنان در آن سمت، امام حسین (ع) را دوره و محاصره کرده بودند و با این حرکت حضرت ابوالفضل، همه فریاد زدند: 🔹 حسین را رها کنید؛ عباس به خیمه فرماندهی حمله کرده! بیایید این طرف. ▫️ و حضرت ابوالفضل با این رشادت امام حسین (ع) را از محاصره نجات دادند. حضرت همچنان به سمت خیمه فرماندهی (عمر سعد) حرکت می‌کردند و با اینکه دست نداشتند، کسی جرات نداشت با ایشان بجنگد. همه از چشمان قمر بنی هاشم می‌ترسیدند که ناگهان عمر سعد دید اوضاع دارد خیلی خطرناک می‌شود. به حرمله گفت: 🔹 چشمان عباس را هدف بگیر او به هر کس نگاه می‌کند، همچون روباه به گوشه ای می‌گریزد. 🩸 بعد از اصابت تیر به چشم مبارک حضرت ابوالفضل، ایشان لحظه ای توقف کردند تا تیر را بیرون بکشند. هر چه سر را به طرفین تکان دادند، تیر در نیامد. خم شدند و تیر را بین دو زانو قرار دادند تا تیر را بیرون بکشند. ⚫️ سر را که به پایین آوردند، کلاه خود از سر مبارکشان افتاد و در این لحظه حکیم بن طفیل با گرزی آهنین فرق مبارک را نشانه گرفت و ضربتی وارد کرد. 📜 "فسقط مخ راسه علی کتفیه " (۲) 🔴 مغز سر حضرت ابوالفضل بر روی دو کتفشان ریخت. 🔳 و سیعلم الذین ظلمو ای منقلبا ینقلبون. (۳) (و ستمکاران به زودی خواهند دانست که به چه مکانی باز می‌گردند.) ⬅️ (۱). در مورد اینکه امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) با هم برای تهیه آب به سمت فرات رفتند ولی بین آن دو بزگوار جدایی افتاد، رجوع شود به 《لهوف، صفحه ۱۰۳》 و 《 الارشاد، جلد ۲، صفحه ۱۶۳ 》 و 《 اعلام الوری صفحه ۳۴۸》 (۲). عین این جمله در کتاب‌های 《کلمات الامام الحسین (ع) صفحه ی ۴۷۲》، 《تاریخ امام حسین علیه السلام - موسوعه الامام الحسین علیه السلام جلد ۴، صفحه ۲۸۵ و جلد ۹، صفحه ۶۳۵》 و 《إکسیر العبادات فی أسرار الشهادات، جلد ۲، صفحه ۵۰۳》 آمده است. (۳). آیه ۲۲۷ سوره شعراء 🏷 @Bshmk33
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️چرا امام حسین (علیه السلام) عصر تاسوعا نجنگید و آن را به صبح عاشورا موکول کرد؟ 🔹پس از بى نتیجه ماندن راه هاى مسالمت آمیز و تسلیم ناپذیرى (علیه السلام)، (لعنت الله علیه) براى گرفتن بیعت اجبارى، و یا کشتن امام و یارانش در عصر فرمان حمله را صادر کرد. با این فرمان هزاران تن سواره و پیاده به سمت اردوى حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) روانه شدند، صداى همهمه آنها در بیابان کربلا پیچید و به گوش لشکریان سیدالشهداء (علیه السلام) رسید. حضرت عبّاس بن على (علیه السلام) محضر امام (علیه السلام) شرفیاب شد و عرض کرد: «اى برادر! دشمن بدین سو مى آید». (علیه السلام) برخاست و فرمود: «یا عَبّاسُ! اِرْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ ـ یا أَخِی ـ حَتّى تَلْقاهُمْ فَتَقُولَ لَهُمْ: ما لَکُمْ؟ وَ ما بَدالَکُمْ؟ وَ تَسْأَلْهُمْ عَمّا جاءَ بِهِمْ»؟؛ (اى عبّاس! جانم به فدایت اى برادر! سوار شو و برو از آنها بپرس! هدف آنها چیست؟ چه روى داده است؟ و بپرس: چه دستور تازه اى به آنان داده شده؟). 🔹«قمر بنى هاشم» عبّاس (علیه السلام)، با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر از جمله آنان بودند، در برابر سپاه دشمن آمد و پرسید: «شما را چه شده است؟ و چه مى خواهید؟». گفتند: به تازگى فرمان امیر به ما رسیده است که به شما بگوییم یا حکم او را بپذیرید [به طور کامل تسلیم شوید] یا آماده کارزار باشید. (علیه السلام) فرمود: «شتاب مکنید تا نزد [برادرم] ابى عبدالله (علیه السلام) بروم و پیام شما را به ایشان برسانم». آنان پذیرفتند و گفتند: «پیام ما را به (علیه السلام) برسان و پاسخش را به ما ابلاغ کن». عبّاس (علیه السلام) به تنهایى نزد امام حسین (علیه السلام) برگشت و ماجرا را به عرض رساند و همراهانش همانجا (در برابر سپاه دشمن) ماندند و به نصیحت سپاه ابن سعد پرداختند. 🔹هنگامى که (علیه السلام) پیام ابن سعد را به عرض امام (علیه السلام) رساند، (علیه السلام) به برادر خطاب کرد و فرمود: «اِرْجَعْ اِلَیْهِمْ فَاِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلى غُدْوَة وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِیَّةَ لَعَلَّنا نُصَلِّىَ لِرَبِّنَا اللَّیْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ، فَهُوَ یَعْلَمُ أَنِّی کُنْتُ أُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَ تِلاوَةَ کِتابِهِ وَ کَثْرَةَ الدُّعاءِ وَ الاِسْتِغْفارِ»؛ (نزد آنان برگرد، چنانچه توانستى از آنان بخواه که جنگ را تا سپیده دم فردا به تأخیر بیاندازند و یک امشب را مهلت بگیر، تا در این شب به درگاه خداوند نماز بگذاریم و به راز و نیاز و استغفار بپردازیم. خدا مى داند که من نمازِ براى او و تلاوت کتابش (قرآن) و راز و نیازِ فراوان و استغفار را دوست دارم). حضرت اباالفضل عبّاس (علیه السلام) سوار بر اسب به سمت دشمن برگشت و هنگامى که رو در روى سپاه قرار گرفت، به آنان خطاب کرد و فرمود: «اى مردم! ابا عبدالله (علیه السلام) یک امشب را از شما مهلت مى خواهد». 🔹پس از این سخن، در میان سپاهیان عمر بن سعد گفتگوهایى ردّ و بدل شد، تا آن که عمرو بن حجّاج زبیدى گفت: سبحان الله! به خدا سوگند! اگر اینان از مردم دیلم (کفّار) بودند و از تو چنین تقاضایى مى کردند، سزاوار بود که بپذیرى. قیس بن اشعث گفت: «درخواست آنها را بپذیر، به جانم سوگند! که آنان بیعت نخواهند کرد و فردا با تو خواهند جنگید». ابن سعد گفت: به خدا سوگند! اگر بدانم که چنین کنند هرگز این شب را به آنان مهلت نمى دهم! در روایتى از على بن حسین (علیه السلام) آمده است که فرمود: «فرستاده عمر سعد نزد ما آمد و در جایى که صدایش به گوش مى رسید ایستاد و گفت: «ما تا فردا به شما مهلت مى دهیم، اگر تسلیم شدید شما را نزد عبیدالله بن زیاد خواهیم برد و اگر سرباز زدید، از شما دست نخواهیم کشید». [۱] پی نوشت: [۱] تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۱۵ - ۳۱۶ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۹۱ - ۳۹۲ (با مختصر تفاوت) 📕عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، زیر نظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی، ص ۳۸۹ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel@Bshmk33
🙏 اُدخلوها بسلامٍ ءامِنین 🙏 بفرمائید زیارت..... 🙏 السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیرالمومنین و الحسن و الحسین...... 😭 روضه آخر......😭 شکافتن ماه را دیده بودیم....(قمر/۱) شکافت سنگ ها را هم.....(بقره/۷۴) زمین هم به معجزه حق شکافت....(قصص/۸۱) نیل هم ....(شعرا/۶۳) !! 🤔 شق البحر ، شق القمر ، شق الارض.... ❗️ این همه تکه تکه شدن ها معجزه بود، اما امان از معجزهٔ مسجد کوفه 😭 امان از شکافتن سر مولا .....😭 🙏 دعا می کردیم دیگر نبینیم این معجزه سخت را..... این آیت بزرگ و سنگین را..... 😔 اما دوباره تکرار شد❗️ 😔 امان از کنار علقمه... پیشانی بلند عرفان عباس.......😭 👌 زیارت یعنی در راه عباس شدن !! آینه ای برای تماشای خود واقعی!! آیا هستی ؟!❓🙄🤔 😔 ولی هنوز اماممان تنهاست.... ❓ أین العباس ؟!؟! ❗️بشتاب برادر دلیرم ، بشتاب عباس تویی، تازه فراتی دریاب چون بود شهید عشق در کرب و بلا لب تشنه لبیک، نه لب تشنه آب !! 🆔 @afzayeshetelaat@Bshmk33
💦 رودخانه فرات ، خبر از نزدیک شدن به شهر کربلا می دهد . آه که دیدن فرات با یادآوری لبهای تشنه حسین (ع) و یارانش، چقدر تلخ است 😢😭 فرات .....حرارت تند آفتاب.... تشنگی.... اُف بر دنیا که به طمع ملک ری و پست و مقام آن، آب را هم از فرزند زهرا (س) دریغ کردند😭 👈 کربلا شهر غمباری است و تنها حرم ها و بین الحرمین آن نیست که بر دل زائرش، گَرد غم می پاشد. جای جای آن تاریخ تلخی را به یاد می آورد . در اطراف حرم ها تا فرات، هرجا قدم میگذاری، میتوانی تصور کنی اینجا هم (ع) و اصحابش قدم گذاشته اند و شاید هم همان جا به شهادت رسیده اند😭 گفته اند که علیه السلام، رفت تا از شریعه فرات آب بیاورد، اما من که نمیدانم شریعه کدام قسمت از فرات بوده، و آن حضرت دقیقاً از کجای فرات آب برداشت ولی نخورد !😔 اما در جای جای کنار فرات میتوان احساس کرد که شاید حضرت، در همین نقطه نشسته و در حال پر کردن مشک آب بوده است 😭 گاهی با خود می گویم کاش نشانه های واقعه عاشورا را نمی ساختند و به همان حالت، باقی میگذاشتند تا امروز بهتر بتوانیم تصویری از آن واقعه داشته باشیم ، اما دوباره می گویم در آن صورت چه روضه مکشوفه ای می شد زیارت کربلا.....!!!😭😱 .... و فرات همچنان بی حسین (ع) و بی عباس (ع) بر بستر مظلومیت تاریخ شیعه جاری است....😭 🆔 @afzayeshetelaat@Bshmk33
🏴 شب‌نهم محرم و است... رحم‌الله‌عمّی‌العباس...... 🏴 مرحوم مجلسی کیفیت شهادت علیه السلام را چنین بیان می‌کند: 🔻آن‌گاه که عباس (علیه‌السلام) تنهایی برادر را مشاهده نمود، نزد وی آمد و از او اجازه خواست تا به میدان رود. امام فرمود: تو پرچمدارم هستی و اگر بروی لشکرم از هم پاشیده می‌شود عرض کرد: سینه‌ام تنگ شده و از زندگی سیر شده‌ام و می‌خواهم از این منافقین انتقام خود را باز ستانم امام (علیه‌السلام) فرمود: پس مقداری آب برای این کودکان تهیه نما. عباس مشک را برداشت و بر اسب سوار شد و راهی فرات گردید. چهار هزار تن موکّلین فرات او را محاصره و تیرباران می کردند. 🔻وارد فرات شد ... و مشک را پر از آب کرد. آن را بر شانه راست خود قرار داد و به سوی خیمه‌ها روانه گردید. دشمن راه را بر او بست و از هر سو او را محاصره کرد. 🌹در گرماگرم نبرد و تلاش حضرت عباس (علیه‌السّلام) برای رساندن آب به خیام، یکی از یزیدیان به نام زید بن ورقاء جهنی، با کمک فردی دیگر به نام حکیم بن طفیل ضربتی بر دست راست عباس (علیه‌السّلام) وارد کرد 🌹حضرت عباس (علیه‌السّلام) مشک را بر شانه چپ قرار داد؛ شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنان حمله کرد 🏴 عباس (علیه‌السّلام) آن قدر جنگید که بی حال و ناتوان شد. در این زمان حکیم بن طفیل که پشت نخلی کمین کرده بود؛ ضربتی بر دست چپ وی وارد کرد و آن را از تن جدا کرد. 🔹آنگاه عباس (علیه‌السلام) مشک را به دندان گرفت تیری آمد و به مشک اصابت نمود و آب مشک ریخت. تیری دیگر بر سینه مبارکش اصابت کرد. سپس از اسب واژگون شد و امام حسین (علیه‌السلام) را صدا زد: ❗️ «یا اخا ادرک اخاک ... ای برادر ! برادرت را دریاب.»😭 قبل از آمدن امام حسین (علیه‌السلام) ، آن ملعون جلو آمد و با عمودی آهنین ضربتی بر فرق مبارکش زد. و عباس (علیه‌السّلام) که بر اثر تیرها و ضربات دیگر دشمن زخم‌های شدیدی برداشته بود و دیگر توان حرکت نداشت و بدین‌گونه پس از کشتن گروهی از دشمن، به شهادت رسید 👌چون (علیه‌السّلام)، برادرش عباس را در کنار فرات بر زمین دید، به شدت گریه کرد و با حالت انکسار فرمود: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی 👈 اکنون کمرم شکست و رشتهٔ تدبیرم گسسته شد 😭 💠 در زیارت ناحیه مقدسه از عباس بن علی (علیه‌السّلام) چنین یاد شده است: سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرالمؤمنین؛ آن‌که در راه برادر از جان خود گذشت همو که از دیروز برای فردای خود برداشت و پیش فرستاد خود را فدا و سپر قرار داد و تلاش بسیار در رساندن‌ آب نمود و دستانش جدا گردید 😭😭 🆔 @afzayeshetelaat @Bshmk33
1⃣ بزرگترین موهبت خداوند در حق من این است که به من اجازه داده تا حسین را دوست داشته باشم، عاشق حسین باشم و فدایی حسین بشوم! ❓ مگر چند نفر در عالم به این افتخار که من رسیده ام نائل شده اند؟! چه کسی می تواند ادعا کند که داشتن یک آینه تمام نما از خداوند را آرزو ندارد ؟! چه کسی دوست ندارد که خدایی ملموس و محسوس در کنار خود داشته باشد؟! 👌 حسین آیینه تمام نمای خداوند است و من همه عمر تا کنون کوشیده‌ام که آینه حسین بشوم! از خودم هیچ نداشته باشم! هیچ نباشم! از خودم خالی شوم و سرشار از حسین👌 👌 فدایی حسین شوم، فناء در حسین شوم و آنچنان شوم که در آیینه نیز جز تصویر حسین نبینم! ، مشک را بر دوش می اندازد! دو دست به زیر آب فرو می برد و فرا می آورد تا پیش روی چشم ! ❗️عجبا ! این تصویر اوست در آب یا حسین؟ 👌 این درست همان لحظه ای است که عباس، یک عمر برای رسیدن به آن تلاش کرده است 👈 اینکه در آیینه نیز جز تصویر حسین نبیند❗️ اکنون دیگر چه نیازی به آب ؟❓ دست هایش را باز می کند و آب را به شریعه برمی‌گرداند.... 👌 برای من اکنون جنگیدن، اصل نیست ❌ 👌 اصل ،حسین است ❗️ 👌 اصل این است که وقتی حسین و بچه های حسین تشنه اند، آب خوردن من، نامردیست ❌ نابرادری است ❌ نا عاشقی ست❌ نا مواساتی است ❌ خلاف از خود تهی ماندن و از معشوق پر بودن است❌ ☝️سر اسب را به سمت خشکی بر می گرداند با لب و دهانی به خشکی کویر ❗️ 😌 اکنون دیگر او تشنه آب نیست ! 👌 تشنه دیدار کسی است که تصویرش را در آب دیده است و انگار او نه مشک، که آب حیات عالم را با خود حمل میکند ! هیچکس پیش رو نیست سکوتی مرموز و سرشار از التهاب... چند هزار چشم از پشت نخل ها سوار را می پاید اما هیچ کس جلو نمی آید پیداست که از جنین این سکوت، طفل طوفانی در شرف تولد است..... 📚 کتاب سقای آب و ادب سیدمهدی شجاعی @Bshmk33
☑️ سِرّی مخفی درباره شهادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) ⚫️ بعد از اینکه حضرت سیدالشهدا و قمر منیر بنی هاشم هر دو با هم به سمت آب رفتند (۱)، درگیری شدیدی بین این دو بزرگوار و یاران عمرسعد درگرفت و بین این دو جدایی افتاد تا اینکه حضرت ابوالفضل خود را به آب رساندند. 🔘 بعد از اینکه (در مسیر بازگشت،) دو دست مبارک قمر بنی هاشم را از بدن جدا کردند (و به علت تیرباران دشمن، مشک آب هم سوراخ شده بود)، در اینجا حضرت نه می‌توانستند به خیمه‌ها برگردند و نه دستی برای جنگ داشتند. اینجا تصمیم عجیبی گرفتند که کمتر در مرثیه خوانی‌ها و مجالس به آن اشاره شده است. 💠 حضرت ابوالفضل سوار بر اسب و با سرعت زیاد، به سمت خیمه فرماندهی (عمر سعد) حرکت کردند. ▫️ حال سوال اینجاست چرا؟ 💡 جواب سوال این هست که دشمنان در آن سمت، امام حسین (ع) را دوره و محاصره کرده بودند و با این حرکت حضرت ابوالفضل، همه فریاد زدند: 🔹 حسین را رها کنید؛ عباس به خیمه فرماندهی حمله کرده! بیایید این طرف. ▫️ و حضرت ابوالفضل با این رشادت امام حسین (ع) را از محاصره نجات دادند. حضرت همچنان به سمت خیمه فرماندهی (عمر سعد) حرکت می‌کردند و با اینکه دست نداشتند، کسی جرات نداشت با ایشان بجنگد. همه از چشمان قمر بنی هاشم می‌ترسیدند که ناگهان عمر سعد دید اوضاع دارد خیلی خطرناک می‌شود. به حرمله گفت: 🔹 چشمان عباس را هدف بگیر او به هر کس نگاه می‌کند، همچون روباه به گوشه ای می‌گریزد. 🩸 بعد از اصابت تیر به چشم مبارک حضرت ابوالفضل، ایشان لحظه ای توقف کردند تا تیر را بیرون بکشند. هر چه سر را به طرفین تکان دادند، تیر در نیامد. خم شدند و تیر را بین دو زانو قرار دادند تا تیر را بیرون بکشند. ⚫️ سر را که به پایین آوردند، کلاه خود از سر مبارکشان افتاد و در این لحظه حکیم بن طفیل با گرزی آهنین فرق مبارک را نشانه گرفت و ضربتی وارد کرد. 📜 "فسقط مخ راسه علی کتفیه " (۲) 🔴 مغز سر حضرت ابوالفضل بر روی دو کتفشان ریخت. 🔳 و سیعلم الذین ظلمو ای منقلبا ینقلبون. (۳) (و ستمکاران به زودی خواهند دانست که به چه مکانی باز می‌گردند.) ⬅️ (۱). در مورد اینکه امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) با هم برای تهیه آب به سمت فرات رفتند ولی بین آن دو بزگوار جدایی افتاد، رجوع شود به 《لهوف، صفحه ۱۰۳》 و 《 الارشاد، جلد ۲، صفحه ۱۶۳ 》 و 《 اعلام الوری صفحه ۳۴۸》 (۲). عین این جمله در کتاب‌های 《کلمات الامام الحسین (ع) صفحه ی ۴۷۲》، 《تاریخ امام حسین علیه السلام - موسوعه الامام الحسین علیه السلام جلد ۴، صفحه ۲۸۵ و جلد ۹، صفحه ۶۳۵》 و 《إکسیر العبادات فی أسرار الشهادات، جلد ۲، صفحه ۵۰۳》 آمده است. (۳). آیه ۲۲۷ سوره شعراء 🏷 @Bshmk33
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️چرا امام حسین (علیه السلام) عصر تاسوعا نجنگید و آن را به صبح عاشورا موکول کرد؟ 🔹پس از بى نتیجه ماندن راه هاى مسالمت آمیز و تسلیم ناپذیرى (علیه السلام)، (لعنت الله علیه) براى گرفتن بیعت اجبارى، و یا کشتن امام و یارانش در عصر فرمان حمله را صادر کرد. با این فرمان هزاران تن سواره و پیاده به سمت اردوى حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) روانه شدند، صداى همهمه آنها در بیابان کربلا پیچید و به گوش لشکریان سیدالشهداء (علیه السلام) رسید. حضرت عبّاس بن على (علیه السلام) محضر امام (علیه السلام) شرفیاب شد و عرض کرد: «اى برادر! دشمن بدین سو مى آید». (علیه السلام) برخاست و فرمود: «یا عَبّاسُ! اِرْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ ـ یا أَخِی ـ حَتّى تَلْقاهُمْ فَتَقُولَ لَهُمْ: ما لَکُمْ؟ وَ ما بَدالَکُمْ؟ وَ تَسْأَلْهُمْ عَمّا جاءَ بِهِمْ»؟؛ (اى عبّاس! جانم به فدایت اى برادر! سوار شو و برو از آنها بپرس! هدف آنها چیست؟ چه روى داده است؟ و بپرس: چه دستور تازه اى به آنان داده شده؟). 🔹«قمر بنى هاشم» عبّاس (علیه السلام)، با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر از جمله آنان بودند، در برابر سپاه دشمن آمد و پرسید: «شما را چه شده است؟ و چه مى خواهید؟». گفتند: به تازگى فرمان امیر به ما رسیده است که به شما بگوییم یا حکم او را بپذیرید [به طور کامل تسلیم شوید] یا آماده کارزار باشید. (علیه السلام) فرمود: «شتاب مکنید تا نزد [برادرم] ابى عبدالله (علیه السلام) بروم و پیام شما را به ایشان برسانم». آنان پذیرفتند و گفتند: «پیام ما را به (علیه السلام) برسان و پاسخش را به ما ابلاغ کن». عبّاس (علیه السلام) به تنهایى نزد امام حسین (علیه السلام) برگشت و ماجرا را به عرض رساند و همراهانش همانجا (در برابر سپاه دشمن) ماندند و به نصیحت سپاه ابن سعد پرداختند. 🔹هنگامى که (علیه السلام) پیام ابن سعد را به عرض امام (علیه السلام) رساند، (علیه السلام) به برادر خطاب کرد و فرمود: «اِرْجَعْ اِلَیْهِمْ فَاِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلى غُدْوَة وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِیَّةَ لَعَلَّنا نُصَلِّىَ لِرَبِّنَا اللَّیْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ، فَهُوَ یَعْلَمُ أَنِّی کُنْتُ أُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَ تِلاوَةَ کِتابِهِ وَ کَثْرَةَ الدُّعاءِ وَ الاِسْتِغْفارِ»؛ (نزد آنان برگرد، چنانچه توانستى از آنان بخواه که جنگ را تا سپیده دم فردا به تأخیر بیاندازند و یک امشب را مهلت بگیر، تا در این شب به درگاه خداوند نماز بگذاریم و به راز و نیاز و استغفار بپردازیم. خدا مى داند که من نمازِ براى او و تلاوت کتابش (قرآن) و راز و نیازِ فراوان و استغفار را دوست دارم). حضرت اباالفضل عبّاس (علیه السلام) سوار بر اسب به سمت دشمن برگشت و هنگامى که رو در روى سپاه قرار گرفت، به آنان خطاب کرد و فرمود: «اى مردم! ابا عبدالله (علیه السلام) یک امشب را از شما مهلت مى خواهد». 🔹پس از این سخن، در میان سپاهیان عمر بن سعد گفتگوهایى ردّ و بدل شد، تا آن که عمرو بن حجّاج زبیدى گفت: سبحان الله! به خدا سوگند! اگر اینان از مردم دیلم (کفّار) بودند و از تو چنین تقاضایى مى کردند، سزاوار بود که بپذیرى. قیس بن اشعث گفت: «درخواست آنها را بپذیر، به جانم سوگند! که آنان بیعت نخواهند کرد و فردا با تو خواهند جنگید». ابن سعد گفت: به خدا سوگند! اگر بدانم که چنین کنند هرگز این شب را به آنان مهلت نمى دهم! در روایتى از على بن حسین (علیه السلام) آمده است که فرمود: «فرستاده عمر سعد نزد ما آمد و در جایى که صدایش به گوش مى رسید ایستاد و گفت: «ما تا فردا به شما مهلت مى دهیم، اگر تسلیم شدید شما را نزد عبیدالله بن زیاد خواهیم برد و اگر سرباز زدید، از شما دست نخواهیم کشید». [۱] پی نوشت: [۱] تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۱۵ - ۳۱۶ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۹۱ - ۳۹۲ (با مختصر تفاوت) 📕عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، زیر نظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی، ص ۳۸۹ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel@Bshmk33
🙏 اُدخلوها بسلامٍ ءامِنین 🙏 بفرمائید زیارت..... 🙏 السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیرالمومنین و الحسن و الحسین...... 😭 روضه آخر......😭 شکافتن ماه را دیده بودیم....(قمر/۱) شکافت سنگ ها را هم.....(بقره/۷۴) زمین هم به معجزه حق شکافت....(قصص/۸۱) نیل هم ....(شعرا/۶۳) !! 🤔 شق البحر ، شق القمر ، شق الارض.... ❗️ این همه تکه تکه شدن ها معجزه بود، اما امان از معجزهٔ مسجد کوفه 😭 امان از شکافتن سر مولا .....😭 🙏 دعا می کردیم دیگر نبینیم این معجزه سخت را..... این آیت بزرگ و سنگین را..... 😔 اما دوباره تکرار شد❗️ 😔 امان از کنار علقمه... پیشانی بلند عرفان عباس.......😭 👌 زیارت یعنی در راه عباس شدن !! آینه ای برای تماشای خود واقعی!! آیا هستی ؟!❓🙄🤔 😔 ولی هنوز اماممان تنهاست.... ❓ أین العباس ؟!؟! ❗️بشتاب برادر دلیرم ، بشتاب عباس تویی، تازه فراتی دریاب چون بود شهید عشق در کرب و بلا لب تشنه لبیک، نه لب تشنه آب !! 🆔 @afzayeshetelaat@Bshmk33
💦 رودخانه فرات ، خبر از نزدیک شدن به شهر کربلا می دهد . آه که دیدن فرات با یادآوری لبهای تشنه حسین (ع) و یارانش، چقدر تلخ است 😢😭 فرات .....حرارت تند آفتاب.... تشنگی.... اُف بر دنیا که به طمع ملک ری و پست و مقام آن، آب را هم از فرزند زهرا (س) دریغ کردند😭 👈 کربلا شهر غمباری است و تنها حرم ها و بین الحرمین آن نیست که بر دل زائرش، گَرد غم می پاشد. جای جای آن تاریخ تلخی را به یاد می آورد . در اطراف حرم ها تا فرات، هرجا قدم میگذاری، میتوانی تصور کنی اینجا هم (ع) و اصحابش قدم گذاشته اند و شاید هم همان جا به شهادت رسیده اند😭 گفته اند که علیه السلام، رفت تا از شریعه فرات آب بیاورد، اما من که نمیدانم شریعه کدام قسمت از فرات بوده، و آن حضرت دقیقاً از کجای فرات آب برداشت ولی نخورد !😔 اما در جای جای کنار فرات میتوان احساس کرد که شاید حضرت، در همین نقطه نشسته و در حال پر کردن مشک آب بوده است 😭 گاهی با خود می گویم کاش نشانه های واقعه عاشورا را نمی ساختند و به همان حالت، باقی میگذاشتند تا امروز بهتر بتوانیم تصویری از آن واقعه داشته باشیم ، اما دوباره می گویم در آن صورت چه روضه مکشوفه ای می شد زیارت کربلا.....!!!😭😱 .... و فرات همچنان بی حسین (ع) و بی عباس (ع) بر بستر مظلومیت تاریخ شیعه جاری است....😭 🆔 @afzayeshetelaat@Bshmk33