#خاطره_شهدا
یک روز با احمد سوار موتور بودیم .خانمی پشت فرمون اتومبیل روسری نداشت .
احمد گفت: بریم نزدیک بهش تذکر بدم
گفتم: نه ولش کن اون مطمئناً درست نمیشه و یه حرفی بهت میزنه که خودت خجالت میکشی .
گفت: از کجا میدونی سرش نمیکنه!؟
گفتم: از قیافش معلومه .
خلاصه رفت کنار ماشین و سرش رو انداخت پایین و بااحترام گفت: ابجی ببخشید عذرخواهی میکنم میشه روسریتونو سرتون کنید؟!
اون خانوم هم روسری رو سرش کرد و گفت: چشم
بهم گفت: دیدی؟! شماها میترسید #امربه_معروف کنید...
اگر امر به معروف رو کنار نمیگذاشتیم اوضاع مملکت و شهرمون اینطوری نبود
شهید مدافع حرم احمد اعطایی🌷
شادی روح این شهید بزرگوار #صلوات
https://eitaa.com/bshmk33
#خاطره_شهدا 🌹
تو مراسم اﻋﺘﻜﺎﻑ ﻣﺴﺠﺪ ﻗﻤﺮ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ(ع) ﺑﺎ ﺷﻬﻴﺪ ﺑﺰﺭﮔﻮاﺭ ﺑﻮﺩﻡ.
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻱ ﻧﻮﺟﻮاﻥ اﻃﺮاﻓﺶ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﻴﺰﺩﻥ، ﺷﻮﺧﻲ میکردن ﻭ ﺳﺮ ﻭﺻﺪای زیادی بلند میشد.🤭
حسین آقارو ﺻﺪا ﻛﺮﺩﻡ و ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺎﺑﺎ ﻳﻜﻤﻲ ﻣﺮاﻋﺎﺕ ﻛﻨﻴﺪ، مثلا اﻋﺘﻜﺎفه، ﺳﻦ ﺧﻴﻠﻲ اﺯ ﻣﻌﺘﻜﻔﻴﻦ ﺑﺎﻻاﺳﺖ اعصابشون نمیکشه.
ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﺟﻲ اﻳﻦ ﻧﺴﻞ ﺭﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ اﻳﻦ ﭼﻴﺰﻫﺎ آﻭﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ☺️، ﻣﻴﺒﻴﻨﻲ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﺴﺠﺪ ﭘﺎﺭکه و ﭼﻪ ﻭﺿﻌﻲ ﺩاﺭﻩ. دیگه ﻣﺠﺒﻮﺭﻡ ﺑﺎ ﺷﻮﺧﻲ ﻛﺮﺩﻥ و برای اینکه ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺷﻮﻥ ﺳﺮ ﻧﺮﻩ و ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ اﻭﻣﺪﻥ ﻋﺎﺩﺕ ﻛﻨﻦ یه جوری جاذبه ایجاد کرد👌
ﺩﻳﺪﻡ ﺭاﺳﺖ ﻣﻴﮕﻪ ﺗﻮﻱ اﻳﻦ ﺯﻣﻮﻧﻪ ﻭاﻧﻔﺴﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺷﻜﻠﻲ ﻛﻪ ﺷﺪﻩ اﻭﻝ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺎﻣﺴﺠﺪ اﺷﻨﺎ ﻛﺮﺩ.
هیئتی که داشتیم بعضی موقع ها اراذل محل هم میومدن من همیشه ازاین موضوع ناراحت بودم😞
ولی حسین حتی کوچک ترین خرده ای به اونا نمیگرفت و باهاشون خیلی خوب برخورد میکرد ...👌
یه روزی که بهش گلایه کردم گفت "اتفاقا همین ها واجبه که بیان هیئت ؛ امام حسین (ع) کار خودش میکنه و کاری که باید بشه میشه ..."✨
ﺗﻮ ﺗشییعش ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﻗﺸﻨﮕﻲ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﭽﻪ اﻡ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺑﻮﺩو ﺧﻮﺷﺪﻝ. ﻭﻟﻲ ﺧﺪا ﺑﻪ ﺧﻮﺷﺪﻟﻴﺶ ﺑﺮﺩﺵ ﺭﻭﺣﺶ ﺷﺎﺩ .🌹
https://Eitaa.com/bshmk33
#خاطره_شهدا
#دانشجویی_که_میدود_تا_شیطان_را_از_خودش_دور_کند!!
🌷در دوران تحصیل در آمریكا، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» كه هر هفته منتشر میشد، مطلبی نوشته شده بود كه توجه همه را به خود جلب كرد. مطلب این بود: دانشجو بابایی ساعت ۲ بعد از نیمه شب میدود تا شیطان را از خودش دور كند. من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت: چند شب پیش بیخوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع كردم به دویدن. از قضا كلنل «باكستر» فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه برمیگشتند. آنها با دیدن من شگفت زده شدند.
🌷كلنل ماشین را نگهداشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه میدوی؟ گفتم: خوابم نمیآمد. خواستم كمی ورزش كنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای كلنل قانع كننده نبود. او اصرار كرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسائلی در اطراف من میگذرد كه گاهی موجب میشود شیطان با وسوسههایش مرا به گناه بكشاند و در دین ما توصیه شده كه در چنین موقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی میخندیدند، زیرا با ذهنیتی كه نسبت به مسائل جنسی داشتند، نمیتوانستند رفتار مرا درك كنند.
🌹خاطره ای به یاد خلبان شهید عباس بابایی
راوی: آقای امیر اكبر صیاد بورانی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
https://Eitaa.com/bshmk33
#خاطره_شهدا🌷
• نانسنگڪگرفتہبودیم🥖
• ومےآمدیمطرفخوابگاه.🛏
• چندتاسنگبہنانهاچسبیدهبود.
• مصطفےڪندشانوبرگشتسمتنانوایـے.🚶🏻
• مےگفت:بچہڪہبودم،
• یہبارنونسنگکخریدم،
• سنگهاشروخوبجدانڪردهبودم؛☹️
• بهشچسبیدهبود. خونہڪہرسیدم،
• بابامسنگهاروجداڪردداددستم،
• گفتبروبدهبہشاطر. 🌱
• نونواهابابتایناپولمیدن
#شہید_مصطفے_احمدےروشن♥️
https://Eitaa.com/bshmk33
#خاطره_شهدا🌷
• نانسنگڪگرفتہبودیم🥖
• ومےآمدیمطرفخوابگاه.🛏
• چندتاسنگبہنانهاچسبیدهبود.
• مصطفےڪندشانوبرگشتسمتنانوایـے.🚶🏻
• مےگفت:بچہڪہبودم،
• یہبارنونسنگکخریدم،
• سنگهاشروخوبجدانڪردهبودم؛☹️
• بهشچسبیدهبود. خونہڪہرسیدم،
• بابامسنگهاروجداڪردداددستم،
• گفتبروبدهبہشاطر. 🌱
• نونواهابابتایناپولمیدن
#شہید_مصطفے_احمدےروشن♥️
https://Eitaa.com/bshmk33