eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
684 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🔔 زنگ حکایت 🔔 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 شاه عباس قرآن می‌خواند که به آیه 12 سوره انعام رسید: قلْ لِمَنْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ قُلْ لِلَّهِ ۚ كَتَبَ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ (به مشرکان) بگو که آن‌چه در آسمان‌ها و زمین است ملک کیست؟ (اگر آن‌ها نگویند) تو باز گو همه ملک خداست که بر خویش رحمت و بخشایش را فرض و لازم کرده است. شیخ بهایی را دید، گفت: «ای شیخ! می‌خواهم من هم یک روز در طول پادشاهی‌ام رحمت بر خود واجب کنم و با مردم سرزمینم با رحمت و بخشش برخورد کنم.» شیخ گفت: «بعید می‌دانم بتوانی! کار سختی است.» شاه‌عباس دستور داد در شهر جار زدند که هر کس از شاه شکایتی یا خواسته‌ای دارد فردا آزاد است به دربار بیاید و شاه نه تنها خشم نخواهد گرفت بلکه مورد مرحمت خود هم قرارش خواهد داد. شاه شب را زود خوابید و گمان می‌کرد که فردا صبح دربارش از سیل جمعیت شلوغ خواهد شد ولی تا شب هنگام که مهلت رحمت شاه به پایان رسد دو نفر بیشتر به نزد او مراجعه نکردند. یکی پیرزنی بود که آمده بود تا پسرش را شاه از زندان ببخشد و آزاد کند. و دیگری نوجوانی بود که آمده بود از شاه شکایت کند. نوجوانِ شجاع از شاه شکایت کرد که عمّال او اجازه نمی‌دهند که افراد مستضعف در مکتب‌خانه، فرزندان خود را ثبت‌نام کنند و او را بخاطر فقیر بودن پدرش در مکتب راه نداده‌اند. نوجوان به شاه گفت: «من جای تو بودم از نشستن بر پشت تخت شرم داشتم چون عدالتی ندارم.» شیخ بهایی از ابتدای روز نزد شاه‌عباس بود. کم بود که شاه‌عباس عهد و پیمانش را فراموش کند و بر جوان غضب کند که نگاه متبسّمانه شیخ بهایی خشم شاه را فرو گذاشت. روز بعد شاه دستور داد گزارش نوجوان را بررسی کنند که متوجه شد چندان هم درست نبوده است. آن نوجوان طلبید و بر او خشم گرفت که چرا گزارش دروغ به او داده است. جوان گفت: «دروغگو من نیستم کارگزاران تو هستند که بر تو دروغ می‌گویند.» شاه آشفته شد و خواست انتقام بی‌ادبی دیروز جوان را امروز تلافی کند که شیخ بهایی جوان را به ترفندی از حضور شاه مرخص کرد. شاه عباس از شیخ گزارش‌کار خود خواست. شیخ گفت: «اگر دقت کرده باشی در کلِ شهر جار زدی و اصفهان را بالغ بر 100 هزار جمعیت بود که جز دو نفر بر رحمت تو اعتماد نکردند که نزد تو برای شکایت یا گفتن حاجتی بیایند. حال رحمت خدا را ببین که کل آفریدگان بر رحمتش امید دارند و به امید بخششِ گناهان‌شان، دست از معصیت و نافرمانی‌اش برنمی‌دارند و با این همه وعده بر عذابش، باز گناه می‌کنند و به رحمت او برای بخشش گناهان‌شان امید دارند. نکته دیگری که باید بگویم و بدانی، ای شاه! جوانی از تو انتقاد کرد یک روز خشم خود به زور خوردی و روز بعد چون زمان عهد رحمتت سر آمده بود درصدد تلافی سخن دیروزش بودی و قصد انتقام و خشم بر او داشتی. اما خدا را ببین چه اندازه صبور در رحمت است که هرگز در انسان به دیده انتقام نمی‌نگرد و اگر کلی معصیت کند با گفتن استغفرالله او را می‌بخشد و حساب لحظه‌ای را به لحظه‌ی قبل آن ارتباط نمی‌دهد و سریع‌الرضا است و بدان که رحمتی که او بر خود نوشته است ابدی و برای هر دو سرای است. در حالی که یک روز تو را توان تحمل رحمت او نبود.» 🍃 🌺🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 🌸مجاهد پرکار🌸 بسیار پرکار و تلاشگر بود . تا دیر وقت کار می کرد و گاهی چندین روز به خانه نمی آمد!! حتی با اصرار های او در محل کارش تصویب شد که جمعه ها هم سر کار بیایند😕 یک بار درحضور شروع کرد به صحبت کردن برای بچه های گروه ، گفته بود : من اینطوری فهمیده ام که خداوند را به کسانی می دهد که پر کار هستند و شهدای ما غالبا همین طور بوده اند👌 حاج قاسم هم گفته بود : بله همین طور است 🌹 یک بار وقتی بعد از شهادتش به سر کارش رفتم دیدم روی کمدش این جمله از آقا را نصب کرده : در جمهوری اسلامی هرجا که قرار گرفته اید همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است...☝️ شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢یه آرزو بیشتر نداشتم آمارگیری بهانه بود، اونا قبلا هم در بصره و بغداد بارها آمارمون رو گرفته بودن و اسامی و مشخصات رو داشتن، اما واقع قضیه زهر چشم گرفتن و شکنجه به نحو دیگه ای بود. این وضعیت بسیار سخت با اون مسافرت طولانی روز گذشته با دست بسته و کتک مفصل شب قبل و زخمای متعدد بچه ها و با حداقل پوشش، ساعتا نشستن و سر پایین، شکنجه ای طاقت فرسا بود. نمی دونم بگم که این روز سخت ترین روز اسارت بود یا روزهای آغازین ورود به بصره یا استخبارات بغداد، ولی حقیقتاً یکی از سخت ترین روزایی بود که در تموم عمرم به خود دیده بودم و این حال و روز همه بچه ها بود. تو اون شرایط هیچ آرزو و تمنایی جز مرگ نداشتم. واقعاً مرگ و شهادت در اون شرایط، شیرین ترین هدیه ممکن الهی بود ، اما به هر حال ما بخاطر عقیده مون اومده بودیم و اسارت امتداد همون جهاد و مبارزه ای بود که از جبهه ها شروع و به زادگاه صدام در تکریت رسیده بود. سخت بود ولی تحمل کردیم. درد داشت ولی تسکین بخشی هم بنام ذکر و امیدواری به پاداش های فراوان الهی برای مجاهدان صابر در کنارش بود. آرزوی شهادت و خلاصی از این وضعیت را داشتیم ، اما شکوِه و گلایه ای از خدا بخاطر قرار گرفتن تو اون وضعیت نداشتیم. اگر در جبهه فقط با دشمن می جنگیدیم ، اینجا درگیر دو جبهه بودیم. اول با دشمنی که سراسر شقاوت بود و بی رحمی و دوم درگیری با یاس و ناامیدی. به خودمون می گفتیم نباید تسلیم شرایط سخت بشیم . به هر زحمت و جون کندنی بود سعی می کردیم روحیه خودمون رو نبازیم و این دومی سخت تر بود. کافی بود تحت فشار سهمگین و هجوم چهارجانبه سرما ، خستگی، گرسنگی و شکنجه دلمون می لرزید و با دشمن همکاری میکردیم ، کما اینکه عده ای معدود و انگشت شمار اینچنین کردند و همه چیزشون رو باختند و خسر الدنیا و الاخره شدند و رنج اسارت رو با خبر کشی برای دشمن و لو دادن بچه ها صد چندان کردند. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌹وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی 🌹ندارند این صفت‌ها جز تو دیگر هیچ مصداقی 🌸ولادت با سعادت قمر بنی هاشم، ابوالفضل العباس (ع) و روز جانباز گرامی‌باد. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 وصیت نامه شهدا 🇮🇷 ●این انقلاب و این پیروزی ها با حرف بدست نیامده برای لحظه لحظه آن جوانان غیورمان خون داده اند و جان داده اند تا به اینجا رسیده ایم پا روی این خون ها نگذارید ●اُمت حزب اللّه دلخوش باشید که این دلقک هایی که در گوشه و کنار مملکت دست به خرابی ها می زنند نمی توانند این خون ها را پایمال کنند و نمی توانند مقابل چرخ عظیم انقلاب بایستند.زیرا که این مملکت به فرموده امام: مملکت امام زمان {عج} است و هر صاحبخانه ای، خود از خانه اش محافظت می کند و ان شاءاللّه به زودی همگی آنها از بین خواهند رفت. از کرم مولا ●در خط رهبر قدم بردارید و به پدر و مادرتان احترام فراوانی قائل شوید ●با کسانی که در خط رهبر قدم بر نمی دارند و ولایت فقیه را قبول ندارند، قطع رابطه کنید ●اگر می خواهید که راه ما را ادامه دهید درس هایتان را بخوانید که مملکت اسلامی شدیداً احتیاج به افراد با سواد دارد ●از همگی شما حلالیت می طلبم و عاجزانه تقاضای حلالیت می کنم والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اجرای دیدنی شرکت کننده عصر جدید با موضوع حاج قاسم سلیمانی احترام نظامی هنرمند جوان 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
به اسم حبیب... ✅یه طرح خوشکل به نام: 🎁جوایز: 10کمک هزینه سفر اربعین و جوایز دیگر 👈فقط کافیه از بین پنج کتاب اینجا یک کتاب رو به دلخواه انتخاب کنید و به همراه وصیت نامه حاج قاسم مطالعه کنید و با پاسخ به سوالات، در مسابقه برنده شوید. 📔 نام کتاب‌ها: 1️⃣ مجید بربری 2️⃣ رؤیای نیمه شب 3️⃣ حاج قاسم 4️⃣ گل اخر دقیقه نود 5️⃣ سه دقیقه در قیامت و یه مورد الزامی برای همه شرکت کننده‌ها👇 💐وصیت نامه حاج قاسم💐 🔸نام و فامیل خود رابه 09103323507 پیامک کنید. 🔹نحوه شرکت در مسابقه: کتابی رو که انتخاب کردید بخونید و به 10 سوال چهار گزینه ای داخل کانال پاسخ داده و جواب‌ها رو به همراه نام و نام خانوادگی به شماره 09103323507 پیامک کنید. 🔹نحوه پاسخ‌گویی: در پیام ارسالی، ده عدد برای ما پشت سر هم بنویسید که اون عددها پاسخ گزینه ها هست. یادتون نره نام کتاب رو هم باید بنویسید. 🤔 کتاب رو ندارید؟ با پیام به شماره 09103323507 تعداد و آدرس را بگید تا ما کتاب روبا %25 تخفیف و بصورت استریل درب منزل بهتون تحویل دهیم. 👈 زمان آزمون: ۲۵ فروردین 👈توجه؛ توجه: سوالات روز ۲۵فروردین در کانال غنائم کرونا قرار داده می‌شود. ⁉️راستی سؤالی بود، زنگ بزن: 09130975342 📲 ایتا: @Korona_ganayem 🔍
🔔 زنگ حکایت 🔔 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 در نزدیکی روستای ملا نصرالدین مکان مرتفعی بود که شبها باد می وزید و فوق العاده سرد می شد. دوستان ملا به او گفتند: اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو می دهیم و گرنه تو باید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی. ملا نصرالدین قبول کرد. شب به آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که برگشت گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید. گفتند یعنی از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ ملا گفت: نه! نزدیک ترین شعله به من در یکی از دهات اطراف بود که گویا شمعی در آنجا روشن بود. دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی. ملا نصرالدین قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند اما نشانی از ناهار نبود. گفتند: انگار نهاری در کار نیست. ملا نصرالدین گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده، دو سه ساعت دیگر هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا نصرالدین گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستانش به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا نصرالدین یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده. گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند. ملا نصرالدین گقت: چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند، شما هم بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.😄 🍃 🌺🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
روزت‌ مبارک‌ آقای من😍😍 جسم تو کامل است ناقص نیست می دهد عطر یک بغل گل یاس دستت امّا حکایتی دارد رحم اللہ عمّی "العباس " اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای" 🌸 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢دست عنایت الهی ششم اسفند ۶۵ شد سمبل تحمل و استقامت در برابر مشکلات بود. یکی از عجایب زندگیم که همیشه فکر و ذهنمو به خودش مشغول کرده، قدرت تحمل بچه هایی بود که در ضعیف ترین وضعیت ممکن از لحاظ جسمی قرار داشتند. واقعاً چه نیرویی بود که بدن های ضعیف و نحیف رو سر پا نگه می داشت و زنده موندند؟ در شرایط عادی و با بدن سالم و بدون گشنگی و تشنگی تحمل چند ساعت از اون شرایط امکان پذیر نبود و احتمال مرگ هر لحظه وجود داشت. چگونه اون روز طولانی و طاقت فرسا رو بچه ها تحمل کردن؟ با چه زبونی باید گفت و نوشت که دست غیبی و امداد الهی در کار بود. عده ای بد باور مگه تو کتشون میره که خدا بنده هاشو تو شرایط سخت تنها نمیذاره! حتما باید خدا از آسمون برامون پتو و لباس گرم و آب و غذا حواله میداد و بعثیایی که گرگ وار به جون بچه ها افتاده بودن رو یه جا نابود می کرد تا ما باورمون میشد که خدا هوامون رو داره؟ نه ،در اون روز نه پتو و لباسی و غذایی از آسمون حواله شد و نه سربازی از دشمن هلاک شد ، اما همه ما بوضوح دست عنایت و پر مهر الهی رو که مانند چتری بر سرمون کشیده می شد رو می دیدیم. کابل ها درد داشت. سرما سوزش داشت ، اما خدا تحملش رو هم داده بود که در شرایط عادی امکان پذیر نبود. تحقیر و شکنجه بود، اما در کنارش امید هنوز تو دلامون زنده بود. به خود مون دلداری میدادیم که این سختیا تموم میشه و به آغوش وطن و خونواده بر می گردیم. نشونه این امید و زنده دلی هم این بود که در طول چهار سال مفقود الاثری، هیچ کسی دست به خودکشی نزد. تعدادی زیر شکنجه و بیماری های کوناگون جون دادن و شهید شدن و در جوار رحمت الهی آروم گرفتن ، اما تسلیم دشمن نشدن و با افتخار و روی سفید به محضر یار شرفیاب شدند. چه اونایی که در اوج مظلومیت و غربت رفتند و چه اونایی که موندن ، همه سرافرازانه این مسیر رو به پایان رسوندن و شرمنده لطف و احسان الهی و مردم شریفمون نشدن و شرف و عزت ایرانی و اسلامی خودشون رو حفظ کردن و از امتحان سخت الهی روسفید خارج شدند. بارها و بارها آمار گرفتند و لیست تهیه کردند. همه کلافه شده بودن تا جایی که معدود نگهبانای با وجدان که اندک عاطفه ای در وجودشان بود، از این وضعیت ناراحت بودند و زجر می کشیدند و برخی از اونا گاهی یجوری ابراز همدردی با ما می کردند. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
گاهے، آرزوے شهادت کردن ِمن عرشیان را به خنده وا مےدارد ... ! من...آرے منِ غرق دنیا شده را... 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 «مردم از گناه دوری کنید چرا که هیچ نفعی از ارتکاب آن برای شما بوجود نمی‌آید. همیشه راستگو باشید که رهایی در راستگویی است و از دروغ بپرهیزید که مرگ در دروغگویی است. کار خیر کنید. کمتر حرف بزنید و بیشتر عمل کنید. هر شب قبل از خواب مقداری از اعمالتان را که در روز انجام دادید مرور کنید و سعی کنید فردایتان از دیروزتان بهتر باشد.» 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ●خاطره ای شنیدنی از سردار جانباز، حاج ناصر دستاری 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسه‌ای شیر داد. سپس رفت و بزی برای او آورد و ذبح کرد. عالِم از سخاوت این چوپان که تعداد کمی بز داشت در حیرت شد. پرسید: چرا چنین سخاوت می‌کنی؟ چوپان گفت: روزی با پدرم به خانه‌ی مرد ثروتمندی رفتیم. از ثروتِ او حسرت خورده و آرزوی ثروت او را کردم. آن مرد ثروتمند لقمه‌ی نانی به ما داد. پدرم گفت: در حسرت ثروت او نباش هر چه دارد و حتی خود او را، روزی زمین به خود خواهد بلعید و او فقط مالک این لقمه‌ی نان بود که توانست به ما ببخشد و از نابودی نجاتش دهد. بدان ثروت واقعی یک مرد آن است که می‌تواند ببخشد و با خود از این دنیا به آن دنیا بفرستد. چوپان در این سخنان بود و بز را برای طبخ حاضر می‌کرد که سیلی از درّه روان شد و گوسفندان را با خود برد. چوپان گفت: خدایا! شکرت که چیزی از این سیلاب مرا مالک کردی که بخشیدم و به سرای دیگر فرستادم. عالِم که در سخن چوپان حیران مانده بود گفت: از تو چیزی یاد گرفتم که از هیچ‌کس نیاموخته بودم مرا ثروت زیاد است که ده برابر آنچه این سیلاب از تو ربوده است احشام خریده و به تو هدیه خواهم کرد. چوپان گفت: بر من به اندازه‌ی بزهایم که سیلاب برد احسان کن که بیش از آن ترس دارم اگر ببخشی، دستِ احسان مرا با این احسان خود بخاطر تیزشدن چاقوی طمع‌ام بریده باشی. 🍃 🌺🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
💢 «سندروم دست بی‌قرار» به روایت یک ‌‌‌● «.. چند بار خانمم را بدرقم زده‌ام، آن چنان که از دماغش خون آمد. پسر بزرگم حالا هفت سالش است. یکبار در اوج عصبانیت او را چنان زدم که صورت و چشمش کبود شد و ورم کرد. ‌●حالا آن اتفاقات که یادم می‌آید، گریه‌ام می‌گیرد. دخترم را با پارچ آب زدم و پسرم را با لیوان چای داغ. با کوچک‌ترین حرکات بچه‌ها ناخواسته عصبانی می‌شوم؛ حتی برای عوض کردن کانال تلویزیون. ترجیح می‌دهم بیشتر بیرون از خانه باشم تا به بچه‌ها آسیب نرسانم. همسرم مشکل قلبی پیدا کرده است. عصبانی که می‌شوم، همسرم از ترس می‌لرزد. بارها گفته است "اول سعی کن عصبانی نشوی. اگر شدی، من و بچه‌ها را نزن. اگر زدی، به پاهای ما بزن" ولی آن وقت کنترل ندارم و اختیار دست خودم نیست. مغزم فرمان می‌دهد بزن و نمی‌گوید کجا بزنم. ...» 📎پ ن : بریده‌ای از کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون»؛ خاطرات رزمندگان افغانستانیِ هشت سال دفاع مقدس🌷 : محمد سرور رجایی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فلسفه #حجاب فقط به این نیست که مردها به گناه نیفتند #موشنگرافی #حجاب #فلسفه_حجاب #پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 🇮🇷 ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢سیگارِ تسکین دهنده از انصاف نگذریم آدم دلسوز هم بینشون بود. یکی از نگهبانا رو دیدم که نگاهش به حال نزار بچه ها میخورد و زجر میکشید ، برای دلداری دادن به بچه ها و با احتیاط و خوف فراوان که از چهره ش مشخص بود، گاهی رو به ما می کرد و با آه و افسوس می گفت یا ابا الحسن و برای اینکه نشون بده که دلش به حال ما می سوزه سیگار روشن می کرد و پشت به ما میکردن و مینداخت بین بچه ها که اگه کسی سیگاریه بکشه. البته می دونست تو این وضعیتِ بحرانی سیگار در اولویت هزارم حتی سیگاری های ما هم نیست ، اما تنها راهی که به ذهنش برای اعلام همدردی می رسید همین بود و جالب اینکه همین میزان همدردی نیز برای ما تسکین دهنده بود .میدیدیم در بین ارتش خونخوار و سنگدل بعثی کسانی هستند که با ما همدلند. آمارگیری تا تاریک شدن هوا ادامه داشت و نهایتا افراد را بین دوازده آسایشگاه در چهار بند تقسیم کردن. این اردوگاه چهار بند و هر بند سه آسایشگاه داشت. اون روز نمازمون رو تو همون حالت نشسته و سرپایین خوندیم وحتی اجازه دسشویی رفتن هم به بچه ها داده نشد و در مواردی که افراد ناتوان که دیگه قادر نبودن خودشون رو کنترل کنند و ناچار بودند که ادرار را داخل شلوارشون بریزن. از لحظه حرکت در پادگان الرشید دو شبانه روز سپری شده بود بدون آب و غذا و دسترسی به دستشویی. شب دوم نفری یه پتو بهمون دادن و بدون آب و غذا تا صبح پتو رو دور خودمون پیچیدیم و خوابیدم. در تمامی ساعات شب ناله های خفیف و دردناک مجروحانی که برخی از آنها دست و پایشون قطع شده بود و زخمایشان عفونت کرده بود بگوش می رسید. تنها تفاوت اینجا با پادگان الرشید این بود که اینجا جا زیاد بود و حداقل مشکل تنگی جا برای خوابیدن رو نداشتیم ولی غیر از این، همه چیز بدتر شده بود. اردوگاهی که قبله آمال ما بود حالا تبدیل شده بود به جهنم و کابوسی وحشتناک که خلاصی از اون ممکن نبود. آسایشگاها مثل یخچال بود. رنج غربت و بی کسی با زمزمه های ذکر و دعا آمیخته شده بود و نگاها تنها متوجه آسمان بود و از خدا مدد می خواستیم که بچه ها کمتر تلفات بِدن و بتونیم این شرایط رو تحمل کنیم و داغی بر داغهای خانواده های چشم انتظار افزوده نشه. می دونستیم الان پدر و مادر و خونواده ها چی می کشن! ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
: خون شهيدجاذبه‌ی خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد . . . 🌷 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
●سردار حسین پورجعفری امین، امانتدار و رازدار حاج قاسم بود و در تمامی عملیات‌های خطرناک در خارج از مرزها در کنار و همراه سردار سلیمانی بود و به نوع در سردار ذوب شده بود. ●شهید پورجعفری در خاطراتش می‌گفت: روزی با حاج قاسم به منطقه رفتیم، سردار لب بالکن دوربین گذاشته و در حال شناسایی منطقه بود. ●وی ادامه داد: یک بلوک سیمانی دیدم که پایین افتاده بود؛ رفتم و بلوک را آوردم آن را جلوی حاج قاسم گذاشتم و با خودم فکر کردم اگر تک تیرانداز تیری زد به حاجی نخورد. ●شهید ادامه داد: تا بلوک را گذاشتم تیری به بلوک خورده و تیکه تیکه شد؛ خوشبختانه برای حاجی اتفاقی نیافتاد. ‌‌✍راوی: شهیدحسین پورجعفری 🌷 ●ولادت: ۱۳۴۵/۱/۸ ، کرمان ●شهادت: ۱۳۹۸/۱۰/۱۳ ، عملیات تروریستی فرودگاه بغداد ، محافظ و همرزم حاج قاسم 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 فردی چند گردو به بهلول داد و گفت : بشکن و بخور و برای من دعا کن. بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد . آن مرد گفت : گردوها را می خوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنيدم.. بهلول گفت : مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنيده است . تو بندگی چو گدايان به شرط مزد مکن.. که خواجه خود روش بنده پروری داند. 🍃 🌺🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ● راز سـوزناڪ شهیدۍ کہ روۍ سیم‌هاۍ خـاردار قتلگـاه فکہ .... اقتـدا به‌ حضرت‌ زهرا‌‌‌ س‌ ڪرد 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴مسیح علینژاد در ماه جاری قرارداد کاری خود را به مبلغ ۱۰۲ هزار دلار برای یکسال تمدید کرد. تامین مالی این قرارداد توسط صدای آمریکا (VOA) انجام میشود و کارفرما، آژانس رسانه‌های جمعی آمریکا است. این مبلغ نسبت به قرارداد ۴۰ هزار دلاری سال گذشته میزان قابل توجهی رشد داشته است #پویش_حجاب_فاطمے
یڪ تلنگر... یڪ شخص... و گاهے یڪ نگاه مےتواند مسیر زندگے را تغییر دهد... و تو ڪسی بشوے ڪه پیش از آن نبوده اے!🙂🖐 از زمان تغییرمان چقد مےگذرد؟ یڪ هفته؟! یڪ ماه؟! یڪ سال؟! از ڪجا دنبال دویدیم؟ و حالا ڪجاییم؟ دنبال زمان و مڪان نیستم... اما... از وقتے ڪه تصمیم گرفتے گناه نڪنی... از وقتے ڪه تصمیم گرفتے بنده واقعے باشے; چقدر میگذرد؟ حالا ڪیستی؟! مہم حرڪت است... اگر همہ تغییرمان در حرف بگنجد; خبرے از تغییر حقیقے نیست... میشویم مانند حالا: ڪسے که هنوز لایق نشده...:)💔 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 📹 ذکر میگفتن، تیر میخوردن، شهید میشدن... 🎙 به روایت حاج حسین یکتا 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 گویند ۲۰۰ نفر را سه نفر سرباز لاغر اندام به اسارت گرفته و به صف کرده و می‌بردند. تعدادی نظاره‌گر بر این جماعت اسیر می‌خندیدند و می‌گفتند: "ای بیچاره‌ها چگونه است این سه نفر نحیف برشما چنین چیره گشته و این چنین خوار شدید؟" یکی جهاندیده درمیان آنان فریاد زد که ای مردم بر ما نخندید که آن سه نفر با هم هستند و ما دویست نفر تنها ... 👤دهخدا 📚امثال و حکم 🍃 🌺🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆