🔴آفرینش بی هدف پندار کافران است.
📍وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَٰلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ
(سوره ص آیه ۲۷)
📍ﻭ ﻣﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ، ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﻧﻴﺎﻓﺮﻳﺪﻩ ﺍﻳﻢ ، ﺍﻳﻦ ﭘﻨﺪﺍﺭ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ، ﭘﺲ ﻭﺍﻱ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﺩﻭﺯﺥ.✳✳✳
📍ﻣﺴﺎﻟﻪ ﻣﻬﻤﻰ ﻛﻪ ﺗﻤﺎم ﺣﻘﻮﻕ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﺩ ﻫﺪﻓﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻠﻘﺖ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻴﻨﻰ ﺧﻮﺩ ﺍﻳﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﻭﺳﻴﻊ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﻴﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﻧﺸﺪﻩ، ﺑﻠﺎﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻫﺪﻑ ﺁﻥ ﻣﻰ ﺭﻭﻳﻢ، ﻫﺪﻓﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﻠﻤﻪ ﻫﺎﻯ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﻭ ﭘﺮ ﻣﺤﺘﻮﺍﻯ" ﺗﻜﺎﻣﻞ" ﻭ" ﺗﻌﻠﻴﻢ" ﻭ" ﺗﺮﺑﻴﺖ" ﺧﻠﺎﺻﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﺣﻜﻮﻣﺘﻬﺎ ﻧﻴﺰ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺧﻂ ﮔﺎم ﺑﺮﺩﺍﺭﻧﺪ، ﭘﺎﻳﻪ ﻫﺎﻯ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﻭ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﺭﺍ ﻣﺤﻜﻢ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﻣﺎﻳﻪ ﺗﻜﺎﻣﻞ ﻣﻌﻨﻮﻯ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﻮﻧﺪ.✴✴✴
#کلام_وحی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ خاطره حاج قاسم سلیمانی از رزمندهای که سه بار خواب شهادت میبیند!!
❤️ السلام علیک یا اباعبدالله... 🌹🌹
#عند_ربهم_یرزقون
#سفینة_النجاه
#انسان_سازی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_هشتم
●نویسنده :مجیدخادم
روز عید غدیر خانه حال و هوای مهمانی دارد. مادر برنج خیس کرده و خواهرها پای حوض مرغ ها را پاک می کنند. همه بچهها خانه اند به جز شهناز و فرهاد.
هر هفت خواهر و برادر دیگر. شهناز دانشکده است چهارراه ادبیات. بیشتر وقتها فرهاد ماشین بابا را بر می داشت می رفت دنبالش. بار اول که رفته بود جلوی دانشکده شهناز با چند تا از همکلاسی هایش آماده بودند جلوی در. همکلاسیها فرهاد را که دیدند فکر کردند نامزدش است و به شهناز چشمک زده و خندیده بودند که «عشقت آماده دنبالت»
شهناز گفته بود «بابا این برادرم»
_«کلک تو برادر به این خوشگلی و خوشتیپی داشتی به ما نمی گفتی؟»
_نگاه به قد و هیکلش نکنید چهار سال از من کوچکتر ه
_بنده خدا میترسی بخوریمش؟
آن روز عید غدیر هم شهناز با همان همکلاسیها طبق قرار قبلی به مسجد حبیب رفته بودند. جای جمع شدن برای تظاهرات از قبل دهان به دهان پخش می شد .آن روز مسجد حبیب بود نزدیک میدان مصدق .اسم میدان را عوض کرده بودند ولی همه به همین اسم می شناختند و از چیزها هنوز هم هیچ وقت فراموش نمی شود.
زن و مرد و پیر و جوان کم کم از صبح جمع شده و نشسته بودند توی صحن و حیاط مسجد تا بیرون آن و به سخنرانی گوش می کردند که مامور ها حمله کرده بودند مردم انتظارش را داشتند برای درگیری رفته بودند نه سخنرانی!
از آن روزی که شیخ پیش نماز مسجد روی حرف سرهنگ سلطانی فرمانده انتظامی فارس حرف زده بود این مسجد جای خطرناکی شده بود یا شاید همان روز غدیر بود که این اتفاق افتاد .
شلوغ شده بود و صدای تیر بلند شد. مردم به سمت در مسجد هجوم برده بودند و مامورها به سمت مردم .بیشتر شان سرباز بودند .هلیکوپتر ارتش هم بالای سر مسجد نور می داد و صدایش را صدا را به صدا نمی رساند.
همه وحشت زده شده بودند و درگیر !همان وقتی که سربازی مریم همکلاسی شهناز را با قنداق ژسه زده بود زمین و چادرش را پاره کرد ,فرهاد از سوی جمعیت دیدشان و به سمتشان دوید. با سرباز دست به یقه شود و تفنگها از دستش گرفت و با قنداق چوبی به پای سرباز که افتاد روی زمین . بلند شد تفنگ توی دست فرهاد مانده بود و پسری که پشت سر سرباز رسیده بود کلت کشیده و نشانه رفته بود .مردم ریختند و فرهاد تفنگ را انداخت و توی جمعیت گم شد.
افسر هرچه چشم چشم کرد ندیدش . روی پشت بام مسجد انگار تیراندازی می شد فرهاد شهناز و بقیه دخترها را رسانده بود پشت مسجد وسط کوچه پس کوچه ها و گفته بود که به خیابانهای اصلی نیایید و دنبال همین کوچه را بگیرید تا خانه، و برگشته بود وسط جمعیت و سطح درگیری!
دختر ها چند ساعت پیاده رفته بودند تا به خانه رسیدند. بعضی از مهمان ها آمده بودند ولی نه همه شان .کم کم بقیه هم داشتند می آمدند چندتایی پریشان بودند یکی شان به شهناز گفت توی مسجد آنها را دیده است و بعد معلوم شد که چند تای دیگر از آنها هم خودشان داشتند از مسجد حبیب می آمدند تا سر ظهر همه آمدند همه جز فرهاد!
یکی از مهمانها به سکوت غلبه کرد و در گوشی به یکی دیگر گفت:« به نظرم دیدم فرهاد تیر خورده »
آشوب شده بود در دلها ،اما مادر نباید میفهمید پدر هم !
ادامه دارد..✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
در آغاز هفته دفاع مقدس یاد کنیم
*🖍یاد جبهه بخیر که دانشگاه خودسازی بود و کنکورش صداقت و اخلاص و متون آنرا انتشارات شهادت در کربلا با مرکب خون به چاپ میرساند.*
*🖍یاد موقعیت هایی بخیر که کسی به فکر موقعیت نبود و قرارگاههایی که دل را بی قرار میکرد*
*🖍یاد سنگر بخیر که به غار ثور میماند وایستگاه صلواتی که محل استراحت ملائک بود.*
*🖍یاد جاده بخیر که ترجمه صراط المستقیم بود وبه تفکر چپ و راست مهر باطل شد می زد*
*🖍یاد معبر بخیر که به پل صراط می ماند و به سنگر کمین که فاصله بین دنیا و آخرت بود*
*🖍یاد آبادان بخیر که به آبادی دل می پرداخت، خرمشهر که خرم به خون شهیدان شد، بستان که مزرعه عشق بود و سوسنگرد که با لاله و سوسن انس گرفت*
*🖍یاد هویزه بخیر که علم الهدی را تربیت کرد، دهلران که مردمان ساده ای داشت، موسیان که قوم موسی را به مسخره گرفت، مهران که بوی مهربانی میداد. کله قندی که مرگ در آن از عسل*
*شیرین تر بود، قلاویزان که نردبان عروج بود و مجنون که داستان لیلی را بهتر بازگو میکرد.*
*🖍یاد هور العظیم بخیر که عظمت اسلام را به نمایش گذاشت، کارون که بارها به رنگ خون در آمد و اروند که روند جنگ را تغییر داد*
*🖍یاد فاو بخیر که کلاس وفاداری بود و دریاچه نمک که دل را به شور میانداخت*
*🖍یاد شلمچه بخیر که تکرار اُحُد و عاشورا بود و طلائیه که ارزش طلا را شکست.*
*🖍یاد کلاه آهنی بخیر که نگهبان سجده گاه ملائک بود، چفیه که سجاده عبادت بود و پلاک که شماره پرواز را نشان میداد.*
*🖍یاد لباسهایی بخیر که هیچ درجه ای نداشت، لباسهایی که ساده و بی اتو بودند*
*پوتین هایی که بدون واکس بودن و هیچگاه بر پدال بنز و پورشه و لامبورگینی قرار نگرفتند.*
*🖍یاد آفتاب جبهه بخیر که به گرمی می تابید وماهش که شرمنده ماههای زمینی بود و ستارگانش که به ستاره های زمینی چشمک می زد وعطرش که بوی باروت میداد.*
*🖍یاد گلوله هایی بخیر که قاصد وصال بودند و ترکش هایی که امر به معروف می کردند.*
*🖍یاد گونه هایی بخیر که بر آن اشک استغفار می غلتید ومحاسنی که بر آن غبار تبرک می نشست، دعای کمیلی که پایانش پاکی بود وقنوتی که در آن توفیق شهادت طلب می شد*
*🖍یاد جهان آرا بخیر که به آرایش جهان پرداخت، نامجو که به دنبال نام و نشان نبود، کلاهدوز که از نمد انقلاب کلاهی برای خود نساخت، چمران که معلم اخلاق بود، زین الدین که زینت دین بود، باکری که مجسمه اخلاق بود، خرازی که بجز با خدا معامله نمیکرد آبشناسان که کسی او را نشناخت و صیاد که دلها را شکار میکرد.*
*🖍یاد پیکرهایی که هیچگاه برنگشت، یاد مادرانی بخیر که بی صدا میگریستند و بچه هایی که هیچ گاه پدرانشان را ندیدند.*
*🖍یاد لبخندهایی بخیر که قهقهه شهادت بود، دستانی که به عباس اقتدا کردند و پاهایی که زوتر به بهشت پیوستند.*
هیهات؛ که ما ماندیم و درد فراق یاران...
*🖍کجا رفت تأثیر سوز دعا، کجایند مردان بی ادعا*
*🖍کجایند شور آفرینان عشق، علمدار مردان میدان عشق*
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
.
دختری که به شهدا میخندید؟!
درسفربه جنوب محجبه شد!
.
.
#شهیدان_زنده_اند🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔺دفاع ابدی از نظریه نظام انقلابی
🔹انقلاب اسلامی همچون پدیدهای زنده و بااراده، همواره دارای انعطاف و آمادهی تصحیح خطاهای خویش است، امّا تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست. به نقدها حسّاسیّت مثبت نشان میدهد و آن را نعمت خدا و هشدار به صاحبان حرفهای بیعمل میشمارد، امّا به هیچ بهانهای از ارزشهایش که بحمدالله با ایمان دینی مردم آمیخته است، فاصله نمیگیرد. انقلاب اسلامی پس از نظامسازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریّهی نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند. «بیانیه گام دوم»
#کلام_رهبری
📍 ﺃﻟﻠَّﻪُ ﻳَﺘَﻮَﻓَّﻲ ﺍﻟْﺄَﻧﻔُﺲَ ﺣِﻴﻦَ ﻣَﻮْﺗِﻬَﺎ ﻭَﺍﻟَّﺘِﻲ ﻟَﻢْ ﺗَﻤُﺖْ ﻓِﻲ ﻣَﻨَﺎﻣِﻬَﺎ ﻓَﻴُﻤْﺴِﻚُ ﺍﻟَّﺘِﻲ ﻗَﻀَﻲ ﻋَﻠَﻴْﻬَﺎ ﺍﻟْﻤَﻮْﺕَ ﻭَﻳُﺮْﺳِﻞُ ﺍﻟْﺄُﺧْﺮَﻱ ﺇِﻟَﻲ ﺃَﺟَﻞٍ ﻣُّﺴَﻤّﻲً ﺇِﻥَّ ﻓِﻲ ﺫَﻟِﻚَ ﻟَﺂﻳَﺎﺕٍ ﻟِّﻘَﻮْمٍ ﻳَﺘَﻔَﻜَّﺮُﻭﻥَ
(سوره زمر آیه ۴۲)
📍ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﻣﺮﮔﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﺎﻣﻞ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ، ﻭ (ﺟﺎﻥ) ﺁﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻧﻤﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮﺍﺏ (ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ)، ﭘﺲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻗﻄﻌﻲ ﺷﺪﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻲ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻫﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﺍ (ﻛﻪ ﻣﺮﮔﺶ ﻓﺮﺍ ﻧﺮﺳﻴﺪﻩ) ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺪّﺗﻲ ﻣﻌﻴﻦ (ﺑﻪ ﺟﺴﻢ ﺁﻧﺎﻥ) ﺑﺎﺯ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. ﺑﻲ ﺷﻚ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ (ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﻭﺡ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺑﻴﺪﺍﺭﻱ)، ﺑﺮﺍﻱ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﻛﻪ ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺑﺰﺭﮒ (ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﺪﺍ) ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ.✳✳✳
📍ﺍﻣﺎم ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎم ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍی ﻋﺰﺭﺍﺋﻴﻞ «ﻣﻠﻚ ﺍﻟﻤﻮﺕ» ﻳﺎﻭﺭﺍنی ﺍﺯ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﺎﻥ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ می ﮔﻴﺮﻧﺪ ﻭ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺍﻭ می ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺟﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺷﺨﺼﺎً ﻗﺒﺾ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺗﺤﻮﻳﻞ می ﺩﻫﺪ.
ﺩﺭ ﺣﺪﻳﺚ می ﺧﻮﺍﻧﻴﻢ: ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭﺡ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﺪ ﻭلی ﻧﻔﺲ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ می ﺭﻭﺩ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﻧﻔﺲ ﻭ ﺭﻭﺡ ﻣﺜﻞ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻭ ﺷﻌﺎﻉ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﻣﺮﮔﺶ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﺭﻭﺡ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺟﺪﺍ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ می ﭘﻴﻮﻧﺪﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻧﻔﺲ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﻣﻠﺤﻖ می ﺷﻮﺩ.✴✴✴
#کلام_وحی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴قابل توجه بانوان...
#پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_نهم
●نویسنده :مجیدخادم
مهمان ها دوتا دوتا با هم زیر لب حرف میزدند و سر پایین انداخته و تکان تکان میدادند و تا چشمشان به پدر یا مادر میافتاد، لبخندی می زدند و نگاه پدر و مادر که به جای دیگری می شد ،سر می کردند توی خودشان و طرف دیگر لبخند زورکی دیگری زده میشد.
همه منتظر اولین هق هق بودند تا خودشان را ول کند. مادر هر چه میخواست سفره پهن کند و غذا را بکشد ،جلویش را میگرفتند ساعت از ۳ گذشته بود میگفتن حاج خانم بگذار فرهاد هم برسد همه با هم می خوریم و بیشتر که اصرار می کرد بهانه می آوردند که ما دیر صبحانه خوردیم یا توی راه چیزی خورده و از این حرفها.
حدود ساعت پنج مادر دیگر نتوانست خودش را نگه دارد و عصبانی سفره را به زود پهن کرد
«هی میگین تا فرهاد بیاد حالا فرهاد شاید تا شب نیومد این بچه کارش حساب و کتاب نداره شما گرسنه نیستین؟ از دو ساعت قبل از ظهر من برنج دم کردم الان ۵ شده است اگر سیرید یا گرسنه، چیزی خوردید یا نه ،من غذا رو میکشم خوب, همه اش شد ته دیگ»
مادر که از همان سر ظهر دلش شور افتاده بود .شهناز را سین جیم کرده بود اما چیزی دستگیرش نشده با این حال به حساب خودش به رویش نمی آورد تا مهمان ها نگران نشوند. پای سفره دست هیچکس به غذا نمی رفت دیگر خنده های الکی هم خشکیده بودند که صدای زنگ تلفن همراه را از خود بیخود کرد
مادر به چشم به هم زدنی پای تلفن بود
«شما مادر هستین؟»
«بله خودمان گوش همه چیز شده بود به صدای پشت گوشی که یکی از زنهای فامیل زد زیر گریه صورت مادر به هر برگشتم تا صدای گریه و غم یکی دوتا رفتن سمت آرامش کنند
«فرهاد گفت بهتون بگم دلتون شور نزنه خدارحم شگرد طوریش نیست»
مادر پشت سر هم صدا را قسم میداد مهمانی از آغاز شده بود به صدای زیر و گریه ها بیشتر هیچی هیچی هیچی نیست خاطرتون جمع ما اینجا هفت هشت ده نفری حواسمون به همدیگه هست
_کجا؟
_توی کاروانسرا دروازه قصابخانه هستیم .الان نمیشه بیاین حاج خانم. ما هم نمیتونیم بیایم. دیر وقت که شد خیابانهای خلوت بدست میاد خونه
مادر هنوز صدا را قسم می داد قسم پشت قسم.
«سالم و سلامته شکر خدا الان نمیشه اومد توی خیابون شما هم اجازه بدید من به خونه بقیه زنگ بزنم از نگرانی درشون بیارم»
کم کم رنگ و روی مادر سر جایش برگشت گوشی را قطع کرد نگاه کرد به مهمان ها که به شده بودند به چشمش را پاک کرد و خندید و گفت: «دیدی به من چیزی نمی گفت این طوری هم نیست بچه ها درست بنشین غذاتو بخورین!»
نیمه شب فرهاد باز روی خاکی و سیاه بوی دود و پیراهن پاره شده به خانه برگشت بعضی مهمان ها هنوز مانده بودند تا مطمئن شود تا آمدنش هنوز همه نگران بودند
دم صبح آفتاب هنوز بالا نیامده فرهاد به سرعت به سمت خیابان صورتگر میرود و فرزاد پشت سرش می رود تا به او برسد. شهر ظاهراً آرام است از دود و غبار توی هوا،صدای شلیک ها تظاهراتها درگیری ها شعارها.
ته نارنجی رنگ بلندگوی دستی بزرگ از پلاستیک توی دستش بیرون است
وارد آپارتمانم میشود از در که می رود راه رویی بزرگ است که چند تا جوان این طرف و آن طرف دارند کار میکنند پارچه می نویسند رنگ می زنند و همچنین کارهایی دارند شعار می نویسند روی پارچه و روی مقوای بزرگ با قلم و ماژیک. جوان های دیگر دایی هم میآیند و پارچهها و پلاکاردها و مقوا را هر جایی. هرکدام یکی دوتا را آماده هم کرده اند نوشته اش خشک شود فرزاد پای یکی از همین ها ایستاده فرهاد به اتاق دیگر می رود
ادامه دارد..✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
راه ناتمامت اگر تا ڪربلاست
خواهم گذشت از جان،
بہ بهای دیدار خدایت #ای_شهید
مےدانم این راه بهشت را پشت سر مےگذارد
ابتدایش صراط و انتهایش #ڪربلاست...
هفته دفاع مقدس و یاد و خاطره شهیدان گرامے باد.🌷
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شهید مهدی زین الدین قهرمان من است؛ مثل حاج قاسم! حالا حاج قاسم برایم از آقا مهدی زین الدین بگوید داستان خیلی شیرین می شود...
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴بر قلب متکبر جبار مهر زده میشود
📍الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَٰلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ
(سوره غافر آیه ۳۵)
📍ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻳﺎﺕ ﺧﺪﺍ بی ﺁﻧﻜﻪ ﺩلیلی ﺑﺮﺍی ﺁﻧﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻣﺠﺎﺩﻟﻪ ﻭ ﺳﺘﻴﺰﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ [ ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺯﺷﺘﺸﺎﻥ ] ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻧﺰﺩ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻣﺎﻳﻪ ﺩشمنی ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ ; ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺩﻝ ﻫﺮ ﮔﺮﺩﻧﻜﺶ ﺯﻭﺭﮔﻮیی ، ﻣُﻬﺮ [ ﺗﻴﺮﻩ بختی ] ﻣﻰ ﻧﻬﺪ. ✳✳✳
📍ﻟﺠﺎﺟﺘﻬﺎ ﻭ ﻋﻨﺎﺩ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺣﻖ ﭘﺮﺩﻩ ﺍﻯ ﻇﻠﻤﺎﻧﻰ ﺑﺮ ﻓﻜﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﻰ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﻭ ﺣﺲ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﺩ، ﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻰ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ ﻛﻪ ﻗﻠﺐ ﺍﻭ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻳﻚ ﻇﺮﻑ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﻬﺮ ﺷﺪﻩ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺩ ﻛﻪ ﻧﻪ ﻣﺤﺘﻮﺍﻯ ﻓﺎﺳﺪ ﺁﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ ﻭ ﻧﻪ ﻣﺤﺘﻮﺍﻯ ﺻﺤﻴﺢ ﻭ ﺟﺎﻧﭙﺮﻭﺭﻯ ﻭﺍﺭﺩ ﺁﻥ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ.
ﺁﺭﻯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺻﻔﺖ ﺯﺷﺖ" ﺗﻜﺒﺮ ﻭ ﺟﺒﺎﺭﻳﺖ" ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻖ ﺑﺎﻳﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﻴﭻ ﻭﺍﻗﻌﻴﺘﻰ ﺭﺍ ﭘﺬﻳﺮﺍ ﻧﺸﻮﻧﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﻭﺡ ﺣﻖ ﻃﻠﺒﻰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﺩ، ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺣﻖ ﺩﺭ ﺫﺍﺋﻘﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻠﺦ، ﻭ ﺑﺎﻃﻞ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ.✴✴✴
#کلام_وحی
26.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 چرا باید دقیقا به حدودی که اسلام برای روابط زن و مرد و سایر قوانین شرعی اعلام کرده پایبند بود؟
⭕️ اگه انسان پاش رو کمی از حدود الهی گذاشت دیگه هیچ پایانی برای نابودی انسان نخواهد بود....
استاد رحیم پور
#پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_دهم
●نویسنده :مجیدخادم
_آقای فقیهی بعد از ظهر کارتونهای دوا رو بیارم همون خانه سر دوزک؟!!
_ فرهاد جان بیار همونجا .باند و چسب زیاد بیار .امروز احتمالاً مجروح زیاد داریم
_ پس باید به دکتر کسرائیان هم خبر بدم .
_حتماً یه چیز دیگه هم هست که شنیدم جلوی داروخانهها ما گذاشتند مواظب باش
_ دکتر بابا از قبل داروها را خرد خرد آورده خانه
در راهرو دارند دو سر پارچه بلند خشک شده را چوب میزنند و لوله می کنند که بدهند دست فرزاد.
یک ساعت بعد سرچهارراه زند، جمعیت به حرکت درآمد .فرهاد توی صف اول ایستاد و بلندگوی دستی را گرفته بالای سرش و کنار دستش یکی از توی میکروفون کوچکی که با سیم مارپیچ وصل است به ته بلندگو شعار میدهد. مردم تکرار میکنند فرزاد همان پلاکارد را ناشیانه زیر لباسش پنهان کرده و دو سر چوب را که از زیر پیراهن بیرون زده و تا پایین زانو رسیده به دست گرفته ،از توی پیاده رو هل می خورد وسط جمعیت.
همینطور نگاه میکند به مردمی که مشت هاشان را بالای سر گرفته و شعار میدهند. پلاکارد را از زیر لباسش میکشد بیرون و اولین کسی که نزدیکش از میگوید« آقا اینو بگیر »
یک نفر آن را میگیرد و یک نفر دیگر سر دیگرش را و پارچه لوله شده باز می شود و از دست جمعیت بالا میرود کنار دهها پلاکارد دیگر.
رویش نوشته است:
« به روز عید غدیر ,در مسجد حاج حبیب
به دست شاه جلاد برادرم شد شهید»
این شعار و شعار های دیگر توی گوش هایت می پیچد و صدای مردها و زنها بلند و بلندتر میشود
از بیستم بهمن به خانه نیامده بود .توی سی متری و مسجد ایرانی هم پیدایش نبود. توی شهر بوی خون میداد .بوی دود، بوی باروت،بوی خشم ،انفجار بوی تن عرق کرده مردم ،بوی سرما، بوی گذشته، بوی خاطرات کهنه و کاغذهای نو کتابی که انگار تازه اول بار از گشوده میشود با تمام کهنگی هایش!
یکی دوبار شهنازبا چند تا از همکلاسی هایش، به هوای پیدا کردنش توی بیمارستان ها رفت و لیست ها را خواند ،لیست های روی شیشه در ورودی درمانگاه ها و بیمارستان ها را.
صبحا تو دانشگاه هم دیگر را میدیدند و مکانها را بین خودشان تقسیم میکردند تو برو نمازی ،من میرم سعدی ،توهم بیمارستان شیراز. سر ساعت ۳ همینجا.
انگار تمام شهر یک هفته تعطیل بود جز کلانتریها و بیمارستانها .خیابانهای خلوت و غبار آلود و دود گرفته از آتش لاستیک های نیم سوخته یک چشم به هم زدن مملو و جمعیت میشدند و به ناگاه با صدای شلیکی دوباره خلوت
هرکس به کوچه و خانه ای می گریخت. صف منظم تظاهرات از هم می پاشید و جای آن طرف تر از ساعتی دیگر دوباره همه جمع میشدند و صفوف فشرده تر باز به میدان می آمدند.
شهناز به بیمارستان سعدی رفت لیست ها را خواند. لیست مجروحین را به سرعت و لیست شهدا را با هراس .بعد سراسیمه دوید داخل. توی راه ها پر بود از مجروح و ناله و فریاد و خون و درد صورت یکی را نگاه کرد فرهاد نبود پرستاری داد میزد:« ملافه ملافه پس کو ملافه؟!»
شهناز فرهاد را رها کرده و داشت به بقیه کمک می کرد نیرو کمبود هر ساعت مجروح ها بیشتر می شدند .
آمبولانس به بیمارستان داشت مجروح خالی می کرد .میدان ستاد مرکز درگیریها بود. از آنجا تا بازار وکیل تمام بلوار زند توی غوغا بود. صدای گلوله می آمد اما معلوم نبود از کجا از کدام سند نزدیک میدان کمی جلوتر از ساختمان ساواک وسط خیابان مردی افتاده بود و فریاد کمک می زد به شکمش خورده بود یک دستش را روی جای گلوله گذاشته بود و دست خونین دیگر را بالا برده و دوستی را از جایی صدا میزد به کمک می خواست.
کسی از توی پیاده رو دوید به سمت صدای شلیک دیگری و او را از ایست ناگهانی از ترس زمین خورد و چهار دست و پا نیم خیز شده دوید به همان کوچه ی روبه روی مجروح.
هیچ کس جرات نمی کرد نزدیک شود. درد می کشید و زیر لب چیزی می گفت . الله اکبر می گفت او کمک می خواست
ادامه دارد..✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
کودک ولی برای همیشه به خواب رفت
وقتی که دید قصه بابا به «سر» رسید...
🏴شهادت #حضرت_رقیه سلام الله علیها تسلیت و تعزیت باد.
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای شهیدی که منافقین در عملیات مهندسی با اتو شکنجهاش کردند
🔹مادر شهید: از آن روز دیگر نتوانستم لباس اتو کنم
عملیات مهندسی برنامهای گسترده و سازمانیافته برای دستگیری، ترور و شکنجه نیروهای انقلاب توسط منافقین بود.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 خوش گفتار کیست؟
📍وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ
(سوره فصلت آیه ۳۳)
📍ﻭ ﺧﻮﺵ ﮔﻔﺘﺎﺭﺗﺮ ﺍﺯ کسی ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﻮی ﺧﺪﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻛﺎﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﺪ ﻭ ﮔﻮﻳﺪ : ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺷﺪﮔﺎﻥ [ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺍﺣﻜﺎم ﺧﺪﺍ ] ﻫﺴﺘﻢ ، ﻛﻴﺴﺖ؟✳✳✳
📍 ﮔﺮﭼﻪ ﺁﻳﻪ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﺳﺘﻔﻬﺎم ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﻰ ﭘﻴﺪﺍ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺳﺘﻔﻬﺎم ﺍﻧﻜﺎﺭﻯ ﺍﺳﺖ، ﻳﻌﻨﻰ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺳﺨﻨﺶ ﺍﺯ ﺩﺍﻋﻴﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺍﻟﻠَّﻪ ﻭ ﻣﻨﺎﺩﻳﺎﻥ ﺗﻮﺣﻴﺪ ﺑﻬﺘﺮ ﻧﻴﺴﺖ، ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻨﺎﺩﻳﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻋﻤﻞ ﺻﺎﻟﺢ ﺧﻮﻳﺶ ﺩﻋﻮﺕ ﺯﺑﺎﻧﻰ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺎﻛﻴﺪ ﻭ ﺗﺜﺒﻴﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺑﻪ ﺍﺳﻠﺎم ﻭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺣﻖ ﺑﺮ ﻋﻤﻞ ﺻﺎﻟﺢ ﺧﻮﻳﺶ ﺻﺤﻪ ﻣﻰ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ.
ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺑﺎ ﺻﺮﺍﺣﺖ، ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﮔﻮﻳﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻣﻌﺮﻓﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﺍﻯ ﺍﻳﻦ ﺳﻪ ﻭﺻﻔﻨﺪ: ﺩﻋﻮﺕ ﺑﻪ ﺍﻟﻠَّﻪ، ﻋﻤﻞ ﺻﺎﻟﺢ، ﻭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺣﻖ.✴✴✴
#کلام_وحی
⚠️ برهنگی نسخه شکست خورده غرب
فردیناند دریفوس (نماینده مجلس ملی فرانسه):
"الان دیگه حرفه فاحشگی، عملی شخصی به حساب نمی آد، بلکه به شکل تجارت و حرفه منظمی دراومده که نمایندگان و دست اندرکارانِ اون سود کلانی به دست میارن.
امروزه، این کار وکلایی داره که دخترها و دوشیزه هارا فراهم می کنند تا به چنین مراکزی بفروشند.
این حرفه بازارهای منظمی داره که دخترهای نوجوان، به شکل کالای تجارتی در اونها وارد و از اونجا صادر میشن و بیشترین تقاضای این بازارها برای دخترهای کمتر از ده ساله.
📕دختران آفتاب، ص١٢٦
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_یازدهم
●نویسنده :مجیدخادم
از همان کوچه روبهرو طنابی به طرفش پرتاب شد.بار اول نرسید و دوباره جمع شد توی کوچه و بار دوم سرطناب افتاد جلوی پایش . خسته جهید و با دو دست حریصانه طناب را چنگ زد. یکی دو تیر کنارش روی آسفالت کمانه کرد سر دیگر طناب از توی کوچه روی آسفالت کشیدش تا لب جوی پیاده رو و بعد دو نفر با سرعت و نیم خم و راست دویدند و دست و پایش را گرفتند و کشیدن توی کوچه.
آنجا دو سه مجروح دیگر هم بودند که پیکان استیشنی داشت عقب سوارشان میکرد تا ببردشان توی کوچه پروانه.
کنار دیوار کپه سنگ جمع کرده بودند و کنارش صندوق چوبی کوچکی با چهار شیشه پر از مایع که سرشان فتیله داشتند
یکیش روشن شد و کسی دوید و پرتش کرد به ساختمان ساواک .به دیوار بیرونش خورد و منفجر شد صدای گلوله ها لحظهای بیشتر و مداوم شد و با شعله پای دیوار که خاموش میشد قطع شد و بقیه سنگ و آجر پرت می کردند به طرف صدای شلیک ها.
تا خود بازار و زندان کریم خان و شهربانی چسبیده به آن بود و از همین بود دود و شعار و سنگ و شلیک.ماشین هایی که آدم می آوردند و مجروح می بردند آمبولانس هایی که توی کوچه ها داد می زدند« ملافه »مردمی که از خانه ها ملحفه می آوردند.کپه کپه یا از ترس، از پنجره پرت میکردند کف کوچه ملحفههای سفید به رنگی بعضی ها را همان موقع از روی تشک و پتو باز کرده بودند و در سوزن قفلی بهشان مانده بود.
دو پرستار مرد ملحفه ها را از کف کوچه و خیابان جمع می کردند یا از دست زنها می گرفتند و می ریختن توی آمبولانس در حال حرکت.
ساعت نزدیک ۳ بود . جلوی دانشگاه چهارراه ادبیات سخنرانی سرپایی تمام شده بود اضافه شلوغ تظاهرات می خواست به سمت پادگان مرکز پیاده حرکت کند یکی توی جمع داد میزد :«منظم.منظم»
توی حیاط دانشگاه شهناز با مریم و طاهره حرف می زدند خبری از فرهاد پیدا نکرده بودند ولی طاهره از مجروحیت توی بیمارستان شیراز شنیده بود که فرهاد را دیده نزدیک کلانتری ۳ که سقوط کرده بود وسط درگیری سالم.
نزدیک ظهر همان روز ،روی پشت بام بانک ملی سنگر گرفته بود.
با صدای کمانه کردن تیر روی دیوار بانک سرش را می دزدید. تیرها از روبرو می آمدند از روی پشت بام شهربانی کل و کلانتری یک.
یک خیابان بین آنها و بانکملی فاصله است. مردم از همه طرف به همان خیابان هجوم آورده اند و شهربانی را سنگباران کردهاند. چسبیده به پشت شهربانی زندان کریم خان است و چند مغازه آن طرفتر شهربانی کلانتری یک.
کل مجموعه را از چهار طرف خیابانها محاصره کردهاند .
از بالای دیوار های بلند زندان و از بین کنگرههای برج های چهار گوشه از سربازها به خیابان تیر می اندازند مردم می دوند و سنگ می اندازند و پناه می گیرند و هر لحظه تعدادشان بیشتر می شود.
انگار کل شهر مچاله شده تا زندان بزرگ را توی چند گشت زندانی کند پشت زندان سمت مسجد سپهسالار تیراندازی کمتر بود.صدای تیر که می آمد میدویدند پشت درخت ها و دیوارها و توی کوچه ها بعد دوباره بیرون می ریختند با دست پر سنگ میانداختند و کوکتل مولوتوف.
تیرهایی که شلیک می شدند بیشتر به در و دیوار می خوردند سربازهای روی برج ها هم میترسیدند درست نشانه گیری کنند فقط تک تیر شلیک می کردند تا مردم را بترساند .گاهی هم کسی تیر می خورد یکی از مردم از جلوی مسجد با کلت کمری ۳ تیر پشت سر هم شلیک کرد به کنگرههای روی برد و پرید پشت کیوسک تلفن.
شیشه های کیوسک که از جواب شلیک پایین ریخت، از پشت باجه پرید بیرون و با ۲ تیر هوایی دوید توی مسجد.
سمت دیگر زندان طرف میدان قدیم, یکی دونفر کف خیابان تیر خورده و افتاده بودند یکی شان که توی پایش تیر خورده بود خودش را روی زمین کشید و تا کنار جو پرید و خودش را انداخت داخل جوی آب.
درگیری اصلی جلوی در شهربانی بود، روبروی بانک ملی. روی پشت بام بانک مسلح بودند فرهاد هم بینشان بود و به جای بلندگوی دستی بزرگش اینبار مسلسلی بزرگ همراهش بود. شلیک رگبار مسلسل جهت همه تیر هایی که از سمت شهربانی می آمد را به سوی پشت بام بانک کشیده بود.
سرباز ها و افسرها جرات نمی کردند از کلانتری و شهربانی بیرون بیایند تا به بانک برسند و مردم هم جرات نمی کردند در شهربانی نزدیک شوند فقط گلولههای کج هدف و ترس آلود رد و بدل می شدند.
محمود دوکوهکی هم کنار فرهاد دراز کشیده و با ام یک تیراندازی میکند چند نفر دیگر ردیف کنار هم به آنها که سنگ میاندازند پشت سر آنها سنگر گرفتهاند.
دوکوهکی لحظهای سرش را بالا میآورد تا شلیک کند که پسرش می سوزد از ماست شدن گلولهای و سوزش و درد شب آذر به سرش را پایین می برد و رو برمی گرداند تا به پشت سری ها بگوید سرتان را بالا نکنید که دیگر دیر شده است. تیر مستقیم به نفر پشتی خورده و صورتش را از هم پاشیده
ادامه دارد..✒️
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهد
خورشید
در دستهایشان بود
و ڪوه پشت سرشان
کوهها لرزیدند ، اما آنها نه ...
#مردان_بی_ادعا
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴به کارگزینی سازمانش درخواست مینویسد ک چون منبع درامددیگری هم دارم حقوقم زیاد است از حکمم کم کنید.
عامل پیروزی در۸ سال جنگ سخت وجود اندیشه های متعالی چون شهیدذبیح الله عالی بود ک خودشان را ب انقلاب بدهکار میدیدند.
اما جنگ امروز را داریم با طلبکارن از انقلاب میبازیم.
#روایت_مقاومت
اقازاده ایرونی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هدایت شده از کلام وحی
🔴 ناگواریها تقصیر خودمان است.
📍ﻣَﺂ ﺃَﺻَﺎﺑَﻚَ ﻣِﻦْ ﺣَﺴَﻨَﺔٍ ﻓَﻤِﻦَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻭَﻣَﺂ ﺃَﺻَﺎﺑَﻚَ ﻣِﻦْ ﺳَﻴِّﺌَﺔٍ ﻓَﻤِﻦْ ﻧَّﻔْﺴِﻚَ ﻭَ ﺃَﺭْﺳَﻠْﻨَﺎﻙَ ﻟِﻠﻨَّﺎﺱِ ﺭَﺳُﻮﻟﺎً ﻭَﻛَﻔَﻲ ﺑِﺎﻟﻠَّﻪِ ﺷَﻬِﻴﺪﺍً
(سوره نساء آیه ۷۹)
📍(ﺍی ﺍﻧﺴﺎﻥ!) ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ نیکی ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺑﺪی ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﺳﺪ ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ﺗﻮﺳﺖ. ﻭ (ﺍی ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ) ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩم ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ ﻭ ﮔﻮﺍهی ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﻛﺎفی ﺍﺳﺖ.✳✳✳
📍ﺑﻪ ﺗﻌﺒﻴﺮ یکی ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎ، ﺯﻣﻴﻦ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ می ﮔﺮﺩﺩ، ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ قسمتی ﻛﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺍﺳﺖ، ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻃﺮﻑ ﺩﻳﮕﺮ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺍﺳﺖ، ﭼﻮﻥ ﭘﺸﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻛﺮﺩﻩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ، ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻧﻮﺭ می ﺩﻫﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ می ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﮔﻔﺖ: ﺍی ﺯﻣﻴﻦ ﻫﺮ ﻛﺠﺎی ﺗﻮ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﻛﺠﺎی ﺗﻮ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ می ﺑﺎﺷﺪ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺧﻄﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﻫﺮ نیکی ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺑﺪی ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺳﺖ.
#کلام_وحی
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
🔸شهید مهدی زین الدین :
🌹هر گاه شب جمعه #شهدا را یاد کردید، آنها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد میکنند.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 بعضیها میگویند:
#حجاب حس زیباییطلبی انسان را میمیراند!
✔️ اما در حدیثی از :
💠 امام صادق"علیه السلام" آمده که؛
"خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد ولی این زیبایی باید از راه #حلال باشد"
💠 علی"علیه السلام" میفرماید:
" حجاب زیبایی زن را پایدار میسازد "
زیبایی انسان فقط به زیباییهای ظاهری او محدود نمیشود. "زن" تن نیست !!
چه بسیار زنانی که در طول تاریخ ظاهر زیبایی نداشتند یا کسی از زیباییهای ظاهری آنها آگاه نشد ولی خود، زیباییها و ارزشهای والای انسانی را در جهان آفریدند.
✅ اسلام با ابراز زیباییها مخالف نیست، فقط میخواهد این زیباییها هر جایی نباشد و محدود به همسر باشد ، تا عواطف لطیف زن صدمه ندیده و امنیت او نیز تأمین گردد.
🖇 ۱. مکارم الاخلاق: ۱۸۱
۲. غررالحکم و دررالکلم: ۱۲۶
#پویش_حجاب_فاطمے