eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
684 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت : 5⃣6⃣1⃣ با خونسردی گفت: «هیچ، چه کار داریم بکنیم؟! قطعش می کنیم. می اندازیمش دور. فدای سر امام.» از بی تفاوتی اش کفری شدم. گفتم: «صمد!» گفت: «جانم.» گفتم: «برو بنشین سر جایت، هر وقت دکتر اجازه داد، من هم اجازه می دهم.» تکیه اش را به عصایش داد و گفت: «قدم جان! این همه سال خانمی کردی، بزرگی کردی. خیلی جور من و بچه ها را کشیدی، ممنون. اما رفیق نیمه راه نشو. اَجرت را بی ثواب نکن. ببین من همان روز اولی که امام را دیدم، قسم خوردم تا آخرین قطره خون سربازش باشم و هر چه گفت بگویم چشم. حتماً یادت هست؟ حالا هم امام فرمان جهاد داده و گفته جهاد کنید. از دین و کشور دفاع کنید. من هم گفته ام چشم. نگذار روسیاه شوم.» گفتم: «باشد بگو چشم؛ اما هر وقت حالت خوب شد.» گفت: «قدم! به خدا حالم خوب است. تو که ندیدی چه طور بچه ها با پای قطع شده، با یک دست می آیند منطقه، آخ هم نمی گویند. من که چیزی ام نیست.» گفتم: «تو اصلاً خانواده ات را دوست نداری.» سرش را برگرداند. چیزی نگفت. لنگان لنگان رفت گوشه هال نشست و گفت: «حق داری آنچه باید برایتان می کردم، نکردم. اما به خدا همیشه دوستتان داشته و دارم.» ✫⇠قسمت : 6⃣6⃣1⃣ گفتم: «نه، تو جبهه و امام را بیشتر از ما دوست داری.» از دستم کلافه شده بود گفت: «قدم! امروز چرا این طوری شدی؟ چرا سربه سرم می گذاری؟!» یک دفعه از دهانم پرید و گفتم: «چون دوستت دارم.» این اولین باری بود که این حرف را می زدم.. دیدم سرش را گذاشت روی زانویش و های های گریه کرد. خودم هم حالم بد شد. رفتم آشپزخانه و نشستم گوشه ای و زارزار گریه کردم. کمی بعد لنگان لنگان آمد بالای سرم. دستش را گذاشت روی شانه ام. گفت: «یک عمر منتظر شنیدن این جمله بودم قدم جان. حالا چرا؟! کاش این دم آخر هم نگفته بودی. دلم را می لرزانی و می فرستی ام دم تیغ. من هم تو را دوست دارم. اما چه کنم؟! تکلیف چیز دیگری است.» کمی مکث کرد. انگار داشت فکر می کرد. بین رفتن و نرفتن مانده بود. اما یک دفعه گفت: «برای دو سه ماهتان پول گذاشته ام روی طاقچه. کمتر غصه بخور. به بچه ها برس. مواظب مهدی باش. او مرد خانه است.» گفت: «اگر واقعاً دوستم داری، نگذار حرفی که به امام زده ام و قولی که داده ام، پس بگیرم. کمکم کن تا آخرین لحظه سر حرفم باشم. اگر فقط یک ذره دوستم داری، قول بده کمکم کنی.» 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
﷽ ⛔️شبهه: دفتر آیت‌الله مکارم نرخ جدید نماز و روزه را اعلام کرد ..... از جهالت مردم سوءاستفاده می‌کنند و برای خواندن نماز پول به جیب می‌زنند!! ❇️پاسخ: @Antishobheh از نظر فقه اسلامی کسی که از دنیا می‌رود، بر پسر ارشدش لازم است قضای نماز و روزه او را انجام دهد. البته دیگران مانند سایر فرزندان، برادر، خواهر، دوست و آشنا و... نیز می‌توانند از روی محبت و داوطلبانه این کار را انجام دهند، اما وجوب آن تنها بر پسر ارشد است. حال اگر پسر ارشد به هر دلیلی نخواهد این کار را انجام دهد و شخص داوطلب دیگری نیز در این زمینه وجود ندارد، پسر می‌تواند شخص دیگری را اجیر کند که قضای نمازهای پدر را انجام دهد. طبیعی است وقتی نزدیکان شخص، حاضر به انجام آن نیستند، کس دیگری نیز رایگان این کار را انجام نمی‌دهد و مستلزم هزینه است. لازم به ذکر است که گاهی خود افراد علی‌رغم اینکه نماز و روزه قضا ندارند، احتیاطا به انجام نماز و روزه وصیت می‌کنند و از حق خود برای تصمیم‌گیری در یک سوم ارث خود، مبلغی در این باره در نظر میگیرند. اینکه این کار معقول است یا خیر، مسلما بی حکمت نیست. از جمله اینکه وقتی فرزندی با خدا رابطه‌ای عابدانه برقرار کند، یا حتی شخص غریبه‌ای با پول میت رابطه‌ای با خدا برقرار کند، بی‌اثر برای آن میت نخواهد بود. این را هم باید دانست که برای گرفتن اجیر لازم نیست به مرجع تقلید یا روحانیون مراجعه شود، بلکه می‌توان هر فردی که احکام اولیه شرعی را بلد بوده و مورد اطمینان باشد را برای این موضوع اجیر نمود. با این‌حال معمولاً مردم دفتر مرجع تقلید خود را واسطه‌ای برای انتخاب افراد مورد اطمینان قرار می‌دهند و طبیعی است واسطه، نرخ متناسب و شرایط لازم را به طرفین اعلام نماید.
✍️ بدون تکلف ● زندگی مشترک ما، رنگ سادگی و معنویت داشت. مراسم اولیه، بدون تکلف و با رعایت مسائل اسلامی برگزار شد و مدت کوتاهی پس از پایان مراسم عقد، حسن به اهواز رفت. من نیز، در پایان امتحانات به او پیوستم و زندگی خود را در ۲ اتاق کوچک اجاره‌ای، آغاز کردیم. یکی از اتاق‌ها، به وسایل شخصی اختصاص یافت و اتاق دیگر با یک فرش و چند صندلی ساده، تزیین شد. ● قسمتی از اتاق نیز به عنوان آشپزخانه‌ای با یک چراغ خوراک‌پزی و مقداری ادویه‌جات، مورد استفاده قرار گرفت. آن زمان، روزگار را در مضیقه شدید مالی، سپری می‌کردیم و مشکلات زیادی داشتیم تا جایی که گاهی اوقات، برای تأمین هزینه‌های زندگی، مبلغی را قرض می‌کردیم. 📚 کتاب خاکی‌ها 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀شهیدی که برای اولین بار به نامحرم نگاه کرد که اونهم....... 🥀برای شادی روح شهدای عزیزمان صلوات 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت : 7⃣6⃣1⃣ قول دادم و گفتم: «چشم.» از سر راهش کنار رفتم و او با آن پای لنگ رفت. گفته بودم چشم؛ اما از درون داشتم نابود می شدم. نتوانستم تحمل کنم. قرآن جیبی کوچکی داشتیم، آن را برداشتم و دویدم توی کوچه. قرآن را توی جیب پیراهنش گذاشتم. زیر بغلش را گرفتم تا سر خیابان او را بردم. ماشینی برایش گرفتم. وقتی سوار ماشین شد، انگار خیابان و کوچه روی سرم خراب شد. تمام راهِ برگشت را گریه کردم. این اولین باری بود که یک هفته بعد از رفتنش هنوز رشته زندگی دستم نیامده بود. دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت. مدام با خودم می گفتم: «قدم! گفتی چشم و باید منتظرِ از این بدترش باشی.» از این گوشه اتاق بلند می شدم و می رفتم آن گوشه می نشستم. فکر می کردم هفته پیش صمد اینجا نشسته بود. این وقت ها داشتیم با هم ناهار می خوردیم. این وقت ها بود فلان حرف را زد. خاطرات خوب لحظه هایی که کنارمان بود، یک آن تنهایم نمی گذاشت. خانه حزن عجیبی گرفته بود. غم و غصه یک لحظه دست از سرم برنمی داشت. همان روزها بود که متوجه شدم باز حامله ام. انگار غصه بزرگ تری از راه رسیده بود. باید چه کار می کردم؛ چهار تا بچه. من فقط بیست و دو سالم بود. ادامه دارد...✒️ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 8⃣6⃣1⃣ چطور می توانستم با این سن ّ کم چرخ زندگی را بچرخانم و مادر چهارتا بچه باشم. خدایا دردم را به کی بگویم. ای خدا! کاش می شد کابوسی دیده باشم و از خواب بیدار شوم. کاش بروم دکتر، آزمایش بدهم و حامله نباشم. اما این تهوع، این خواب آلودگی، این خستگی برای چیست. دو سه ماهی را در برزخ گذراندم؛ شک بین حامله بودن و نبودن. وقتی شکمم بالا آمد. دیگر مطمئن شدم کاری از دستم برنمی آید. توی همین اوضاع و احوال، جنگ شهرها بالا گرفت. دم به دقیقه مهدی را بغل می گرفتم. خدیجه و معصومه را صدا می زدم و می دویدیم زیر پله های در ورودی. با خودم فکر می کردم با این همه اضطراب و کار یعنی این بچه ماندنی است. آن روز هم وضعیت قرمز شده بود. بچه ها را توی بغلم گرفته بودم و زیر پله ها نشسته بودیم. صدای ضد هوایی ها آن قدر زیاد بود که فکر می کردم هواپیماها بالای خانه ما هستند. مهدی ترسیده بود و یک ریز گریه می کرد. خدیجه و معصومه هم وقتی می دیدند مهدی گریه می کند، بغض می کردند و گریه شان می گرفت. نمی دانستم چطور بچه ها را ساکت کنم. کم مانده بود خودم هم بزنم زیر گریه. با بچه ها حرف می زدم. برایشان قصه می گفتم، بلکه حواسشان پرت شود، اما فایده ای نداشت. در همین وقت در باز شد و صمد وارد شد. بچه ها اول ترسیدند. مهدی از صمد غریبی می کرد. چسبیده بود به من و جیغ می کشید. ادامه دارد...✒️ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
﷽ 🔴رئیسی متشکریم شاید از یاد برده باشیم که همین سه چهار ماه قبل، با چه وضعیت بحرانی دست و پنجه نرم می کردیم. از یک طرف، کرونا روزانه بیش از 700 نفر را قتل عام می کرد و شاهد ازدحام و نارضایتی مردم بودیم که ساعت ها در صف می ایستادند و آخر سر، بسیاری از آنها نمی توانستند واکسن بزنند؛ از طرف دیگر در اثر بی تدبیری برخی مدیران و رها شدگی مسئولیت، تشکیل صف های آزار دهنده برای دارو و مرغ و گوشت و تخم مرغ و روغن و...، رویدادی تلخ و تکراری شده بود... آقای رئیسی و دولت او، مسئولیت های بر زمین مانده بسیاری دارند که باید به انجام برسانند و احیای تدریجی رونق اقتصاد و ارزش پول ملی، یکی از دشوار ترین آنهاست. اما تا همین جا قدردان مدیرانی هستیم که هم بر حفظ سلامت مردم همت گماشتند -در حالی که همین حالا کرونا در برخی کشورهای پیشرفته، بالغ بر 1600 نفر در روز قربانی می گیرد- و هم با انجام تدابیر لازم، صف های اعصاب خُرد کن را برچیدند. آقای رئیسی! از این که در همین سه ماه، آن صحنه های تلخ را از میان مردم ما جمع کردید، متشکریم. هر چند که با این توانستن، انتظارات مردم از شما بیشتر شده است. ✍️محمد ایمانی 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 فرازی از وصیت نامه🇮🇷 🔹ملیحه جان در این دنیا فقط پاکی، صداقت ،ایمان ، محبت به مردم ، جان دادن در راه وطن، عبادت باقی می ماند. تا می تونی به مردم کمک کن . حجاب ، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن . اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت ، فامیلت را که چیزی نداره، کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده. تا میتونی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر. . . 🔸به خدا قسم به فکر تو هستم ولی می گویم شاید من مُردم باید ملیحه ام همیشه خوشبخت باشد . هرگز اشتباه فکر نکند . همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند . چون جز این راه راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد . 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
● کلاس دوم راهنمایی که بود، مجلات عکس مبتذل چاپ می کردند. درآرایشگاه، فروشگاه وحتی مغازه ها این عکس ها روی درو دیوار نصب می کردند و احمد هرجا این عکس ها را می دید پاره میکرد. صاحب مغازه یافروشگاه می آمد و شکایت احمد را برای ما می آورد. ● پدر احمد رئیس پاسگاه بود وکسی به حرمت پدرش به احمد چیزی نمی گفت.من لبخندمی زدم. چون باکاری که احمدانجام می داد، موافق بودم. یک مجله ای باعکس های مبتذل چاپ شده بودکه احمد آنها را از هر کیوسک روزنامه ای می خرید. پول توجیبی هایش راجمع می کرد. ●هربار 20 تامجله ازچند روزنامه فروش می خرید وقتی می آورد در دست هایش جا نمیشد. توی باغچه می انداخت نفت می ریخت وهمه را آتش می زد. می گفتم:چرا این کار را می کنی؟ می گفت:این عکس ها ذهن جوانان را خراب می کند. ✍راوی:مادرشهید 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏💔 وصیت یک شهید چند لحظه قبل از شهادت 💔 شهیدی که باخونش امضاکرد وگفت..... 🥀با ذکر صلوات شهدارایاد کنید 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت : 9⃣6⃣1⃣ صمد؛ خدیجه و معصومه را بغل کرد و بوسید؛ اما هر کاری می کرد، مهدی بغلش نمی رفت. صدای ضد هوایی ها یک لحظه قطع نمی شد. صمد گفت: «چرا اینجا نشسته اید؟!» گفتم: «مگر نمی بینی وضعیت قرمز است.» با خنده گفت: «مثلاً آمده اید اینجا پناه گرفته اید؛ اتفاقاً اینجا خطرناک ترین جای خانه است. بروید توی حیاط بنشینید، از اینجا امن تر است.» دست خدیجه و معصومه را گرفت و بردشان توی اتاق. من هم مهدی را برداشتم و دنبالش رفتم. کمی بعد وضعیت سفید شد. صمد دوشی گرفت. لباسی عوض کرد. چای خورد و رفت بیرون و یکی دو ساعت بعد با یکی از دوستانش با چند کیسه سیمان و چند نبشی آهن برگشت. همان روز جلوی آشپزخانه، توی حیاط با دوستش برایمان یک سنگر ساختند. چند روز که پیش ما بود، همه اش توی سنگر بود و آن را تکمیل می کرد. برایش یک استکان چای می بردم و جلوی در سنگر می نشستم. او کار می کرد و من نگاهش می کردم. یک بار گفت: «قدم! خوش به حال آن سالی که تابستان با هم، خانه خودمان را ساختیم. چی می شد باز همان وقت بود و ما تا آخر دنیا با آن دل خوشی زندگی می کردیم.» گفتم: «مثل اینکه یادت رفته آن سال هم بعد از تابستان از پیشم رفت ✫⇠قسمت : 0⃣7⃣1⃣ گفت: «یادم هست. ولی تابستانش که پیش هم بودیم، خیلی خوش گذشت. فکر کنم فقط آن موقع بود که این همه با هم بودیم.» چایش را سر کشید و گفت: «جنگ که تمام بشود. یک ماشین می خرم و دور دنیا می گردانمت. با هم می رویم از این شهر به آن شهر.» به خنده گفتم: «با این همه بچه.» گفت: «نه، فقط من و تو. دوتایی.» گفتم: «پس بچه ها را چه کار کنیم.» گفت: «تا آن وقت بچه ها بزرگ شده اند. می گذاریمشان خانه. یا می گذاریمشان پیش شینا.» سرم را پایین انداختم و گفتم: «طفلی شینا. از این فکرها نکن. حالا حالا ها من و تو دونفری جایی نمی توانیم برویم. مثل اینکه یکی دیگر در راه است.» استکان چای را گذاشت توی سینی و گفت: «چی می گویی؟!» بعد نگاهی به شکمم انداخت و گفت: «کِی؟!» گفتم: «سه ماهه ام.» گفت: «مطمئنی؟!» گفتم: « با خانم آقا ستار رفتیم دکتر. او هم حامله است. دکتر گفت هر دویتان یک روز زایمان می کنید.» ادامه دارد... 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
💠فرازی از وصیت نامه شهید غلامحسن خالصے 🌷ای امت حزب اللہ، ای بسیجی هاے امام، اے پاسداران قرآن، اگر لحظہ ای از امام جدا شوید، بہ فنا و ذلت خواهید رسید. وقتے حکم خدا توسط ولی امر، ولی فقیہ زمان داده می شود، بر ما واجب است کہ اطاعت کنیم. ما دیگر نمی توانیم مانند اهل کوفہ باشیم. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هنگامی می‌شود گفت منتظریم که خود را اصلاح کنیم ولی اگر خود را اصلاح نکنیم هیچ‌گاه حضرت ظهور نخواهد کرد امام‌صادق(ع) می‌فرماید: از تقصیرهای بر گردنم گریه می‌کنم و به سوالی که در قبر قرار است از من پرسیده شود اگر از من در قبر بپرسند که تو برای جبهه و این راه چه کرده‌ای چه خواهی جواب بدهی می‌گویی که می‌توانستم در این راه گام بردارم..؟! می‌توانستی..؟!چرا نرفتی..؟! باید بیدار شد می‌توانی و نمی‌آیی..؟! من خواب بودم بیدار شدم.. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
﷽ ⛔️شبهه: امام خمینی (ره): بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست، و یک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید که ممکن است یکی از «ایام الله» خدای نخواسته باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به ۲۲ بهمن. قضیه است که فاتحه همه ما را می‌خوانند! ❇️پاسخ: این سخنان امام(ره) مربوط به ۶ خرداد ۱۳۶۰ در مربوط به ماجرای‌های بنی‌صدر بود که در نهایت منجر به عزل بنی‌صدر در مقام ریاست جمهوری توسط مجلس شورای اسلامی شد. با خواندن سخنان کامل امام(ره) متوجه می‌شوید که رسانه‌های ضدانقلاب چطور با انتخاب و پخش گزینشی سخنان امام(ره) و دیگر مسئولان کشور حقایق را وارونه جلوه می‌دهد. در ذیل (گزیده ای از) متن سخنان حضرت امام خمینی(ره) در آن روز آمده است: باید حدود معلوم بشود. آقای رئیس جمهور حدودش در قانون اساسی چه هست، یک قدم آن‌ور بگذارد من با او مخالفت می‌کنم. اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت می‌کنم. آقای نخست وزیر حدودش چه قدر است، از آن حدود نباید خارج بشود. یک قدم کنار برود با او هم مخالفت می‌کنم. مجلس حدودش چه قدر است، روی حدود خودش عمل کند. شورای نگهبان حدودش چه قدر است؛ قوه قضاییه حدودش چی است؛ قوه اجرائیه. قانون معین شده است. نمی‌شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط می‌کنی قانون را قبول نداری! قانون تورا قبول ندارد. نباید از مردم پذیرفت، از کسی پذیرفت، که ما شورای نگهبان را قبول نداریم. نمی‌توانی قبول نداشته باشی. همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید، ولو برخلاف رأی شما باشد. باید بپذیرید، برای اینکه میزان اکثریت است؛ و تشخیص شورای نگهبان که این مخالف قانون نیست و مخالف اسلام هم نیست، میزان است که همه ما باید بپذیریم... اگر می‌خواهید که از صحنه بیرونتان نکنند، بپذیرید قانون را. نگویید هی قانون، و خودتان خلاف قانون بکنید! بپذیرید قانون را. همه‌تان روی مرز قانون عمل بکنید. اگر همه روی مرز قانون عمل بکنند، اختلاف دیگر پیش نمی‌آید. دعواهای ما دعوایی نیست که برای خدا باشد. این را همه از گوشتان بیرون کنید! همه‌تان همه ما، از گوشمان بیرون کنیم که دعوای ما برای خدا است، ما برای مصالح اسلام دعوا می‌کنیم. خیر! مسئله این حرفها نیست. من را نمی‌شود بازی داد! دعوای خود من و شما و همه کسانی که دعوا می‌کنند همه برای خودشان است. واقعاً سرفرود بیاورید به قانون؛ و واقعاً سر فرود بیاورید به اسلام. لفظ را همه می‌گویند. شاید شیطان را هم ازش بپرسند، می‌گوید من انقلابی هستم! امروز همه انقلابی هستند! امروز همه دلسوز برای ملت هستند! امروز دعوای اینکه ما همه جنگ هم رفته‌ایم – و شما دیدید که یک دسته نوشته‌اند که ما از اول در جنگ چه بودیم – گفته‌اند. خوب، من هم می‌توانم بگویم من در صفِ اول جنگ دارم جنگ می‌کنم، ولی اینجا افتادم همینطور. باید به حسب واقع، به حسب انصاف، به حسب وجدان، این مردمی که شماها را روی کار آورده‌اند، این مردم زاغه نشین که شماها را روی مسند نشانده‌اند ملاحظه آنها را بکنید، و این جمهوری را تضعیفش نکنید. بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست، و یک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید که ممکن است یکی از «ایام الله» – خدای نخواسته – باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به ۲۲ بهمن. قضیه [این‌] است که فاتحه همه ما را می‌خوانند! منبع: سایت امپراطوری دروغ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔸شهید مهدی زین الدین : 🌹هر گاه شب جمعه را یاد کردید، آن‌ها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد می‌کنند. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
ریحانه خلقـ✨ـت🍃🌺 همه می گویند : میان این همه با کلاس اٌمل بودن جرات می خواهد . امّا مـ✨ـن می گویم : میان این همه حرمـ✨ـت شکن حـ✨ـرمت نگه داشتن شجـ✨ـاعت است . شیر زن 🧕به خودت ببال بدان که از میان عده ی کثـ✨ـیری لیـ✨ـاقت داشتی که مدافع چـ💓ـادر مـ💓ـادر باشی .... ✨ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 خواهرم را صدا زدم و گفتم: «برایم یک لیوان چای بیاور.» چای را که آورد، در گوشش گفتم: «صمد نیست؟!» خندید و گفت: «نه. تو که خواب بودی، خبر دادند خانم آقا ستار هم دردش گرفته. آقا صمد رفت ببردش بیمارستان.» شب با یک جعبه شیرینی آمد و گفت: «خدا به ستار هم یک سمیه داد.» چند کیلویی هم انار خریده بود. رفت و چند تا انار دانه کرد و توی کاسه ای ریخت و آمد نشست کنارم و گفت: «الحمدلله، این بار خوش قول بودم. البته دخترمان خوب دختری بود. اگر فردا به دنیا می آمد، این بار هم بدقول می شدم.» کاسه انار را داد دستم و گفت: «بگیر بخور، برایت خوب است.» کاسه را از دستش نگرفتم. گفت: «چیه، ناراحتی؟! بخور برای تو دانه کردم.» کاسه را از دستش گرفتم و گفتم: «به این زودی می خواهی بروی؟!» گفت: «مجبورم. تلفن زده اند. باید بروم.» گفتم: «نمی شود نروی؟! بمان. دلم می خواهد این بار اقلاً یک ماهی پیشم باشی.» خندید و سوتی زد و گفت: «او... وَه... یک ماه!» گفتم: «صمد! جانِ من بمان.» گفت: «قولت یادت رفته. دفعه قبل چی گفتی؟!» گفتم: «نه، یادم نرفته. برو. من حرفی ندارم؛ اما اقلاً این بار یک هفته ای بمان.» رفت توی فکر. انگشتش را لای کوک های لحاف انداخته بود و نخ را می کشید گفت: «نمی شود. دوست دارم بمانم؛ اما بچه هایم را چه کنم؟! مادرهایشان به امید من بچه هایشان را فرستاده اند جبهه. انصاف نیست آن ها را همین طوری رها کنم و بیایم اینجا بیکار بنشینم.» التماس کردم: «صمد جان! بیکار نیستی. پیش من و بچه هایت هستی. بمان.» سرش را انداخت پایین و باز کوک های لحاف را کشید. تلویزیون روشن بود. داشت صحنه های جنگ را نشان می داد؛ خانه های ویران شده، زن ها و بچه های آواره. سمیه از خواب بیدار شد. گریه کرد. صمد بغلش کرد و داد دستم تا شیرش بدهم. سمیه که شروع کرد به شیر خوردن، صمد زل زد به سمیه و یک دفعه دیدم همین طور اشک هایش سرازیر شد روی صورتش. گفتم: «پس چی شد...؟!» سرش را برگرداند طرف دیوار و گفت: «آن اوایل جنگ، یک وقت دیدم صدای گریه بچه ای می آید. چند نفری همه جا را گشتیم تا به خانه مخروبه ای رسیدیم. بمب ویرانش کرده بود. صدای بچه از آن خانه می آمد. رفتیم تو. دیدیم مادری بچه قنداقه اش را بغل کرده و در حال شیر دادنش بوده که به شهادت رسیده. بچه هنوز داشت به سینه مادرش مک می زد. ادامه دارد...✒️ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛 شبهه 📛 حرف بدون جواب آنگلا مرکل در مورد خونریزی‌های مسلمانان!  ❇️ پاسخ کامل در فیلم بالا ❇️ 📀 شبهه مرتبط👇 ⛔️ آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان: هند و چین نزدیک به ۲/۵ میلیارد نفر جمعیت دارند ۱۵۰ خدا و هش۸۰۰ عقیده متفاوت دارند و در صلح زندگی می‌کنند !!! / مسلمانها یک خدا و یک پیامبر، یک دین و یک کتاب دارند، ولی خیابانهایشان سرخ شده به خون یکدیگر!!! / قاتلش و مقتولش می‌گوید: الله اکبر!!! کشته‌های دو طرف شهید نامیده می‌شوند.
🌷 السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ وَلِی اللهِ الْاعْظَمْ 🌷 السَّلامُ عَلَیک یا اخْتَ وَلِی اللهِ الْمُعَظَّمْ 🌷 السَّلامُ عَلَیک یا عَمَّةَ وَلِی اللهِ الْمُکرَّمْ 🌷 السَّلامُ عَلَیک یا امَّ الْمَصآئِبِ یا زَینَبُ 🌺🌺🌺 سالروز میلاد پیام آور کربلا حضرت زینب کبری سلام الله علیها بر ساحت مقدس امام زمان عجل الله فرجه الشریف و عموم عاشقان آن حضرت تبریک و تهنیت باد 🌺🌺🌺 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
مداحی_آنلاین_تویی_ملیکة_السماء_امیر_کرمانشاهی(1).mp3
5.11M
🌸 (س) 💐تویی ملیکة السماء 💐دخت علی مرتضی 🎤 👏 👌فوق زیبا 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🧕 حجـ✨ـاب مرا زشت نمی کند فقط ✨ از آلودگی حفـ✨ـظ می کند . #پویش_حجاب_فاطمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 🚫شایعه: بازگشایی زاینده روز بعد از اعتراضات ❇️پاسخ: فیلم منتشر شده درباره بازگشایی زاینده‌رود صحت ندارد معاون حفاظت و بهره برداری شرکت آب منطقه‌ای اصفهان گفت: علت ورود آب به بستر رودخانه زاینده رود در منطقه «اسلام آبادِ درچه»، هویج شویی در حاشیه رودخانه بود https://fararu.com/fa/news/519192/ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم/ قولی که شهید ضرغام به مردم داد... 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
﷽ ❌‍ دروغی به نام «پدر ایران مدرن» به رضاخان میگن «پدر ایران مدرن»!! در حالی که خیلی از مظاهر تجددی که ادعا می‌کنند رضاخان وارد ایران کرده قبل از او در کشور وجود داشت. دقیقا رضاخان کدام تجدد را وارد کشور کرد؟؟ در عرصه نظامی: ارتش متمرکز و متناسب با تجهیزات روز از دوران صفوی بود.نادرشاه توپخانه و نیروی دریایی قدرتمند داشت. پس رضاشاه چه کرد؟نیروی هوایی بطور رسمی در 1303 تشکیل شد.منظور از قوای متمرکز رضاخان هم ترکیب قزاق و ژاندارمری به همراه سربازگیری اجباری و تغییر درجات نظامی بود. در عرصه فرهنگی: مدارس جدید در دوره ناصری و در سال 1266ش تشکیل شد. در سال 1290 حدود یکصد مدرسه ابتدایی دخترانه با دو هزار دانش آموز دختر و 57 مدرسه دخترانه متوسط با 2172 دانش آموز دختر در تهران وجود داشت. در 1300،نزدیک به 1/4 فارغ التحصیلان دوره ابتدایی در تهران از زنان بودند. دارالفنون در سال 1230دوران ناصرالدین شاه تاسیس شد.در سال 1290تعداد 417دانشجو داشت. دارالفنون همان دانشگاه است که عهده دار تحصیلات عالیه مدرن بود. پیاده نظام، سواره نظام، توپخانه، مهندسی، پزشکی و جراحی، داروسازی و کانی شناسی، زبان انگلیسی و روسی و موسیقی رشته های دارالفنون بود. تا قبل از 1304 مؤسسات آموزش عالی مانند دانشکده علوم، دانشکده کشاورزی کرج (مدرسه فلاحت)، دانشکده ادبیات، دانشکده حقوق، مدرسه طب، دارالمعلمین مرکزی برای تربیت معلم مدارس ابتدایی متوسطه ایجاد شده بود. در خرداد 1313 قانون تأسیس دانشگاه به تصویب مجلس رسید و در بهمن ماه همان سال بنای دانشگاه تهران آغاز شد. دانشگاه تهران از ادغام مدارس عالی و دانشکده های مختلف که تا آن تاریخ ایجاد شده بودند پدید آمد. رضاشاه در مراسم احداث دانشگاه تهران فقط دو جمله گفت: «ایجاد دانشگاه کاری است که ملت ایران بایستی خیلی قبل از این شروع کرده باشند، حال که شروع شده است باید جدیت شود که زودتر انجام گیرد». این بود سخنرانی رضاشاه در مراسم احداث دانشگاه تهران! اولین روزنامه در ایران به دوره محمدشاه تعلق دارد. در 1229 شمسی هم امیرکبیر در دوره ناصرالدین شاه اولین روزنامه تهران را به نام «اخبار دارالخلافه» منتشر کرد. مجلس آکادمی [فرهنگستان] زبان در سال 1282 شمسی در دوره مظفرالدین شاه جهت واژه گزینی در برابر اصلاحات جدید با استفاده از زبان‌های عربی و فارسی آغاز به کار کرد. در عرصه ارتباطات: در سال 1236 تلگراف وارد ایران شد و در زمان مشروطه توسعه یافت. در 1265 خطوط تلفن در تهران احداث شد. در دوره مظفرالدین شاه نیز خطوط تلفن در تبریز، مشهد و رشت احداث شد. خطوط سراسری تلفن نیز در سال 1295 مهیا شد. در زمینه راه آهن باید اشاره کرد که در سال 1256 قطار تهران به شهرری آغاز به کار کرد. تا پیش از راه آهن سراسری دوره رضاشاه، حدود 400 کیلومتر راه آهن در کشور وجود داشت. در عرصه توسعه شهری: تشکیل شهرداری یا همان بلدیه پس از مشروطه رسمیت یافت و در سال 1283 قانون آن تصویب شد. نخستین کارخانه برق شهری نیز مربوط به دوره ناصرالدین شاه است که در سال 1258 در تهران تاسیس شد. در حوزه بهداشت: نخستین داروخانه و آزمایشگاه پزشکی نوین ایران در تهران در سال 1291 شمسی تأسیس شد؛ دواخانه، تجارتخانه و لابراتوار غربی. این لابراتوار برای تجزیه کامل ادرار و برحسب دستور اطبا و تجزیه قند و آلبومین تشکیل شده بود. انستیتو پاستور در سال 1299 بنا شده و جایگزین انستیتوی تهران شد. انستیتوی پاستور در همان سال‌های اولیه شامل بخش‌های مایه کوبی، اپیدمیولوژی، آبله، ویروس شناسی، سل، شیمی، هاری، میکروب شناسی، واکسن سازی بود. نخستین واکسیناسیون هم در دوره ولیعهدی عباس میرزا در آذربایجان انجام شد. در حوزه ورزش: اولین باشگاه فوتبال تهران با نام کلوپ ایران در سال 1299 ایجاد شد. نخستین تشکیلات فوتبال ایران در سال 1300 شمسی تحت عنوان مجمع ترقی و توسعه فوتبال تهران به وجود آمد. اولین دوره مسابقات رسمی باشگاه‌های تهران با همت مجمع موصوف در سال 1302 شمسی و با حضور سه تیم کلوپ ایران، کلوپ طوفان و کلوپ اسپرت ارامنه برگزار شد که با قهرمانی کلوپ ایران خاتمه یافت. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆