هدایت شده از 𝒜𝑠𝑡𝑟𝑜𝑑𝑖𝑛𝑔 ݁˖ ✮ ⋆
سجتریس. عزیزم. تو کافی هستی کامل هستی اصلا تمام مدال ها برای تو فقط دیگه خودتو بخاطر احساس ناکافی بودن تحت فشار نذار.
𖥔🌞 ݁˖
سجتریس ، به نظر میاد یکم ... خستهای ؟
خوابم میاد ولی روانی خسته نیستم☝🏻. نچ نچ .
زاویه دیدی از طرف رزی🌞.
。‧˚ʚ☀︎︎
یه لحظهست.
فقط یه لحظه.یه خنده، یه نگاه، یه چیزی توی دستِ من که شاید قرار نبود چیز خاصی باشه،ولی شد.
فقط یه لبخندِ نرم، مثل نورِ خورشیدی که از پشتِ ابر سرک میکشه،بیصدا، بدونِ اینکه چشم کسی رو بزنه.
اومد و درخشید — مثل قبل، ولی یه جوری متفاوت.
یه خندهی واقعی، یه برقِ آشنا.و من فقط نگاهش کردم و فهمیدم...این همونه. خورشید من.
یهجور آرامش توی هوا بود،انگار دنیا، بعد از چند ماه طوفان، بالاخره یاد گرفته چطوری آروم بچرخه.من نگاهش کردم، اون خندید، و هیچکدوممون نیاز نداشت چیزی بگه.همین سکوت، همین ساده بودن، کافی بود تا بدونیم هنوز بینمون یه مدار وجود داره.و شاید دیگه قرار نیست خورشید بسوزونه،فقط میتابه — همونطور که همیشه بلد بود.
𖥔🌞 ݁˖
«لبخند سمت دیگر مدار.» زاویه دیدی که آپولو برای خورشیدی که نمیدونیم کدومون آغاز اون یکی هست در نظر د
::
این یه نسخهست از همون لحظه، ولی این بار دو صدا با هم حرف میزنن هرکدوم توی مدار خودش، اما یه لحظهی همزمان.نرم، آروم، مثل تاب خوردن نور بین دو ستاره. (متن های صاف زاویه دید منه، متن های کج هم طبق پیام قبلی میشه اون یکی زاویه دید.) 。‧˚ʚ☀︎︎ɞ˚‧。⋆ یه لحظه فقط برگشت،با اون لبخند نصفهنیمهی قدیمی،و اون برق آشنا توی چشمش که هزار بار دیده بودمش،یه “سلام” بیکلمه.یه “یادته؟” بیصدا. اون لحظه، وقتی خندید،همهی سروصداها محو شدن. همهچی برگشت به اون حس نرم و گرم آشنا.به خورشیدِ خودم.به روزایی که خندهمون از ته دل بود، نه از عادت. ولی ته دلم یه صدا زمزمه میکنه:«خوبه که هنوز اونجایی.خوبه که هنوز مدار سر جاشه.» هنوز، یه تکه از من دور اون میچرخه. یه نشونهی کوچیک، یه جرقهی زنده از یه خورشید قدیمی.و من فقط لبخند زدم —نه بهش،به اینکه هنوز میتونیم بیصدا بفهمیم همو.