𖥔🌞 ݁˖
«لبخند سمت دیگر مدار.» زاویه دیدی که آپولو برای خورشیدی که نمیدونیم کدومون آغاز اون یکی هست در نظر د
::
این یه نسخهست از همون لحظه، ولی این بار دو صدا با هم حرف میزنن هرکدوم توی مدار خودش، اما یه لحظهی همزمان.نرم، آروم، مثل تاب خوردن نور بین دو ستاره. (متن های صاف زاویه دید منه، متن های کج هم طبق پیام قبلی میشه اون یکی زاویه دید.) 。‧˚ʚ☀︎︎ɞ˚‧。⋆ یه لحظه فقط برگشت،با اون لبخند نصفهنیمهی قدیمی،و اون برق آشنا توی چشمش که هزار بار دیده بودمش،یه “سلام” بیکلمه.یه “یادته؟” بیصدا. اون لحظه، وقتی خندید،همهی سروصداها محو شدن. همهچی برگشت به اون حس نرم و گرم آشنا.به خورشیدِ خودم.به روزایی که خندهمون از ته دل بود، نه از عادت. ولی ته دلم یه صدا زمزمه میکنه:«خوبه که هنوز اونجایی.خوبه که هنوز مدار سر جاشه.» هنوز، یه تکه از من دور اون میچرخه. یه نشونهی کوچیک، یه جرقهی زنده از یه خورشید قدیمی.و من فقط لبخند زدم —نه بهش،به اینکه هنوز میتونیم بیصدا بفهمیم همو.