فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرمانده
توصیه هایی به حجاج#۹۷
🎯کانالی متنوع|کاربردی|دانشجوئی👇
┏━━━✨welcome to✨
🌸 @nahad_gmu
┗━━✨
#لبخند
مسابقه #باهم_به_هم_بخندیم
سلام ...
جلسه اول بافت عملی نشسته بودم یکی یکی بچه هااسم وفامیل وشهری که ازش اومدن رو میگفتن منم حواسم پرت بچه هابود یک دفعه ای رسید به من 😨منم هول شدم گفتم تربت حیدریه هستم از ....(اسم فامیلم رو گفتم ) 😓 اون روز ابر و وحیثیتم بر باد فنا رفت !!!😅😬
soldjer515 ارسالی از
🎯کانالی متنوع|کاربردی|دانشجوئی👇
┏━━━✨welcome to✨
🌸 @nahad_gmu
┗━━✨
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃
🌸
🍃
🌸
#قبله_من
#قسمت_هشتم
#بخش_پنجم
چشمهای جذابش گرد مے شوند.
ازجا بلند مےشود و بھ طرفم مےاید. سعے میڪنم ترسم را پشت لبخندڪجم پنهان ڪنم.
خم مے شود و شانھ هایم را میگیرد و ازجا بلندم مےڪند.
_ ببین دختر! اگر چادرت رو ڪنار بزاری...
بعدیمدت چیزای دیگھ رو ڪنار میزاری! اول چادرنمے پوشے،بعدش میگے اگر یقم بسته نباشھ چے میشھ؟
بعداگر یڪم موهاتو بیرون بزاری... بعدشم چیزایے ڪھ نمیخوام بگم.
مستقیم بھ چشمانم زل مےزند.
_ دلم نمیخواد شاهداون روز باشم.
تو دختر رضا ایران منشے.
دخترمن!...
دستے به موهایم مےڪشد
_ دخترمن باید گل بمونھ.
سرم را اززیر دستش عقب مےڪشم و مے پرانم: ینے بدون چادر نمے شھ گل بود؟
نفسش را بیرون مےدهد و شانھ ام را رها مےڪند
_ چرااز چادر بدت میاد؟!
_ نمیدونم!
جلو دست و پامو میگیره.
چرامشڪیھ؟
دلم میگیره!
نمیتونم خوب سر ڪنم!
اصن نمیفهمم علتش چیھ!
اگر پوشش ڪاملھ..
خب...
خب میشھ بامانتوی خوب خودت رو بپوشونے.
پشتش رابمن میڪند و دورم قدم مےزند.
سرمیگردانم و بھ مادرم نگاه میڪنم ڪھ بهت زده به لبهایم خیره شده. میدانم باورش برای هرڪس سخت است کھ من بلاخره توانستم با جسارت بھ حاج رضا بگویم ڪھ چادر را ڪنار میگذارم.
پدرم نگاه سرد و جدی اش را بھ زمین مے دوزد
_ محیا! من نمیزارم تو چادرت رو برداری.همین و بس!
و بھ سمت اتاق مے رود.
عصبے مے شوم ، تمام جراتم راجمع میڪنم و بلند جواب مے دهم: مگھ زوره خب پدرمن؟
دلم نمیخواد.
بابا ازش بدم میاد!
این حجاب قدیمیھ.
الان عرف جامعھ رو ببین!
خیلے وضع خرابھ.
چادری هارو مسخره میڪنن.
پشت هم حرفهای احمقانھ میبافم و دستهایم را درهوا تڪان مےدهم.
سرجایش مے ایستد و میگوید: بدون همیشھ ڪسایی مسخره میشن ڪھ ازهمھ جلوترن...
حرصم مے گیرد و بھ طرف پلھ ها
مے دوم.
درڪے ندارم.
بنظر من چادر یھ پوشش
عقب مونده اس!
ادامه دارد...
😊داستان هنوزتو خط اصلی نیفتاده،منتظرقسمتهای جذاب باشید.
🖌نویسنــــــده: میم سادات هاشمی
بامــــاهمـــراه باشــید🌸🍃
🎯کانالی متنوع|کاربردی|دانشجوئی👇
┏━━━✨welcome to✨
🌸 @nahad_gmu
┗━━✨
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸
🍃
🌸
✨هوالمحبوب✨
#قبله_من
#قسمت_نهم
#بخش_اول
🍃خودم رو دراتاقم زندانے و در رو به روے همه قفل ڪردم.
باید به خواسته ام مے رسیدم.
مادرم پشت در برام سینے غذا مے گذاشت و التماس مے ڪرد تادر رو باز ڪنم.
از طرفے هم پدرم مدام صداش رو بالا مے برد ڪه: ولش ڪن!
اینقدر نازشو نڪش!
غذا نمیخوره؟
مهم نیس!
اینقد لوسش نڪن...
با این جملات بیشتر سرلجبازے مے افتادم.
سه روز به همین روال گذشت.
غذاے من روزے سه چهار عدد بیسڪوئیت نارگیلے داخل ڪمدم بود. نصفه شب ها هم از اتاق بیرون مے اومدم تابه دستشوئے برم و بطرے ڪوچڪم رو از آب پر ڪنم.
روز چهارم بازی به نفع من تموم شد.
🍃یه بیسڪوئیت نارگیلے رو در دهانم مے چپونم و پشت بندش چند جرعه آب مے نوشم.
با بے حوصلگے پشت پنجره روے تخت مے شینم و به آسمون نگاه مے ڪنم. بطرے آبم رو لب پنجره مےگذارم و روے تخت دراز مے ڪشم.
خیره به سقف، زیر لب زمزمه میڪنم: خداڪنه زودتر راضی شن!
پوسیدم تو این اتاق!
غلت مے زنم و به پهلو مے خوابم
_ حداقل زودتر حموم میرم!
روے تخت مے شینم و موهام رو باز مے ڪنم.
دسته اے از موهام رو جدا و نگاهش مے ڪنم.
حسابی چرب شده!!!
موهام رو پشت سرم مے ریزم و دوباره دراز مے ڪشم.
🍃چند تقه به در میخوره و منو از جا مے پرونه.
بلند میگم : بله؟؟!
صداے غمگین مادرم از پشت در میاد: محیا!
درو باز ڪن!
ابروهام درهم مےره و جواب میدم: ولم ڪنید!
_ درو باز ڪن! بابات ڪارت داره!... "
مڪث میڪنه"هوف! بیا ڪه آخرسر ڪارخودتو ڪردی.
برق از سرم مے پره.
از تخت پایین میام و روے پنجه ے پا مے ایستم.
باورم نمیشه!
ڪاش یڪبار دیگه جمله اش رو تڪرار ڪنه.
آروم آروم جلو مےرم و پشت در اتاق مے ایستم.
گوشم رو به در مے چسبونم و با ذوق مے پرسم: چے گفتے مامان؟
ڪلافه جواب مےده: هیچے!
به آرزوت رسیدے!
دختره ے بےعقل!
🍃باچشماے گرد و ابروهاے بالارفته از در فاصله مے گیرم و وسط اتاق بالا و پایین مے پرم.
دوست دارم جیغ بڪشم!
من موفق شدم.
دستم رو مشت مے ڪنم و با غرور در حالیڪه لبم را ڪج ڪردم، محڪم میگم: آررره! اینه!
دستهام رو در هوا تڪون میدم و مے رقصم. بلاخره آزادے!!!
🍃باخوشحالے در رو باز مے ڪنم و لبخند دندون نمایي به مادرم میزنم.
اخم و گوشه چشمے برام نازڪ مے ڪنه. دست راستش رو به حالت خاڪ بر سرت بالا میاره و مے گه: ینے...تو اون سرت! قیافتو ببین!
نمردی چهار روز بدون غذا موندے؟
_ نچ! عوضش به نتیجه اش مے ارزید!
_ خیلے پررویے خیلے!
درحالیڪه سرم رو مے رقصونم ازپله ها پایین مےرم.
به چهار پله ے آخر ڪه مے رسم از مسخره بازے دست مے ڪشم و آهسته به اتاق نشیمن مےرم.
پدرم روے مبل نشسته، نگاهش رو به گلهاے قالے دوخته و پاے چپش روتڪون میده.
گلوم روصاف مے ڪنم تا متوجه حضورم بشه.
سرش رو بالا مے گیره و به چشمام خیره میشه.
نگاه سردش تامغز استخوانم رو مے سوزونه.
آب دهانم رو قورت میدم و بالبخند سلام میڪنم.
از جا بلند میشه و بدون مقدمه میگه: میتونی چادرت رو بردارے!..
بادیدن لبخند پررنگ و پیروزمندانه ے من اخم غلیظے میڪنه و ادامه میده: ولے...
سنگین مے پوشے!
یادت نره قرار نیست با چادرت چیزاے دیگه رو ڪنار بزارے!
فڪر نڪن دلم به این ڪار راضیه!
چاره اے ندارم!
خیلے برام سخته، ولے تو ڪله شقتر از این حرفایے...
پشتش رو میڪنه تا سمت در بره ڪه سرش رو تڪون میده و زیرلب جمله ے آخرش رو میگه: ولے بدون بابا! یروز بخاطر جنگے ڪه با ما ڪردی پشیمون میشے، میگے ڪاش مے جنگیدم تا چادرم رو نگه دارم!
امیدوارم اون روز وقت جبران داشته باشے!
ازحرفهاش چیزے نمے فهمیدم شونه بالا میندازم و بارندے جواب میدم: مرسے ڪه قبول ڪردید!
من هیچ وقت پشیمون نمیشم!
مادرم ڪه گوشه اے شاهد چند جمله نصیحت پدرم بود باحسرت جوابم رو مےده: اون روزتم خواهیم دید!!
صداے آلارم ساعت درگوشم مے پیچه. خمیازه اے طولانے مے ڪشم و روے تخت مے شینم. نسیم صبح گاهے پرده ے حریرم رو با موج یڪنواختے تڪون میده. دهانم رو مزه مزه و آلارم رو قطع میڪنم. درحالیڪه سرم رو مے خارونم از تخت پایین میام و گیج و منگ به اطرافم نگاه مے ڪنم...
_ خب! چرا الان پاشیدم؟!
چرخی مے زنم و به پاهام خیره میشم
_ چرا خو اینقد خنگم؟!
باڪف دست به پیشونیم میزنم و با ذوق زمزمه مے ڪنم: امروز اول مهره و من بدون چادر میرم مدرسه.!!!
بالا و پایین مے پرم و زیر لب شعر مے خونم. با خوشحالے یونیفورم مدرسه رو به تن مے ڪنم و مقنعه ے مشڪیم رو از روے جالباسے برمیدارم. مقابل آینه مے ایستم و مقنعه رو روے شونه ام میندازم. موهام را بایه گیره بالاے سرم جمع و مقنعه رو سرم مے ڪنم. چشماے روشنم در آینه مے خندن!
ادامه دارد...
🖌نویسنــــــده: میم سادات هاشمی
بامــــاهمـــراه باشــید🌸🍃
🎯کانالی متنوع|کاربردی|دانشجوئی👇
┏━━━✨welcome to✨
🌸 @nahad_gmu
┗━━✨
#نهج_البلاغه
🕋🕋🕋🕋
سخت ترين گناهان، گناهي است كه گناهكار آن را سبك شمارد.
Amir al-Mu'minin, peace be upon him, said : The worst sin is that which
the committer takes lightly.
🌷🌷🌷🌷
🎯کانالی متنوع|کاربردی|دانشجوئی👇
┏━━━✨welcome to✨
🌸 @nahad_gmu
┗━━✨
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃
🌸
🍃
🌸
✨هوالمحبوب✨
#قبله_من
#قسمت_نهم
#بخش_دوم
🍃ڪوله پشتیم روبرمیدارم و به سمت دستشویے مے دوم.
درش رو باز مے ڪنم و درعرض چند ثانیه مشتم را پر از آب میڪنم و صورتم رو مے شورم.
لبه هاے مقنعه ام خیس میشن.
اما چه اهمیتے داره؟!
مهم اینه ڪه امروز قشنگ ترین روز زندگے منه!
روزے ڪه بدون ترس با پوشش مورد علاقه ام بیرون مےرم.
ڪتونے هاے نو با بندهاے رنگے رو به پا میڪنم و از خونه بیرون میزنم.
حس مے ڪنم هوا خنڪ تر شده!
آسمون آبے تر!
مثل دیوونه ها مے خندم و به سمت مدرسه مےرم. ڪمے آستین هام رو تا مےزنم و مقنعه ام رو عقب مے ڪشم.
در ذهنم مے گذره: اینجا ڪه بابا نیست ببینه!
🍃از پیاده رو بیرون مے پرم و در حاشیه ے خیابون با قدمهاے بلند مسیر رو پیش مے گیرم.
روے جدول مےرم و براے حفظ تعادل دستهام رو باز مے ڪنم.
احساس آزادے میڪنم!
_ آخ! بلاخره پریدم!!!
🍃دوران خوش پیش دانشگاهے و تفڪرات احمقانه ام شروع شد!
دروس ریاضے و فیزیڪ یڪ استاد مشترڪ داشت.
استاد پناهی!
مردے پخته وجذاب ڪه بسیار خوش مشرب به نظر مے رسید.
درتدریس بسیار جدے بود و از شوخے هاے بے جا شدیدا بدش مے اومد.
موقع استراحت عینڪش رو روے موهاش مے گذاشت و به حیاط خیره مے شد.
وجود یڪ مرد بین اونهمه استاد زن، هیجانات دخترانه رو تحریڪ مے ڪرد! حلقه ے باریڪ و نقره اے در دست چپش مانعے مقابل افڪار مسخره ے من و هم ڪلاسے هام شد.
خودش را دهه شصتے معرفے ڪرده و به حساب ما سے و خورده اے ساله بود.
روز اول نام خودش را باخط خوش روے تخته ے گچے نوشت:
" محمد مهدے پناهے "
ادامه دارد...
🖌 نویسنــــــده: میم سادات هاشمی
بامــــاهمـــراه باشــید🌸🍃
🎯کانالی متنوع|کاربردی|دانشجوئی👇
┏━━━✨welcome to✨
🌸 @nahad_gmu
┗━━✨
اعمال روز عید قربان🐑🎆:
1⃣ غسل کردن🚿
2⃣نماز عید قربان 🛐
3⃣مستحب است دعاهایى را که پیش از نماز عید و
قبل از آن وارد شده است بخواند. به فرموده مرحوم
«علاّمه مجلسى»، بهترین دعاها،دعاى چهل و هشتم
«صحیفه کامله سجّادیه» است.📖
4⃣خواندن دعاى ندبه در این روز و سایر اعیاد مستحب
است.🙏🏻
5⃣قربانى کردن در این روز براى همه مستحبّ مؤکّد
است و بسیار سفارش شده است، تا آن جا که برخى
از علما آن را بر کسانى که توانایى دارند واجب
دانسته اند و مستحب است بعد از نماز عید، کمى از
گوشت آن بخورد.🐑
همچنین مستحبّ است هنگام قربانى این دعا را که از
امام صادق(علیه السلام) نقل شده است بخواند:
وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ، حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما أنَا
من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمان ها و زمین را آفریده; من در ایمان خود خالصم و
مِنَ الْمُشْرِکینَ، إنَّ صَلاتى وَ نُسُکى وَ مَحْیاىَ وَ مَماتى لِلّهِ رَبِّ
از مشرکان نیستم. نماز و قربانى و زندگى و مرگم براى خداوندى است که پروردگار
الْعالَمینَ، لا شَریکَ لَهُ، وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ. اَللّهُمَّ مِنْکَ
جهانیان است. شریکى براى او نیست. من به این برنامه مأمور شدم و از مسلمانانم. خدایا از تو و
وَلَکَ، بِسْمِ اللّهِ وَاللّهُ اَکْبَرُ. اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّى.
براى توست. به نام خدا و خداوند بزرگتر است. خدایا از من قبول فرما.
(البتّه اگر به نیّت چند نفر قربانىِ مستحب انجام شود، بگوید: اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّا)
بسیار مناسب است افراد توانگر، در این روز قربانى
نمایند و اکثر آن را به فقرا و نیازمندان انفاق کنند و به
همسایگان و آشنایان نیز بدهند.😊
در روایتى است که امام صادق(علیه السلام) فرمود:
امام على بن الحسین و امام باقر(علیهم السلام)
گوشت قربانى را سه قسمت مى کردند; یک قسمت
آن را به همسایگان مى دادند و یک قسمت آن را به
نیازمندان و قسمت سوم را براى اهل خانه نگه
میداشتند.
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🎯کانالی متنوع|کاربردی|دانشجوئی👇
┏━━━✨welcome to✨
🌸 @nahad_gmu
┗━━✨