#نهج_البلاغه
🕋🕋🕋🕋
سخت ترين گناهان، گناهي است كه گناهكار آن را سبك شمارد.
Amir al-Mu'minin, peace be upon him, said : The worst sin is that which
the committer takes lightly.
🌷🌷🌷🌷
🎯کانالی متنوع|کاربردی|دانشجوئی👇
┏━━━✨welcome to✨
🌸 @nahad_gmu
┗━━✨
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃
🌸
🍃
🌸
✨هوالمحبوب✨
#قبله_من
#قسمت_نهم
#بخش_دوم
🍃ڪوله پشتیم روبرمیدارم و به سمت دستشویے مے دوم.
درش رو باز مے ڪنم و درعرض چند ثانیه مشتم را پر از آب میڪنم و صورتم رو مے شورم.
لبه هاے مقنعه ام خیس میشن.
اما چه اهمیتے داره؟!
مهم اینه ڪه امروز قشنگ ترین روز زندگے منه!
روزے ڪه بدون ترس با پوشش مورد علاقه ام بیرون مےرم.
ڪتونے هاے نو با بندهاے رنگے رو به پا میڪنم و از خونه بیرون میزنم.
حس مے ڪنم هوا خنڪ تر شده!
آسمون آبے تر!
مثل دیوونه ها مے خندم و به سمت مدرسه مےرم. ڪمے آستین هام رو تا مےزنم و مقنعه ام رو عقب مے ڪشم.
در ذهنم مے گذره: اینجا ڪه بابا نیست ببینه!
🍃از پیاده رو بیرون مے پرم و در حاشیه ے خیابون با قدمهاے بلند مسیر رو پیش مے گیرم.
روے جدول مےرم و براے حفظ تعادل دستهام رو باز مے ڪنم.
احساس آزادے میڪنم!
_ آخ! بلاخره پریدم!!!
🍃دوران خوش پیش دانشگاهے و تفڪرات احمقانه ام شروع شد!
دروس ریاضے و فیزیڪ یڪ استاد مشترڪ داشت.
استاد پناهی!
مردے پخته وجذاب ڪه بسیار خوش مشرب به نظر مے رسید.
درتدریس بسیار جدے بود و از شوخے هاے بے جا شدیدا بدش مے اومد.
موقع استراحت عینڪش رو روے موهاش مے گذاشت و به حیاط خیره مے شد.
وجود یڪ مرد بین اونهمه استاد زن، هیجانات دخترانه رو تحریڪ مے ڪرد! حلقه ے باریڪ و نقره اے در دست چپش مانعے مقابل افڪار مسخره ے من و هم ڪلاسے هام شد.
خودش را دهه شصتے معرفے ڪرده و به حساب ما سے و خورده اے ساله بود.
روز اول نام خودش را باخط خوش روے تخته ے گچے نوشت:
" محمد مهدے پناهے "
ادامه دارد...
🖌 نویسنــــــده: میم سادات هاشمی
بامــــاهمـــراه باشــید🌸🍃
🎯کانالی متنوع|کاربردی|دانشجوئی👇
┏━━━✨welcome to✨
🌸 @nahad_gmu
┗━━✨
اعمال روز عید قربان🐑🎆:
1⃣ غسل کردن🚿
2⃣نماز عید قربان 🛐
3⃣مستحب است دعاهایى را که پیش از نماز عید و
قبل از آن وارد شده است بخواند. به فرموده مرحوم
«علاّمه مجلسى»، بهترین دعاها،دعاى چهل و هشتم
«صحیفه کامله سجّادیه» است.📖
4⃣خواندن دعاى ندبه در این روز و سایر اعیاد مستحب
است.🙏🏻
5⃣قربانى کردن در این روز براى همه مستحبّ مؤکّد
است و بسیار سفارش شده است، تا آن جا که برخى
از علما آن را بر کسانى که توانایى دارند واجب
دانسته اند و مستحب است بعد از نماز عید، کمى از
گوشت آن بخورد.🐑
همچنین مستحبّ است هنگام قربانى این دعا را که از
امام صادق(علیه السلام) نقل شده است بخواند:
وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ، حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما أنَا
من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمان ها و زمین را آفریده; من در ایمان خود خالصم و
مِنَ الْمُشْرِکینَ، إنَّ صَلاتى وَ نُسُکى وَ مَحْیاىَ وَ مَماتى لِلّهِ رَبِّ
از مشرکان نیستم. نماز و قربانى و زندگى و مرگم براى خداوندى است که پروردگار
الْعالَمینَ، لا شَریکَ لَهُ، وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ. اَللّهُمَّ مِنْکَ
جهانیان است. شریکى براى او نیست. من به این برنامه مأمور شدم و از مسلمانانم. خدایا از تو و
وَلَکَ، بِسْمِ اللّهِ وَاللّهُ اَکْبَرُ. اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّى.
براى توست. به نام خدا و خداوند بزرگتر است. خدایا از من قبول فرما.
(البتّه اگر به نیّت چند نفر قربانىِ مستحب انجام شود، بگوید: اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّا)
بسیار مناسب است افراد توانگر، در این روز قربانى
نمایند و اکثر آن را به فقرا و نیازمندان انفاق کنند و به
همسایگان و آشنایان نیز بدهند.😊
در روایتى است که امام صادق(علیه السلام) فرمود:
امام على بن الحسین و امام باقر(علیهم السلام)
گوشت قربانى را سه قسمت مى کردند; یک قسمت
آن را به همسایگان مى دادند و یک قسمت آن را به
نیازمندان و قسمت سوم را براى اهل خانه نگه
میداشتند.
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🎯کانالی متنوع|کاربردی|دانشجوئی👇
┏━━━✨welcome to✨
🌸 @nahad_gmu
┗━━✨
#فرمانده
بین خودم و خدا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
........................
🎯کانالی متنوع|کاربردی|دانشجوئی👇
┏━━━✨welcome to✨
🌸 @nahad_gmu
┗━━✨
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
عید سعید قربان، جشن تقرب عاشقان حق مبارک
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🎯کانالی متنوع|کاربردی|دانشجوئی👇
┏━━━✨welcome to✨
🌸 @nahad_gmu
┗━━✨
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃
🌸
🍃
🌸
✨هوالمحبوب✨
#قبله_من
#قسمت_دهم
#بخش_اول
🍃 محمد مهدے پناهے باوجود ریش نه چندان ڪوتاه و یقه ے بسته اش، درنظرم امل و عقب مانده نبود!!
جذب تیپ و منش عجیبش شدم.
ذهنم را به بازے گرفتم و در مدتی ڪم از او شدیدا خوشم آمد.
تأهل او باعث شد خودم را به راحتے توجیه ڪنم:
"من فقط به دید یه استاد یا پدر دوسش دارم!"
اواسط دے ماه، یڪے از هم ڪلاسے هایم ڪه دخترے فوضول و پرشور بود خبر آورد ڪه از خود آقاے پناهے شنیده: نمیخوام بچه ها بفهمن از شیدا جدا شدم!
نمیدانم چرا باشنیدن این خبر خوشحال شدم!
میگفت ڪه استاد درحالے ڪه باتلفن صحبت مے ڪرد با ناراحتے این جملات را بیان ڪرده.
بعد از آن روز فڪرم حسابے مشغول شد!
همه چیز برایم به معناے " محمدمهدے " بود!
یڪ مرد مذهبے و بااخلاق ڪه چهره ے معمولے اش از دید من جذاب بود!
به مرور به فڪرم دامن زدم و رویاهاے محال را درذهنم ردیف ڪردم، نمے فهمیدم ڪه همراه باچادرم ڪمے حیا را هم ڪنار گذاشتم!
در ڪلاس به عقب رفتن مقنعه ام توجهے نمے ڪردم و بعد از فهمیدن ماجراے طلاق از شیدا، از زیبا دیده شدن هم لذت مے بردم!
بے اختیار دوست داشتم ڪه ڪمی خودنمایے ڪنم.
خیلی خلاصه: دوس داشتم محمدمهدے نگام ڪنه!!"
🍃لبهایم را روے هم فشار مے دهم و به اشڪهایم فرصت آزادے مے دهم. لعنت به من و حماقت هجده سالگے!
چرا ڪه هرچه ڪلمات را واضح تر ثبت ڪنم، بیشتر از خودم متنفر مے شوم، نمیتوانم جلوے تصویرها را بگیرم! تمام آن روزها مقابل چشمانم رژه مے روند...
به بهانه ے درس و تست و معرفے ڪتابهاے ڪنڪور شماره ے استاد را گرفتیم.
هربار دنبال یڪ سوال مے گشتم تا از خانه به تلفن همراهش زنگ بزنم و او باجدیت جواب بدهد!
بگوید: بله!
و من هم با ذوق بگویم: سلام! محیام استاد!
مرور زمان ڪلمه ے بله ے پناهے به جانم محیا تبدیل شد!
برایم هیچ گاه سوال نشد ڪه چرا مردی ڪه مذهبے است به راحتے به شاگرد جوانش مے گوید: جانم! سرم را به حالت تاسف تڪانے مے دهم وچشمانم را مے بندم...
خاطرات برخلاف خواسته ام دوباره برایم تداعے مے شوند.تنها راه نجات، یادداشت نڪردنشان است!
🍃بادست گلویم رامے فشارم و چندبار سرفه میڪنم.
باناله روے تخت دراز مے ڪشم و ملافه را تاسینه ام بالا مے ڪشم.
به سقف خیره مے شوم و از درد پهلوهایم لب پایینم را مے گزم.
سرما آخر به جانم افتاد و باعث شد تا چهار روز به مدرسه نروم!
مے توانم به راحتی بگویم:
"دلم براے محمدمهدے تنگ شده"
با تجسم نگاه هاے جدے ازپشت عینڪش، لبخند ڪجے مے زنم و یڪ بار دیگر سرفه مے ڪنم.
تمام وجودم درتب مے سوزد اما روے پیشانے ام دانه هاے درشت عرق سرد نشسته است.
مادرم در حالیڪه یڪ ظرف پلاستیڪے راپراز آب ڪرده، با عجله به اتاقم مے آید و بالاے سرم مے ایستد.
موهاے ڪوتاهش ڪمے بهم ریخته و رنگش پریده!
امان ازنگرانے هاے بیخودش!
دستمال سفید ڪوچڪے را در آب خیس مے ڪند و روے پیشانے اام مے گذارد.
بے اراده از سرماے آب ڪه مانند یڪ شوڪ به درونم مے دود، دستهایم را مشت مے ڪنم و بلافاصله بعد از چندلحظه به حالت اول بازمیگردم.
مادرم ڪنارم روے تخت مے نشیند و محبتش را درغالب غر برایم میگوید: چقد گفتم لباس گرم بپوش!؟
حرف گوش نڪن باشه؟!
قبلا میگفتے ڪاپشن زیر چادر پف میڪنه.
خب الان ڪه چادر نمے پوشے!
چرا اینقد لج بازے!
ببین باخودت چیڪار ڪردے !
ازدرستم عقب افتادے!
ادامه دارد...
🖌 نویسنــــــده: میم سادات هاشمی
بامــــاهمـــراه باشــید🌸🍃
🎯کانالی متنوع|کاربردی|دانشجوئی👇
┏━━━✨welcome to✨
🌸 @nahad_gmu
┗━━✨
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃
🌸
🍃
🌸
✨هوالمحبوب✨
#قبله_من
#قسمت_دهم
#بخش_دوم
🍃بے اراده لبخند مے زنم.
چقدر برایم درس شیرین شده!
سڪوت مے ڪنم و به فڪر مے روم.
"ڪاش مے شد بهش زنگ بزنم، چند روز صداش رو نشنیدم! اما به چه بهانه اے؟!" مادرم چند بارے دستمال را خیس مے ڪند و روے پیشانے و پاهایم مے گذارد.
خم مے شود، صورتم را مے بوسد و براے آماده ڪردن سوپ از اتاق بیرون مے رود.
🍃سرم سنگین شده و حالت تهوع دارم. از سرماخوردگے بیزارم!
بنظرم ازسرطان هم بدتر است!
از همه چیز میمانے!
باحرص زیر لب زمزمه میڪنم: دیگه گندشو در میاره اه!
🍃همان لحظه صداے ویبره ے تلفن همراهم از داخل ڪیفم مے آید.
با اڪراه از جا بلند مے شوم و دستم را سمت ڪیفم ڪه ڪنارتخت و روے زمین افتاده، دراز مے ڪنم.
زیپش را باز میڪنم و تلفنم رابیرون مے آورم.
شوڪه از دیدن نام میم پناهے دستمال را از روے پیشانے ام بر میدارم و به هوا پرت مے ڪنم.
گلویم را گرچه مے سوزد، صاف مے ڪنم و جواب میدهم: سلام استاد!
_ به به سلام محیا خانوم! چطورے؟
_ خوبم! " البته دروغ گفتم! یڪ دروغ شاخ دار!
_ خوبه! خداروشڪر ڪه خوبے! همین مهمه!
_ شما خوبید؟
_ من شاگردم خوب باشه، بیست بیستم!
به سختی مے خندم.
باورم نمے شود خودش با من تماس گرفته!
سعے میڪنم باصداے آرام صحبت ڪنم تا از گرفتگے صدایم باخبر نشود.
با حالتے نرم مے پرسد:
_ از ڪلاس ها خسته شدے دیگه نمیاے؟! یا از استادش؟
_ این چه حرفیه!
_ دو جلسه غیبت خوردے سر ڪلاس فیزیک. سه جلسه هم سر ریاضی!
_ راستش...
_ راستش؟
_ دوروزه تب ڪردم!
مڪث مے ڪند و اینبار جدے مے پرسد:
_ دروغ گفتی؟؟؟
_ ببخشید!
_ دخترخوبا دروغ نمیگن ڪه! رفتی دڪتر؟!
_ نه!
_ برو دڪتر! باشه؟
ادامه دارد...
🖌نویسنــــــده: میم سادات هاشمی
بامــــاهمـــراه باشــید🍃🌸
🎯کانالی متنوع|کاربردی|دانشجوئی👇
┏━━━✨welcome to✨
🌸 @nahad_gmu
┗━━✨