💎
راهکارهای زندگی موفق در جز پانزدهم
کانال داستان های عبرت انگیز👇👇
@cafedastan
4_5877241635917531000.mp3
6.46M
دعای مجیر باصدای حاج مهدی سماواتی
دعای مجیر را در روزهای سیزدهم وچهاردهم وپانزدهم بخوانید ۰
التماس دعای فرج
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌜اسم این ماه فقط
یک رمضان بود ، همین
چون تو در آن آمدی ،
شد رمضانُ الْکریم ✨
کانال داستان های عبرت انگیز👇👇
@cafedastan
10.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚خطبهی دلربای امام حسن مجتبی علیه السلام
🎙استاد حامد کاشانی
❌پیشنهاد دانلود
کانال داستان های عبرت انگیز👇👇
@cafedastan
✍انس بن مالك گوید: كنیزی از امام حسن (علیه السلام) شاخه گلی را به حضور آن حضرت آورد و اهداء نمود، امام حسن (علیه السلام) آن شاخه گل را گرفت و به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم من به حضرت عرض كردم ، با اهداء یك شاخه گل ناچیز او را آزاد كردی ؟ امام در پاسخ فرمود: خداوند ما را (در قرآن) چنین ادب كرده و فرموده : اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها، هر گاه كسی به شما تحیت گوید پاسخ آن را بطور بهتر بدهید سپس فرمود: تحیت بهتر همان آزاد كردن او است . از گفتار امام حسن مجتبی (علیه السلام) است : من بدء بالكلام قبل السلام فلاه تجیبوه : كسی كه قبل از سلام ، سخن گفت، جواب او را ندهید.
📖مناقب آل ابی طالب ج ۴.ص ۱۸.
کانال داستان های عبرت انگیز👇👇
@cafedastan
❤️پیرمردی که شغلش دامداری بود، نقل میکرد:
گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زاییده بود و سه چهار توله داشت و اوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون آسیبی به گوسفندان نمیرساند وبخاطر ترحم به این حیوان و بچههایش، او را بیرون نکردیم، ولی کاملا او را زیر نظر داشتم.
این ماده گرگ به شکار میرفت و هر بار مرغی، خرگوشی ، برهای شکار میکرد و برای مصرف خود و بچههایش می آورد.
اما با اینکه رفت آمد او از آغل گوسفندان بود، هرگز متعرض گوسفندان ما نمیشد.
ما دقیقا آمار گوسفندان وبره های آنها را داشتیم وکاملا" مواظب بودیم، بچهها تقریبا بزرگ شده بودند.
یکبار و در غیاب ماده گرگ که برای شکار رفته بود، بچههای او یکی از برهها را کشتند!
ما صبرکردیم، ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد؛ وقتی ماده گرگ برگشت و این منظره را دید، به بچههایش حملهور شد؛ آنها را گاز می گرفت و میزد و بچهها سر و صدا و جیغ میکشیدند و پس از آن نیز همان روز آنها را برداشت و از آغل ما رفت.
روز بعد، با کمال تعجب دیدیم، گرگ، یک بره ای شکار کرده و آن را نکشته و زنده آن را از دیوار آغل گوسفندان انداخت رفت.»
این یک گرگ است و با سه خصلت:
درندگی
وحشیبودن
و حیوانیت
شناختهمیشود
اما میفهمد، هرگاه داخل زندگی کسی شد و کسی به او پناه داد و احسانکرد به او خیانت نکند و اگر ضرری به او زد جبران نماید
هر ذاتی رو میشه درست کرد،جز ذات خراب....!!
کانال داستان های عبرت انگیز👇👇
@cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای جالب خانومی که تازه مسلمان شده است
قبلا هرروز گریه میکردم
الان سه ماهه گریه نکردم و به آرامش کامل رسیدم
کانال داستان های عبرت انگیز👇👇
@cafedastan
💐
چه کشکی چه پشمی؟
چوپانی گله را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان گردباد سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخهای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف میبرد. دید نزدیك است كه بیفتد و دست و پایش بشكند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گلهام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.»
قدری باد ساكت شد و چوپان به شاخه قویتری دست زد و جای پایی پیدا كرد و خود را محكم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمیشوی كه زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو میدهم و نصفی هم برای خودم.»
قدری پایینتر آمد. وقتی كه نزدیك تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری میكنی؟ آنها را خودم نگهداری میكنم در عوض كشك و پشم نصف گله را به تو میدهم.»
وقتی كمی پایینتر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم كه بیمزد نمیشود. كشكش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.»
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه كشكی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یك غلطی كردیم. غلط زیادی كه جریمه ندارد.»
حواسمون باشه قول هایی ک طوفان دادیم هنگام آسایش فراموش نکنیم
کانال داستان های عبرت انگیز👇👇
@cafedastan