eitaa logo
☕ڪافه ڪتاب نورالهادے📚
55 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
334 ویدیو
54 فایل
این کانال متعلق به کافه کتاب دارالتحفیظ الهادی (علیه السلام) می باشد. جهت ارتباط با ادمین 👇🏻 @Zahra_khorrami83
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از بستگان ما از خانواده سادات و مقید به نماز و روزه بود. او از کودکی کار کرده و اندوخته خوبی داشت. خدا برایش خواست و زمین هایی که سال ها قبل خریده بود در بهترین نقطه شمال تهران قرار گرفت. این اواخر خانه و مغازه میلیاردی داشت و فرزندانی که هرکدام در یک گوشه دنیا زندگی می کردند. سال های آخر مشغول کاسبی بود. مغازه و خانه و خیلی چیزها می خرید و می فروخت. از این راه در آمد خوبی داشت. تا حدی هم به کار های خیر می پرداخت. اوایل بیماری کرونا حال او نامساعد شد و هفته بعد؛ خبر در گذشت این پیرمرد هشتاد ساله رسید. ما در شهرستان دیگری ساکن بودیم. مدت کوتاهی بعد از فوت ایشان؛ یکی از بستگان ما در اثر همین بیماری از دنیا رفت. تفاوت او با این پیرمرد؛ در این بود که تا می توانست از دیگران گره گشایی می کرد. خدا به او هم وضع مالی نسبتا خوبی داده بود؛ اما بر خلاف بسیاری از پولدار ها؛ قسمت کمی از در آمد را خودش مصرف می کرد و بقیه را برای دیگران خرج می کرد. او یادگارهای بسیاری از خودش به جا گذاشت. این دونفر با فاصله کمی از یکدیگر از دنیا رفتند. خیلی علاقه داشتم بدانم حال این دونفر چگونه است.!؟ درست در همان ایام خودم نیز به کرونا مبتلا شدم؛ یک هفته در خانه بستری بودم اما حالم روز به روز بدتر شد. 🍃 هـرشــب حــوالی ســاعـت۲۱ •┈┈•••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• @cafeketabnooralhaadi
بیمارستان رفتم و به سراغ بهترین پزشکان رفتم. درمان های مختلفی را شروع کردند اما بی فایده بود. ریه های من شدید درگیر شده بود. یک شب حالم خیلی بد شد؛ دیگر نفسم بالا نمی آمد. واقعا آماده مرگ بودم. یکباره دیدم به سوی آسمان می روم! زمین مانند یک توپ کوچک زیر پایم بود... سبک و راحت شده بودم. دیگر مشکل تنفس نداشتم. به جایی رسیدم که شبیه یک بیابان بود؛ یکباره این فامیل هشتاد ساله را در مقابلم دیدم. ناراحت و مضطرب راه می رفت! جلو رفتم و سلام کردم و پرسیدم: چه خبر؟ خوب هستید؟ با نگرانی مرا نگاه کرد و گفت: نه؛ جانم؛ گرفتارم توی معاملات دقت نکردم. می توانی برایم کاری بکنی؟ گفتم: بفرمایید چشم. بعد کمی فکر کرد. سرش را بالا انداخت و گفت: نه؛ مبلغ بدهی مت بسیار بالاست؛ تو نمی توانی. پرسیدم: مگه چقدر است؟ بهم زل زد و گفت: حدود ۴۰۰ میلیون تومان. من معامله ای برای خرید یک مغازه در بازار انجام دادم. قرارداد را طوری تنظیم کردم که به ضرر فروشنده و به نفع من بود و فروشنده متوجه نشد الان آمده ام اینجا و می بینم که ۴۰۰ میلیون بدهکارم. بعد نشانه هایی داد که فقط پسر بزرگش خبر داشت و به من گفت: به پسرم بگو این مبلغ را برایم بدهند تا از گرفتاری نجات پیدا کنم و با این همه کار های خوب؛ باید زود تر از این وضعیت خارج می شدم اما گرفتارم. با اینکه نمی دانستم به دنیا بر میگردم یا نه؛ اما به او قول دادم هرکاری که می توانم برایش انجام دهم. همین که پیش از او خارج شدم. کم آنسو تر مکانی زیبا را دیدم که آن فامیل خیر و مهربان ما قرار داشت. 🍃 هـرشــب حــوالی ســاعـت۲۱ •┈┈•••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• @cafeketabnooralhaadi
آنجا فضایے بسیار زیبا و دل انگیز بود. تمام توصیفات بهشت را مشاهده کردم. به ایشان سلام کردم و پرسیدم: خوبید؛چه خبر؟ گفت: خداروشکر؛ کار بررسی اعمال ما خیلی سریع تمام شد؛ خدا با فضلش با ما برخورد کرد و الحمدلله بهشت برزخی را نصیبم کرد. هنوز مات و مبهوت این دو دیدار بودم که با شوکی که کادر درمان بیمارستان به من وارد کردند برگشتم. کل مدت رفت و برگشت من چند ثانیه بیشتر نشد؛ اما عجیب بود. از روز بعد حالم رفته رفته بهتر شد؛ من به جمع خانواده برگشتم. چند روز بعد با پسر همان پیرمرد هشتاد ساله تماس گرفتم و ماجرا را گفتم. ابتدا خیلی جدی نگرفت؛ اما وقتی نشانه هایی که پدرش داد را بیان کردم؛ مجاب شد که حرفم درست است؛ اما با این وجود کار خاصی انجام نداد. مدتی بعد با یکی از دختر های این مرحوم صحبت کردم و ماجرای تجربه ام را برایش تعریف کردم. چند ماه گذشت؛ با خبر شدم که ایشان از سهم ارث خودش؛ به سراغ فروشنده مغازه رفته و مبلغ مذکور را پرداخت نموده. درست در همان روزی که با فروشنده تسویه حساب کرد؛ یکی دیگر از بستگان؛ این پیرمرد را در خواب دید که با خوشحالی گفته بود: من امروز آزاد شدم... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱_راوی این ماجرا از بستگان نویسنده هستند و خیلی به بیان این ماجرا ها علاقه ندارند. تابستان ۱۳۹۹ این اتفاق برایش رخ داد و این تجربه ثبت شد. بنده از نزدیک در جریان تماس های ایشان با فرزندان آن مرحوم بودم. اما ادای حقوق مردم امر بسیار مهمی است. ما شاید در این دنیا بتوانیم با شیوه های مختلف و از سادگی مردم کسب درآمد کنیم؛ اما نمی دانیم که گرفتاری بزرگی برای خود ایجاد کرده ایم. من بیشتر تعجب می کنم از کسانی که بیت المال در اختیار آن هاست و با روش های مختلف در صدد کسب درآمد از سادگی مردم هستند.این ها چگونه می خواهند از میلیون ها صاحب بیت المال حلالیت بگیرند؟ اما شخصی نقل نمود: امام حسین(ع) به من دستور داد که در میان یارانشان بلند بگویم کسی که به مردم بدهکاری دارد؛ حق ندارد در میان لشکریان من باشد. زیرا کسی که مدیون باشد و بمیرد و بعد از او بدهی اش پرداخت نشود؛ به خاطر بدهی وارد آتش خواهد شد 🍃 هـرشــب حــوالی ســاعـت۲۱ •┈┈•••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• @cafeketabnooralhaadi