eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.3هزار دنبال‌کننده
893 عکس
240 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز صبح این 5 جمله رو تکرار کن: -من بهترینم -میتونم انجامش بدم -خدا همیشه با منه -من یک برنده ام -امروز روز منه...♥️🙂 @CafeYadgiry👀
گوگولیجات😭♥️ @CafeYadgiry🤌🏻
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_188 نیم نگاهی بهم اندااخت و گفت؛ _ازطرف سازمان بردنشون! نه برای اینکه ب
•{🖤🤍}•• ‌ درماشینو قفل کردم و سریع وارد خونمون شدم! سوییچو پرت کردم رو مبل و بدوبدو رفتم بالا تو اتاقم... چمدون دستی کوچیکمو از زیر تختم درآوردم ... چندتیکه لباس تا کردم و گذاشتم تو چمدون.. کیف کولمو از تو کمد درآوردم و شناسنامه و کارت ملی و کارت بانکیمو گذاشتم. کارت رادین روهم برداشتم ... رمزش چند بود؟ وسط اتاق وایستادم و گیج نگاهی به وسایلام انداختم... پاوربانک و لوازم آرایشی و چادر و ... همرو جمع کردم و گذاشتم تو کوله م. نگاهی به لباسام انداختم! با دیدن عبای مشکی رنگم لبخند تلخی زدم... روزی که رفته بودیم رستوران پوشیده بودمش! اونموقع حامدو حسابی اذیتش کردم! حامد کاشکی بودی! کاش بودی و الان باهم میرفتیم مشهد! بغضم ترکید و هقی زدم! رفتم جلو آینه...! نگاهم رو دوختم به گودی زیر چشمام! چقدر لاغرتر شده بودم! طوری که نزدیک بود بشکنم! گوشیمم برداشتم و از اتاق زدم بیرون.. نگاهی به دفترای روی کابینت انداختم..! واقعا بیخیال درس و دانشگاه شده بودم! منی که خرخون بودم و عاشق درس! نفس عمیقی کشیدم و سوییچو برداشتم... کولمو انداختم پشتم و چمدونو سفت تو دستم گرفتم... نگاه کلی به خونه انداختم و درو قفلی زدم... خواستم سوار ماشین بشم که با صدای همسایه کناریمون برگشتم؛ _عههه سلام دخترجووون! حالت چطوره؟! رادین جان خوبن؟ +س..سلام سلما خانوم خوبین؟ قربان ‌شما! اشاره ای به چمدون تو دستم کرد و بالحن کنجکاو پرسید؛ _جایی میری به سلامتی؟ +هان؟ آها..بله بله! میرم مشهد برای زیارت..! دعاگوتو.. با پیچیدن تاکسی توی کوچه ادامه حرفمو بعداز سوارشدن تو ماشین گفتم: +دعاگوتون هستم سلما خانوم...بااجازه! _مبارک باشه ماشی... پامو گذاشتم روگاز که چشممو ازتو آینه دوختم به رادینی که سرافکنده بود! .... از رانندگی نمیترسیدم.. اما علاقه ای هم نداشتم! تقریبا دوساعتی میشد که تو جاده بودم! باید میرسیدم مشهد! باید نرگس رو میدیدم! ناهید ، مامان حامدو میدیدم! دلم آروم و قرار نداشت! باید باهاشون حرف میزدم! گوشیمو به سختی از تو کولم درآوردم و روشنش کردم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی غرق در خدمت به زوار میشی😁🤌ینی من یکی تنم یخ زد😬😂 @CafeYadgiry♥️
میدونی چیه؟؟.... حق:) @CafeYadgiry🙂
فکت هایی که نمیدونستی!.‹.🍒🧻.›↭. ᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢ 1️⃣افرادی که به پهلوی چپ میخوابن بیشتر از کسایی که به پهلوی راست میخوابن کابوس میبینن. 2️⃣گاهی وقتا کسایی که باهاتون حرف نمیزنن درواقع بیشتر از همه دلشون میخواد باهاتون حرف بزنن. 3️⃣در سال 19‌63 باغ وحش برانکس قسمتی داشت به اسم "خطرناک ترین حیوانات جهان" و اونجا یه آینه بود. 4️⃣یکی از بزرگترین ترس های مردم جدایی از دوست صمیمی و لو رفتن بدترین راز ها و سوتی های خودشونه. @CafeYadgiry😌💘
حقیقت‌تلخ:) @CafeYadgiry💘
توتمنای‌من‌و‌یارمن‌و‌جان‌منی! پس‌بمان‌تاکه‌نمانم‌به‌تمنای‌کسی! @CafeYadgiry🫂