" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_309 بسته مسکن رو توی دستم فشردم و وارد پذیرایی شدم!... هرچی چشم چرخوندم
اللهم الرزقنا سلامتی آرام:)😂♥️.
.
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_309 بسته مسکن رو توی دستم فشردم و وارد پذیرایی شدم!... هرچی چشم چرخوندم
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_310
با پیچیده شدن دستی دور موهام جیغی کشیدم و پرت شدم رو زمین ...!
کشیده شدنم روی فرش، باعث سوزش دست و کمرم میشد!
کل محوطه رو صدای شلیک و جیغ و داد برداشته بود!
تپش قلبم بیش از حد بود و چیزی تا از کار افتادنش نمونده بود!
+ولم کن عوضی ! بچم !!! ولم کننن !
_پاشو گمشو !
با ضربه کلتش به سرم ، سرگیجم بیشتر شد ...!
در ماشینشو باز کرد و مثل یه گونی برنج پرتم کرد عقب !
جونی توی بدنم نمونده بود و توانایی فرار کردن و تقلا نداشتم!!!
افتادم کف ماشین و ارسلان پاشو گذاشت روگاز که ماشین از جا کنده شد !
لحظه به لحظه بیحال تر میشدم ..!
چشمای نیمه باز خستمو روی هم گذاشتم که به خواب عمیقی فرو رفتم ... !
______________________
#رادین
خیره شدم به مانیتور !
" استرسو دلشوره ذرهذره ازبدنمو آبمیکرد!
حامد دل تو دلش نبود...
ازدوربینی که بهآرام وصل بود، متوجه استرسش شدم...
جامهایرویسینیمیلرزید!
هدفونروگذاشتمروگوشم:
+آرام آرومباش!...فقطمیخایمکساییکهتومهمونیانرو شناساییکنیم!واردپذیراییبشیتمومه!"
خنگ بازیای آرام تمومی نداشت !
عصبی نگاهی به آقامحمد انداختم که تاسف بار سری تکون داد !
+رسول ! رسول زوم کن رو پسره !
_نمیشه رادین ! چهرش خارج از قابه !
میکروفون رو به لبم نزدیک کردم ..
+آرام !!! آرام پسره کیه؟
آرام چهرش از قاب خارجه !!!!!
آرام !!!!
با شنیدن اسم ارسلان از جانب آرام ، زوم کردم روی چهرش !
خودش بود !
_این عوضی که اینجاست !!!!
باصدای حامد تازه فهمیدم چه رکبی خوردیم !!
صدای خوردشدن شیشه ها گوشمونو کر کرد !
محمد : رادین ! بگو زود بره بیرون !
آقامحمد نگران علی بود و من نگران آرام !
علی کجا بود؟
چرا نمیومد خواهرمو نجات بده؟
+علی چرا نمیاد !
+آرام !!!! زود بزن بیرون !
آرام !!!!باتوام !!
آرام !!!!!
-زندگى يعنى همين پروازها🦋
صبح ها، لبخندها، آوازها🤩
+روزتون بخیر قشنگای من🙋♀💛
#انگیزشی #پروف
@CafeYadgiry🤍🤓
[ راههای کاهش استرس🍓🌿 ]
•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-
موسیقی ملایم و ترجیحا بی کلام گوش کنید.
دمنوش بنوشید ( ترجیحا چای سبز).
پیاده روی کنید
بنویسید( احساسات خود را برروی کاغذ جاری کنید)
یک رایحه را بو کنید.
بخندید.
نفس عمیق بکشید.
به کسی که دوستش دارید زنگ بزنید.
مدیتیشن و یوگا کنید...
#توصیه #کاربردی
@CafeYadgiry🥺🚙
عروسک جورابی درست کردین تاحالا؟😂🗿.
کامل نشدش خیلی زشته✅🙂
@CafeYadgiry 🍀
دیدین وقتی در طول ترم درساتونو میخونید برای امتحانای ترم یک و دو راحتید؟
آفرین منم ندیدم .😂♥️
#توییت
@CafeYadgiry🍀
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_310 با پیچیده شدن دستی دور موهام جیغی کشیدم و پرت شدم رو زمین ...! کشید
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_311
#رادین
دادی زدم که با صدای شلیک گلوله نفسم بند اومد !
حامد : لعنت بهتون ! لعنت بهتون که عرضه هیچ کاریو ندارین !
کلتش رو درآورد و از ون پیاده شد !
بیحال روی صندلی افتادم
که آقامحمد گفت :
_رادین ! آروم باش ! بچه های خودمونن !
رسول: آقا تصویر قطع شد !!!!
سمت رسول خیز برداشتم که گفت:
_تصویر شطرنجیه ! اصلا آرام خانومو نداریم !!!!
جلیقه ضدگلوله مو که
از قبل آماده کرده بودم ، پوشیدم.!
محمد : میخای چیکار کنی !!!
ماشه رو کشیدم که عصبی گفت:
_باتوام رادین !!!!
جون تو و اون دختر درخطره ! کله شق بازی درنیار ..!!
+اگه جون من یا آرام برات مهم بود هیچوقت پای مارو به پرونده وسط نمیکشیدی!!!
دستی به موهاش کشید
که نگاه خیره ای کردم و از ون پیاده شدم !!
تاریکی کل خونه و حیاط رو فرا گرفته بود و تاریکی هوا هم
آدمو به سیاهی دعوت میکرد !!
صدای شلیک و داد و بیداد
لحظه به لحظه کمتر میشد !
همه بچه ها داخل خونه رو پوشش داده بودن و
هیچکس بیرون نبود !
پوزخندی زدم و خواستم برم تو حیاط
که چشمم به در بزرگی افتاد !
اخم کوچیکی کردم و
خیره شدم به در !
جلوتر رفتم که با باز شدن
یهویی در اسلحه رو بالا آوردم!!
+رسول ! دوربینای پارکینگ رو چک کن !
_صبر کن ...
چند قدمی جلو رفتم که با صدای لاستیکای ماشینی ، مغزم هنگ کرد !
شیشه ها دودی بود و چهره راننده مشخص نبود !
حدس میزدم که آرام توی اون ماشینه !
اما جلوی در خشکم زده بود
و مغزم دستور هیچ کاریو نمیداد !
با پرت شدنم به سمت جدول؛
کمرم تیری کشید !!!
+ر...رسول !!!!
دستمو دور خودم حلقه کردم
و از شدت درد ، لبمو گاز گرفتم !
خیره شدم به ماشینه که ثانیه به ثانیه ،
ازم دور میشد و پلاکش غیرقابل خوندن !!!