•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_257
#چندساعت_بعد
خیره شدم به صورت بی جون رادین...
+رادین؟ ق...قربونت برم بهتری؟!
آرنجشو روی پیشونیش گذاشت و زیر لب گفت:
_نمیزارم عذاب بکشی! زودتر از اون چیزی که فکرشو بکنی طلاقتو میگیرم!
چکیدن قطره اشکم همزمان شد با باز شدن در...
+س..سلام !
_سلام خانوم.
سلام !
رادین: سلام علیکم.
_مزاحم شدم برای صورت جلسه! از آقای حامد هاشمی شکایت دارید؟!
رادین: بله!
+نه جناب !
_آرام!
سمت رادین برگشتم...
اخم غلیظی کرده بود ...
نزدیکش شدم:
+فعلا کار دارم باهاش رادین!
زوده برای تنبیه!
_سرمو زده شکونده !
ده سانت دیگه اینور تر زده بود الان تو سردخونه بودم نه اینجا!
چشمامو بستم ونفس عمیقی کشیدم!
+بخاطر من!
روشو برگردوند و با لحن دلخور گفت:
_من نمیدونم...هرکار میخوای بکنی بکن.
رو کردم سمت مامور و نیم نگاهی به حامد انداختم:
+جناب ! ما از این آقا شکایتی نداریم!
البته فعلا ...شکایت نداریم!
شاید درآینده ....!
ممنون!
_خواهش میکنم ! پس اینجا روامضا کنید خواهر...
امضایی به برگه زدم ...
_داداش شما هم یه امضابزن...
واکنشی نشون نداد که گفتم؛
+رادین امضا بزن!
با اکراه بلند شد و خیره شد به حامد...
امضای سر سری زد و گفت:
_فکر نکن تموم شد ! تازه شروع شده آقای هاشمی!
لبمو گاز گرفتم که رادین سرمو از تو دستش کند...
+چیکار میکنی دیوونه!
_بریم!
حامد دست به جیب جلو اومد...
روبروی من وایستاد و سینشو سپر کرد..
_آدم پست و خیانتکاری مثل تو ارزش زندگی کردن نداره !
کاش یکم دیرتر میرسید !
ریشه وجودت رو از زمین میکندم!
مکثی کرد و نزدیک تر شد...
فاصلمون دوسانت بیشتر نبود!
سعی کردم بیخیال خودمو نشون بدم...
اما با حرف آخرش روحم کشته شد!
_طلاقتو نمیدم آرام خانوم !
فکر کردی الکیه؟!
بیای تو زندگی من و سرک بکشی!؟
بعد بری دنبال یکی دیگه تا بدبختش کنی؟
رادین سمتش خیز برداشت که دستمو جلو سینش گرفتم...
+ب...بریم رادین!
از بیمارستان زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم...