eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.3هزار دنبال‌کننده
903 عکس
241 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـات🌾: @Tablighat_Deli گپمون‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
•{🖤🤍}•• ‌ خیلی ریلکس بلند شد و از کنارم رد شد... چن دیقه خیره به گلدونی بودم که اونم مث من برگاش ریخته بود! بچه پررو؟ مظلوم تراز من هم وجود داره؟ با صدای نرگس به خودم اومدم... _حامد بیا آقا رادین و آرام میخان برن... سری تکون دادم و بعداز مرتب کردن صندلی سمت پذیرایی رفتم.. +کجا میری رادین! _حامد بعدا میام بریم پیش آقامحمد..الان زیاد اوکی نیستم... +باشه...خدافظ! سری تکون داد و از نرگس تشکری کرد ... آرام خواست نرگسو بغل کنه که نرگس سرشو انداخت پایین و سمت در رفت.... نوچی کردم که نرگس اخم کرد... آرام با حال گرفته رو کرد به من: _بچه پررو خدافظ.. ابرویی بالا دادم و گفتم: +خدافظ خانوم گستاخ! چشمی ریز کرد و رفت... +این چه کاری بود کردی؟ _دختره ی پررو...اینهمه دارم اشک میریزم دارم پرپر میشم براش تازه از خواب ناز بیدار شده میگه: چیشده چیه!(با دهن کجی خوانده‌شود). پوفی کشیدم و گفتم: +من میرم سایت کارداشتی زنگ بزن... _عهههههه زهر مار ! یکسره سایت سایت سایت! بسه دیگه!بیا بشین از خودت و آرام و آیندت بگو!چه گلی میخای بزنی به سر اون طلای سیاه!* با اسم آرام دستم رو دستگیره خشک شد... _بابا حامد بیا بشین حرف بزنیم! میخای چکار کنی! دست رو دست نزار اینجوری ! شوهر میکنه میره اونوقت ازهم میپاشی ها! اخم غلیظی کردم و گفتم: +زبونت لال بشه بچه! خیلی بدم اومد... ولی نرگس راست میگفت... خودمم نمیدونستم تصمیمم چیه برای آیندم! ولی ازین مطمئن بودم که من آرامو میخام! _بیا دیگه! نشستم کنارش و گفتم: +چیه!دهن منو سرویس کردی تو ! با اشتیاق چهارزانو نشست و گفت؛ _بگو! +چیرو؟ _عههه میزنمتا!از حس خودت نسبت به اون یالغوز! انگشت اشارمو اوردم بالا: +نرگس یه بار دیگه توهین کنی.. _میدونم...میزنی نصفم میکنی...بیخیال...بنال! پوکر نگاش کردم و شروع کردم.. نرگس تنها کسی بود که همه چیو میدونست... محرم راز های بچگی و الان من بود! *طلای سیاه منظورش آرامه:):)