" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_136 #حامد داشتم سوسکی و آروم سمت اتاق آقا محمد میرفتم که .. رسول: به به
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_137
نشستم پشت رول و استارتو زدم...
ضبط رو روشن کردم و دنبال آهنگ مورد علاقم گشتم....
رسیدم ب آهنگی که دوسش داشتم...
شروع کردم به زمزمه...
""همه رفتند تا زمستان شد
خنده ها مردند گریه ارزان شد
کو جوانی آرزو ها کو
رفته ایم از یاد یادی از ما کو
شاید این بغض آخرم باشد آخرین غمم باشد
عاشقانه ای آرام بین درد و غم باشد
هر آشنایی غریبه است هر نگاهی فریب است
با صدای هر باران حال قلبم عجیب است
غم تقدیر هم قطار درد ما شده
دریا شبیه بغض ما شده🥲
از ما چه مانده غیر از آرزو
با قلب خسته ای خدا بگو
دنیای ما کو دل تنهای ما کو رویای ما کو
دنیای ما کو فردای ما کو
ای ساحل غم دریای ما کو؟
ای قاضی عشق در بازی عشق
پس جای ما کو ...
همه رفتند تا زمستان شد...
خنده ها مردند گریه ارزان شد..
کو جوانی آرزو ها کو؟
رفته ایم از یاد یادی از ما کو؟
شاید این بغض آخرم باشد آخرین غمم باشد...
عاشقانه ای آرام بین درد و غم باشد
هر آشنایی غریبه است هر نگاهی فریب است!
با صدای هر باران حال قلبم عجیب است""
'~رضا بهرام_غم تقدیر~'
تا آهنگ تموم شد رسیدم دم خونه آرام...
تک زدم که در بازشد...
نگاهی بهش انداختم ...
مانتوی مناسب و پوشیده ای پوشیده بود...شال سبز خوش رنگی سرش کرده بود و تکه کوچیکی از موهاش بیرون بود..شلوار لوله تفنگی و کیف و کفش مشکی...
درو باز کرد و نشست..
+سلام کویید نوزده!
_سلام خوبی؟
صدای بی حوصلش باعث شد انرژیم بیوفته...
+چته تو؟
_هیچی..!
میخایم بریم کجا؟
لبخندی زدم و گفتم:
+هرجا که تو بگی!
_مانتو میخاستی بگیری ...
پوزخندی زد ..
_برای خواستگاری خان داداشت!
متوجه منظورش نشدم...
+آ...آره...
_بریم!
پامو گذاشتم رو گاز و آهنگ بعدی رو پلی کردم...
"پادشاه عشق بودم، عاشقونه قلبمو رفتی نشونه ...
حق من نبود جدایی؛ بی دلیل و بی بهونه..
پادشاه عشق بودم عاشقونه هرکی زخمیه میدونه ...
دلمو زدی شکستی؛ ولی اینجور نمیمونه
امپراتور! حمله کردی قلبمو بردی به غارت!
آخه این رسمش نبود توی رفاقت
تو بری با عشق تازه ات من بمونم تک و تنها تو اسارت :)
امپراطور؛ نه فرشته بودی تو آخه نه آدم
تو چیکار کردی با قلب بیگناهم تا ابد میمونه یادم!
لحظه ی آوار عشق توی نگاهم
پادشاه عشق بودم تو صداقت؛ کرده بودم به تو عادت!
منو از خودم گرفتی؛ کردی به دلم خیانت
پادشاه عشق بودم؛ تو صداقت موندم اینجا تو اسارت...:)
.......(ادامه دارد)))
'~میلاد مهرزاد_امپراطور~'
آهی کشیدم و رو کردم سمت آرام که دیدم اشکاش روونه...
+آرام؟ چیشدههه!
برگشت سمتم ..
_چ..چی؟
+چرا گریه میکنی!چییشده قربونت برم؟
دستی به صورتش کشید و خندید!
دیوونه شده بود!
_چیزی نیست!خوب میشم!
جلوی مانتو فروشی حلما پارک کردم...
+اینجا مانتو فروشی دوستمه!حلما...قیمت مانتو هاش خیلی مناسبه...چیزی خواستی بردار!
سری تکون داد ...
پیاده شدیم ...