" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_313 بی توجه به حرفم نزدیکم شد و خیره شد بهم ... صورتش زیاد مشخص نبود ام
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_314
موهام رو به یک ضرب ول کرد که افتادم روزمین ...!
_بهت گفته بودم جلو دهنتو بگیر !
گفته بودم زبون باز کنی و همه چیو بریزی رو دایره هم تورو میکشم هم اون عوضی رو !
گوش نکردی !
حالا هم باید تاوانشو بدی!
دستمو رو شکمم گذاشتم تا درد بدی که پیچیده بود تو دلم، آروم بگیره ..
+تاوان چیو ارسلان ؟
توکه تمام ت..تلاشتو کردی برای کشتن بچم!
بین من و حامد هم که جدایی انداختی!
تموم سعیتو کردی تا یه لبخند روی لبم پیدا نشه!
پس دیگه دردت چ..چیه؟
تموم کن این بازیو!
در اتاقشو بست و قفل کرد!
ترسیده لب زدم؛
+چ..چکار میخوای بکنی!!!
مشغول بازکردن دکمه های بلیزش شد که خودمو عقب کشیدم!!
+ا...ارسلان !!!
نگاه خیره ای بهم کرد و بلیزشو پرت کرد تو صورتم!
داد زد:
_موقعی که مادرم به دست شما پس فطرتا کشته شد ، کدوم قبرستونی بودی که ببینی چی کشیدم !!!
از یه جایی به بعد توی این خونه ، دنبال مامانم نگشتم ! !
توی قبرستونا دنبال سنگ مزارش گشتم !
ازمن نخواه که انتقام مادرمو ازت نگیرم !
چون نمیتونم !
دلم راضی نمیشه!
چون اونقدر دلتنگی رو تحمل کرده که شکسته!
قطره اشکی بخاطر بغضی که کرده بود، از گوشه چشمم چکید !
+متاسفم !
رو صندلی نشست و سرشو تو دستاش گرفت !
سیگاری روشن کرد و گوشه لبش گذاشت !
_ازت متنفرم آرام !
از وقتی که تو دانشگاه دیدمت و فهمیدم کی هستی ، یه روز خوش نداشتم !
+م...منظورت چیه !!