" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_341 _اینو زدم تا حد خودتو بدونی ! اون زنی که ازش داری حرف میزنی ؛ یه رو
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_342
-بله حتما !
زبونم بند اومده بود و آقامحمد بعداز نگاه سنگین؛ سمت پذیرش رفت برای امضا !
حامد چیکار کردی باخودت !؟
ناامید نشستم رو صندلی که باصدای ویز ویز رسول و داوود سرمو برگردوندم ..
+چخبرتونه ؟
داوود : بابا ولم کنین دیگه اه .
من حالم خوبه ! این کوفته ها چیه به من وصل میکنین؟
+سرمه !... کوفته نیست !
رسول نیشش باز شد و دستشو قفل دست داوود کرد !
_بزار کمکت کنم نمیتونی راه بری !
داوود : رسول ولم کن ! میزنم تو سرت تو بجای حامد بری اونجا بخوابی ها !
رسول اخمی کرد و بیخیال داوود شد !
_آها راستی ! حامد چیشد ؟ دکترش اومد؟
+آره... باید معدشو شست و شو بدن !
_چرا ؟
داوود : خیلی حالش وخیمه؟؟
+قرص روان گردان استفاده کرده ..
دکترش گفت اوضاعش زیاد خوب نیست !
رسول نوچی گفت و دستی به موهاش کشید ..
داوود کنارم نشست که رسول گفت :
_ من نمیفهمم ...
اون یالغوز قرص خورده چپه شده !
تو چرا اینور چلاق شدی !
داوود با نیش باز و هیجان زیاد چشم دوخت به رسول !
-وای داداش اونجا نبودی که !!
رادین که خشکش زده بود تو اون لحظه !
وایستاده بود تو حیاط و مخ حامدو کار گرفته بود !
منم از فرصت استفاده کردم خودمو رسوندم به بالا پشت بوم !
اومدم حامدو بیارمش پایین !
بی وفا نمیدونم چی دستش بود ، پرت کرد سمتم دستمو داغون کرد ..!
رسول پقی زد زیر خنده ...
+رسول! هییش !
داوود از خجالت سرخ شده بود ..!
_یکاری رو نمیتونی درست انجام بدی پسر ؟!
+ن رسول .. اشتباه نکن !.جون حامد رو نجات داد !
اگ داوود نبود ؛ الان حامد باید تو سردخونه میبود نه بخش !
رسول صورتشو گرفت و ریز میخندید !
+رسول قرصا چیشد؟
_آ خوب شد یادم انداختی ... بیا !
قرصارو از جیبش درآورد ..
+رسول آب میاری برام !؟
سری تکون داد و سمت آبسرد کن رفت ..
رو کردم سمت داوود ..
+داداش کار بزرگی کردی ها!
مشغول بازی با باند دستش شد و خجالت وار لب زد ..
_کاری نکردم ...
فقط امیدوارم دیگه ازین غلطا نکنه!!
+نه ... نمیکنه .. تو مراقب دستت باش !
لبخندی زد که گفتم :
+جدی دستت چیشد؟!
_بابا من اومدم حامدو از پشت هولش بدم سمت عقب !
نمیدونم چی تو دستش بود..
فرو کرد تو دستم ..
که کلا دستم از دست رفت !
+آهان .. سعی میکنم که متوجه بشم .
ممنون .
خنده ای کرد که لبخندی زدم ..