eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.3هزار دنبال‌کننده
907 عکس
241 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـات🌾: @Tablighat_Deli گپمون‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_65 افتاده بودم روی زمین و زار میزدم... خم شد و روکرد طرفم... _اینا برات
•{🖤🤍}•• ‌ _آرام! آروم باش آجی جونم! من اینجام! کنارتم! حرف بزن ! چیشده ! چرا هی گریه میکنی! ازتو بغلش اومدم بیرون... به سختی بلند شدم و‌ سمت ماشین حرکت کردم... سرم بدجور گیج میرفت... نفس تنگی امونمو بریده بود... نشستم تو ماشین و درو بستم... دراز کشیدم و نفسای عمیق کشیدم... بعد از ۵ دیقه رادین و حامد اومدن و حرکت کردیم.... رادین خیلی ناراحت و عصبی بود.. داداشی؟ میشه نگران نباشی؟ ناراحت نباشی؟ عصبانی نباشی؟ کاشکی میفهمیدی من بخاطر خودت و خودم حرف نمیزنم! کاشکی بفهمی دوستت دارم! کاشکی بفهمی به بودنت نیاز دارم.... کاشکی بفهمی من از اون سیلی و حرفاتو اصن ناراحت نیستم! من میفهمیدم! از رفتاراش... از ناراحتیاش... از عصبانیتاش... از نگران شدناش... میفهمیدم که خودشو داره سرزنش میکنه ! که چرا سیلی زدم و..... ولی نمیدونه که من ازاونا ناراحت نیستم! نمیدونه !... اونقدر فکر کردم که خوابم برد... ~•~~~~~~~•~~~~~~~~~~• خوب...خداروشکر...از شر بیمارستان راحت شدیم.! حامد هم قهر کرده بود... در گوشش گفتم: +رفیق! ببخشید بابا! اه ... جوابی نداد... بعداز سلام علیک حامد با آرام سوار شدیم وراه افتادیم سمت خونه.... توراه بودیم که حامد رو کرد طرفم... _رادین! باسرش سمت عقب رو نشون داد.. با اخم برگشتم نگاه کردم... آرام صورتش خیس خالی بود و چشماش‌بسته بود... +حامدبزن کنار! سریع از ماشین پیاده شدم.... جلومون یه پارکی بود که آرامو بغلش کردم... آروم گذاشتمش روی زمین و سرشو گرفتم توی بغلم... چندفعه ای به صورتش زدم و اسمشو صدا زدم... ولی جواب نمیداد... +حامد تو ماشینت آب داری؟ _آ....آره وایسااا.. چند قطره ای به صورتش آب پاشیدم که چشماشو باز کرد... گیج بود... نشست ووبغلم کرد... از رفتاراش سر درنمیاوردم!