-زندگى يعنى همين پروازها🦋
صبح ها، لبخندها، آوازها🤩
+روزتون بخیر قشنگای من🙋♀💛
#انگیزشی #پروف
@CafeYadgiry🤍🤓
[ راههای کاهش استرس🍓🌿 ]
•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-
موسیقی ملایم و ترجیحا بی کلام گوش کنید.
دمنوش بنوشید ( ترجیحا چای سبز).
پیاده روی کنید
بنویسید( احساسات خود را برروی کاغذ جاری کنید)
یک رایحه را بو کنید.
بخندید.
نفس عمیق بکشید.
به کسی که دوستش دارید زنگ بزنید.
مدیتیشن و یوگا کنید...
#توصیه #کاربردی
@CafeYadgiry🥺🚙
عروسک جورابی درست کردین تاحالا؟😂🗿.
کامل نشدش خیلی زشته✅🙂
@CafeYadgiry 🍀
دیدین وقتی در طول ترم درساتونو میخونید برای امتحانای ترم یک و دو راحتید؟
آفرین منم ندیدم .😂♥️
#توییت
@CafeYadgiry🍀
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_310 با پیچیده شدن دستی دور موهام جیغی کشیدم و پرت شدم رو زمین ...! کشید
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_311
#رادین
دادی زدم که با صدای شلیک گلوله نفسم بند اومد !
حامد : لعنت بهتون ! لعنت بهتون که عرضه هیچ کاریو ندارین !
کلتش رو درآورد و از ون پیاده شد !
بیحال روی صندلی افتادم
که آقامحمد گفت :
_رادین ! آروم باش ! بچه های خودمونن !
رسول: آقا تصویر قطع شد !!!!
سمت رسول خیز برداشتم که گفت:
_تصویر شطرنجیه ! اصلا آرام خانومو نداریم !!!!
جلیقه ضدگلوله مو که
از قبل آماده کرده بودم ، پوشیدم.!
محمد : میخای چیکار کنی !!!
ماشه رو کشیدم که عصبی گفت:
_باتوام رادین !!!!
جون تو و اون دختر درخطره ! کله شق بازی درنیار ..!!
+اگه جون من یا آرام برات مهم بود هیچوقت پای مارو به پرونده وسط نمیکشیدی!!!
دستی به موهاش کشید
که نگاه خیره ای کردم و از ون پیاده شدم !!
تاریکی کل خونه و حیاط رو فرا گرفته بود و تاریکی هوا هم
آدمو به سیاهی دعوت میکرد !!
صدای شلیک و داد و بیداد
لحظه به لحظه کمتر میشد !
همه بچه ها داخل خونه رو پوشش داده بودن و
هیچکس بیرون نبود !
پوزخندی زدم و خواستم برم تو حیاط
که چشمم به در بزرگی افتاد !
اخم کوچیکی کردم و
خیره شدم به در !
جلوتر رفتم که با باز شدن
یهویی در اسلحه رو بالا آوردم!!
+رسول ! دوربینای پارکینگ رو چک کن !
_صبر کن ...
چند قدمی جلو رفتم که با صدای لاستیکای ماشینی ، مغزم هنگ کرد !
شیشه ها دودی بود و چهره راننده مشخص نبود !
حدس میزدم که آرام توی اون ماشینه !
اما جلوی در خشکم زده بود
و مغزم دستور هیچ کاریو نمیداد !
با پرت شدنم به سمت جدول؛
کمرم تیری کشید !!!
+ر...رسول !!!!
دستمو دور خودم حلقه کردم
و از شدت درد ، لبمو گاز گرفتم !
خیره شدم به ماشینه که ثانیه به ثانیه ،
ازم دور میشد و پلاکش غیرقابل خوندن !!!
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_311 #رادین دادی زدم که با صدای شلیک گلوله نفسم بند اومد ! حامد : لعنت
ارسلان ، رادینو ناقص کرد که :))))
🥺🥺🥺🥺💔💔💔💔