eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.3هزار دنبال‌کننده
893 عکس
239 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
ژوژو🤌🏻😂 @CafeYadgiry🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• یه قانونی هست ک میگه ☁️🪞: - تو الان تو گذشته‌ی آیندتی پس - جایی واسه پشیمونی نزار !💙 • @CafeYadgiry🫀🌿
درسای حفظیاتیت‌مثل‌مطالعات‌وفارسی رو اینجوری‌بخون:✨♥️😎 @CafeYadgiry🧊
شاید ۱ ماه شاید ۱ سال شاید ۱۰ سال اما طول میکشه تا بفهمی نه ناکافی بودی، نه عیب داشتی، تو فقط کنار آدم اشتباهی بودی :)!!! @CafeYadgiry🫐
این فکت هارو میدونستی؟‹.❤️‍🔥🌸.›↭. - مورچه ها هرگز نمیخوابند و ریه هم ندارند.🪼.✶ - گاو ها چهار معده دارند.🐮🍀.✶ - دانه های سیب و گلابی آرسنیک دارند که برای سگ ها کشنده است..✶ - نهنگ آبی وزن معادل 30 فیل و طولی برابر با سه اتوبوس دارد.🐳🚎.✶ - زبان یک مورچه خوار 6 فوت طول دارد اما عرض آن فقط یک اینچ است.🌸👋🏻. @CafeYadgiry🐈🍂
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط‌اولش‌که‌جفتشون‌میترسن:🤣 لایو‌خواهر‌برادریشون:✨🤍 @CafeYadgiry🌿🧊
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_367 ترجیح دادم بحث رو کشش ندم! چون اونی که آسیب میدید، من بودم نه اون!
•{🖤🤍}•• ‌ خواست بره که محکم گفتم : +صبر کن.! کله شقیم آخر کار دستم میداد ! خونم به جوش اومده بود ! نمیدونم چرا عصبی بودم !.. +نون درآوردن از راه حلال و .. _بسه اه اه اه ! باز رفتی بالا منبر؟ +خفه شو ! گوش کن! حامد هرچی باشه از تویی که خونه خراب کنی خیلی بهتره! تویی که ذره ای معنی عشق و وابستگی حالیت نیست ! ذره ای مهربونی و رحم تو وجودت نیست! غیرت روهم که بیخیال ! کلا باهاش قهری! ولی بزار یه چیزی رو بهت بگم! اون دختری که تو ازش حرف میزنی ، خیلی خوشبخت بوده که زودتر رفت زیرخاک و روی نحس تورو دیگه ندید! مخصوصا بچت ! بچه ای که اگر میومد باید تواین دنیا از دست تو عذاب میکشید ! خجالت میکشید از دورو بریاش بخاطر اینکه تو باباشی! _میخای توروهم خوشبخت کنم؟! آب دهنمو قورت دادم .. _جوری که روی نحسمو نبینی؟! نقطه ضعفم دستش بود! هی به بازی میگرفت و تن و بدن منو میلرزوند ..! _حامد هم فک نکنم بابای خوبی باشه .. نظرت چیه جفتتون برید زیر خاک تا از داشتن اون تحفه خجالت نکشید؟! +ل...لعنت بهت ! نیشخندی زد و گفت؛ _از فردا میشی زن قانونی خودم ! اونوقت درستت میکنم! +خیال باطل ! کلافه دستی به موهاش کشید و سمت تخت رفت .. نشست و خیره شد بهم ! _آرام !به مردونگیم قسم ! زندگی خوبی برات رقم میزنم ! داداشتم میاریم پیش خودمون ! این بچه رو هم روی چشمام میزارم! نمیخام دوباره بحث کنیم ! ولی یکم فکر کن! حامد با چهارتادونه عکس و حرفای کذب من تموم زندگیتو به کامت تلخ کرد! اگه بهت اعتماد داشت ! اگه دوستت دا‌شت ! هیچوقت بهت شک نمیکرد! یا میومد باهات حرف میزد! اصن .. اینارو بیخیال ! منو تو میتونیم پدرمادر خوبی برای بچت باشیم! ینی .. بچمون!! خیره شده بودم بهش!!! شوکه شده بودم ! تمام حرفاش حقیقت داشت و من تاحالا بهش فکر نکرده بودم! حامد ازم خسته شده بود!! اواخر بارداریم و بعداز خبر دروغ سقط بچم، منو مثل یه اسباب بازی میدید ! منو نمیخواست ! اگر میخواست می‌موند! مقصرمن نبودم ... بودم؟ نمیدونم .. شاید بودم و خبر نداشتم .. مقصر بودم چون دوسش داشتم !!
•{🖤🤍}•• ‌ _آرام ؟ سری تکون دادم .. _قبول کنی کل عمارت رو شیرینی میدم ! پوزخندی زدم .. +باید فکر کنم ! _باشه ! من رفتم ... شب میام دوباره .. +نیای بهتره .. _میام .. بای .. لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت! روی تخت دراز کشیدم و خیره شدم به سقف .. بدنم سر شده بود و تکون خوردن بشدت برام سخت بود! امان ازتو حامد .. امان ازتو که داغونم کردی با این کارات ! چیکار میکردم؟! نامردی تو خونم نبود .. یعنی دلم نمیومد ازش جدا بشم ! هرچند تا الان فهمیده چه گندی زده تو زندگیمون ! اما فایده ای داشت؟! میتونست با خرید چسب رازی قلب خورد شده من رو به هم بچسبونه؟! نمیشد ! به والله نمیشد! من داغون بودم! از طرفی ارسلان فکرم رو درگیر کرده بود و از طرف دیگه حامد دلمو سمت خودش کشونده بود! روحم هم پیش این بچه بود! دختری از جنس خودم! از قلبی که نازک نارنجی بود و سادگی و مهربونی جزوی از امید تپشش محسوب میشد! امیدوار بودم تابان من قوی بار بیاد ! نامرد و محکم ! تواین دنیا نامردی نکنی و محکم نباشی ؛ باختی ! با فکری که به سرم زد ، لبخندی زدم !!.. جنس آدما کلا همینه ! با آدما بازی میکنن ! بازی کردن با آدما و نامردی چه حسی داره ؟! بلند شدم و سمت میز آرایشی رفتم ! شالمو درآوردم و موهامو شونه کردم .. با مدل خاصی موهامو سفت بستم... نگاه کلی به ست کامل آرایشی که رنگ خاص و زیبایی داشت ، انداختم .. دلم یه تغییر میخواست .. اما دردی ک کل وجودم رو اشغال کرده بود ، نمیزاشت ! لباسامو با لباسایی که تو کمد کنج اتاق بود عوض کردم .. دستی رو لباسام کشیدم و نگاهی ب خودم انداختم .. لباسای شیک و جمع و جوری بود ! نفس عمیقی کشیدم و از اتاق زدم بیرون .. _سلام خانوم ! +سلام عزیزم ! ارسلان کجاست ؟ _رفتن تو اتاقشون! ممنونی گفتم و سمت اتاقش قدم برداشتم .. تو این سه چهارروز از همه جای این خونه سر درآورده بودم .. تقه ای به در زدم و بعداز بفرمایید ارسلان وارد اتاق شدم ..