eitaa logo
یک خط روشنایی 🌱
776 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
196 ویدیو
67 فایل
کافه کتاب دخترانه یک خط روشنایی 🌱 ویژه بانوان و دختران اهوازی🧕🏻 ارتباط با ادمین: @bandey_khoda313 صفحه اینستاگرام: roshana.girls.ahwaz
مشاهده در ایتا
دانلود
شرکت کننده ۷ @caffekettaaab
شرکت کننده ۸ @caffekettaaab
شرکت کننده ۹ @caffekettaaab
شرکت کننده ۱۰ @caffekettaaab
شرکت کننده ۱۱ @caffekettaaab
شرکت کننده ۱۲ @caffekettaaab
.👇👇 🔻اگر فرزند کلاس اولی دارین که روان‌خوانیش خیلی خوب نیست و می‌ترسین تعطیلات تابستون باعث بشه ضعیف تر هم بشه مجموعه خودم می‌خوانم برای یادآوری درس‌های فارسی اول دبستان عالیه!👌 @caffekettaaab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.هر یک از جلد های این مجموعه تمرین یکی از حروف الفباست👌 کودکان با این مجموعه میتونن خوندن حروف فارسی رو تمرین کنن.📝😍 سری کتاب های خودم میخوانم، کمک میکنه که کودکان با لغاتی خارج از کتاب درسی شون آشنا بشن.🤩🤓 @caffekettaaab
فَإِنِّي قَرِيبٌ؛أُجِيبُ دَعْوَةَ اَلدّٰاعِ إِذٰا دَعٰانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا مَن نَزدیکم؛ و دعاى دعا کننده را به هنگامى که مَرا بخواند اجابَت‌ میکنم. بقره‌🌸 ۱۸🌱
یک خط روشنایی 🌱
پیش به سوی #چالش 🥳 عکسای قشنگتون😍❤️ 👇🏻 @caffekettaaab
ادامه چالش رو فردا میزاریم😍 به کدوم شرکت کننده رأی میدین؟ رأیتون رو بفرستین🥰 @Haniye118 📲 @caffekettaaab
من دريافته ام كه دوست داشته شدن هيچ و اما دوست داشتن همه چيز است و بيش از آن بر اين باورم كه آنچه هستی ما را پر معنی و شادمانه می سازد، چيزی جز احساسات و عاطفه ما نيست... پس آنكس نیک بخت است كه بتواند عشق بورزد. |📙| هرمان هسه و شادمانی‌های کوچک |✍🏻| هرمان هسه @caffekettaaab
.گوش کن ، جاده صدا میزند از دور قدم‌های تو را... 👤سهراب سپهری 🌱 @caffekettaaab
شرکت کننده ۱۳ @caffeketaaab
شرکت کننده ۱۴ @caffeketaaab
شرکت کننده ۱۵ @caffeketaaab
شرکت کننده ۱۶ @caffeketaaab
شرکت کننده ۱۷ @caffeketaaab
شرکت کننده ۱۸ @caffeketaaab
شرکت کننده ۱۹ @caffeketaaab
شرکت کننده ۲۰ @caffeketaaab
چالش عکس خرید 😍 ممنون که همراهمون هستین❤ به کدوم شرکت کننده رأی میدین؟ رأی خودتون رو به آیدی زیر بفرستین🥳 @Haniye118 @caffekettaaab
📚 ‌‌‌شب، درازشبی بود آن‌شب؛ هر لحظه، ساعتی! خورشید انگار در چاه خاور غرق گشته و در آن‌جا مانده بود و سر بردمیدن نداشت. گاه تب می‌‌آمد و چونان کوره‌ای سرخ، تنِ رنجورِ را می‌گداخت؛ و عرق، همچون جوی‌های باریک از آب، از روزنه‌های تن او به در می‌جست. در این حال، نفسش به شماره می‌افتاد؛ چندان که می‌پنداشت هوایی برای تنفس نیست. آنگاه روانداز را به یک سو می‌افکند و می‌کوشید تا از جای برخیزد و خویشتن را به بیرون رساند. لیک، دستان و پاهایش آن توان را نداشتند که در این خواسته، بدو یاری رسانند. پس، تا کودکش و بر که بیدار نشوند، ناتوان از هر کار افتاده بر بستر، لب به دندان می‌گزید و بی‌صدا می‌گریست.‌***‌ رمان جذاب، خواندنی و فاخر ✍🏻نویسنده:محمدرضاسرشار @caffekettaaab