eitaa logo
‌•بَچّهِ‌هِیئَتی•
2.2هزار دنبال‌کننده
809 عکس
257 ویدیو
3 فایل
• مَـنْ مـاٺَ عَـلے حُـبِّ حَسَـــنْ ..(:¹¹⁸ @Yasine133 @Sobhan_118 - اگه کآری داشتین ... - اتاقِ‌روضه: [ @hazine69 ] - رحمت‌ به پدرُ‌ مادرِ‌ اونی‌ که‌ کپی‌ نمیکنه ! * ساکن‌مشهدُالرِّضا ، دانشجو‌ زبان‌خارجی 📚📍
مشاهده در ایتا
دانلود
مادرم در وسط کوچه نمی دید مرا پیش او بودم و می‌گفت کجایی حسنم.. 🖤
هدایت شده از أنين القلوب؛
می‌گن یه روز وقتی (ع) کوچیک بودن، به همراه پسرا می‌رن زندان، برای ملاقات زندانیا؛ از کنار زندان شمر رد می‌شه، شمر می‌گه منو آزاد کنید و .. گذر می‌کنن؛ (ع) رد می‌شه، شمر بازم التماس که منو آزاد کنید و .. (ع) هم گذر می‌کنن؛ تا اینکه نوبت می‌رسه به .. (ع). شمر یه چیزایی می‌گه به ، که ایشون می‌رن کنار پدر و برادرشون، بهشون می‌گه، بابا می‌شه آزادش کنیم؟ می‌گن: پسرم، تو می‌دونی این کیه؟ می‌دونی قراره در آینده با تو و خانواده‌ت چیکار کنه؟ دورش بگردم، می‌گه: بابا، آخه منو به قسم داد … :)
دمِ در منتظرِ .. پرده گوشه خیمه رو بالا داد دید آقا هی میاد سمتِ خیمه ، هی برمیگرده .. زینب(س) رو صدا کرد : +خانوم جان من ؛ میدونم علی‌‌مو زَدن ، فهمیدم من خجالت میکشم شما برو به حُسین بگو چه جای خجالت است از رُباب؟ که خرسندم اگر نداشتم امّا بود.....🥀
- رباب دمِ در منتظره‌ .. پرده‌ی گوشه‌ی خیمه رو بالا داد دید آقا هی میاد سمتِ خیمه ، هی برمیگرده .. عمه‌سادات‌ رو صدا کرد : فرمود خانوم جان من ؛ میدونم علی‌‌مو زَدن ، فهمیدم .. من میکشم شما برو به حُسین بگو چه جای خجالت از رُباب ؟ که خرسندم اگر نداشتم ؛امّا بود ((:!💔..