eitaa logo
گلهای باغ سعادت 🌹
122 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
725 ویدیو
5 فایل
کشکول مطالب با ما همراه باشید با مطالب زیر 👇 🌸نکات تربیتی 🌸داستان 🌸حدیث 🌸آشپزی 🌸کاردستی 🌸استوری و... 👈برای والدین و کودک و نوجوان 🌹کپی مطالب با ذکر صلوات🌹 https://eitaa.com/joinchat/2193490054C7631f4e9e7
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴توجه 👇👇 توجه🔴 ✍عزیزانی که به تازگی به جمع ما پیوستند ضمن خوش آمد به شما جهت سهولت مطالعه مطلب مورد نظرتون کلیک 👇کنید 🌺🍃✋ 🔹👇 🔹 ❣ 🔹 ❤️ 🔹 💞 🔹 🔮 🔹 🖌🎨 🔹 ✂️📏 🔹 ✨ 🔹⚽️ 🔹 🥗 🔹 🔹 📝 🔹 🎙 🔹 🧠 🔹 🌻 🔹 🌳 🔹 📺 🔹 🧒👦 🔹 💎 🔹 ❤️ 🔹 🌷 🔹🌹 🔹🌱 🔹✋ 🔹 💻 🔹 🌐 🔹 🇮🇷 🔹 💊 🔹 🔹🎤 🔹🕌 🔹 🔹 🍃 🔹 🌸 🔹 🕊 🔹 🔊 🔹🌷 🔹 🔹😔 🔹 🔹🌸 🔹 🔹(س) 🔹 (س) 🔹 🔹 🔹 🔹🌙 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🕯 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🇮🇷 🔹 🇮🇷 🔹😍 🔹 💫 🔹😂 🔹😅 🔹😊 🔹 🔹🧕 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 🔹 ________☘💐☘💐☘__ گلهای باغ سعادت ↪️ https://eitaa.com/joinchat/2193490054C7631f4e9e7
📚 ✅ پا رو مخ ما نذار! 🔴 خاطره حمید باقری از روحیه رزمنده‌ها در مواجهه با مشکلات ◀️ سال ۱۳۶۲ در خط دوم پدافندی پاسگاه زید، سنگر بزرگی داشتیم. یکی از هم‌سنگران ما که بالای ۶۰ سال داشت، هر شب ساعت ۸ شب می‌رفت آخر سنگر می‌خوابید و ساعت ۳ بامداد که همه خواب بودند، برای نماز شب بلند می‌شد. تا می‌آمد به دم سنگر برسد، ناخواسته دست و پای بچه‌ها را لگد می‌کرد. چند شب گذشت و ماجرا باز هم تکرار شد. بچه‌ها به خاطر احترامی که برایش قائل بودند، به روی خودشان نیاوردند. یک شب، ناخواسته تعداد بیشتری از جمله پای مرا لگد کرد. یکی از بچه‌ها به او گفت: «حاج آقا! این‌طوری خدا رو خوش نمیاد. ما اذیت می‌شیم، تو این‌جوری ما رو از خواب بیدار می‌کنی.» ایشان قول مساعد داد که رعایت کند. اما انگار همه توصیه‌ها مثل آب در هاون کوبیدن بود. ◀️ نیمه شبی دیگر با صدای «آخ» یکی از بچه‌ها بیدار شدم. پیرمرد طبق روال خودش، طول سنگر را با لگد کردن بچه‌ها پیمود و از سنگر خارج شد. با سروصدایی که شد، بیشتر بچه‌ها بیدار شدند. پیرمرد رفت به نزدیک خاکریز؛ جایی که هر شب به نماز می‌ایستاد. جهت قبله به گونه‌ای بود که پشت او به ورودی سنگر بود. یکی از بچه‌ها، به نام علی که از همه بیشتر به ستوه آمده بود، گفت: «بچه‌ها! من امشب باید حسابی حال این پیرمرد رو بگیرم. فقط باید قول بدین نخندین و دندان روی جگر بزارین تا من نقشه‌مو اجرا کنم.» علی که جثه کوچکی هم داشت، چراغ‌قوه‌ای برداشت و آرام‌ رفت داخل دیگ مسی بزرگی که پشت‌سر پیرمرد بود. پارچه‌ای را هم روی دهانه دیگ انداخت. ◀️ پیرمرد با خشوع خاصی می‌خواند: «ربنا اتنا...» ناگهان علی با صدای بلند از داخل دیگ گفت: «اقرأ.» پیرمرد تکانی خورد، کمی خودش را جمع‌وجور کرد و به نماز ادامه داد. دوباره صدای بلندی شنیده شد: «اقرأ.» چون دیگ بزرگ بود، صدا در آن می‌پیچید. پیرمرد بنده خدا هاج‌وواج مانده بود که علی دوباره بلندتر گفت: «اقرأ.» و چراغ‌قوه را روشن کرد. نور سبزرنگی به سمت آسمان ساطع شد. صدای پیرمرد شروع به لرزیدن کرد. دوباره علی فریاد زد: «گفتم اقرأ.» و همزمان چراغ قوه را خاموش روشن کرد. پیرمرد با حالت تضرع و گریه گفت:«چه بخوانم؟! چه بخوانم مولای من؟!» علی بلند شد و گفت بخون: «بابا کرم، بابا کرم، دوسم داری، دوست دارم.» پیرمرد پاک قاطی کرده بود! همه زدند زیر خنده. یکی از بچه‌ها گفت:«حاجی جان، آخه چند بار بگیم برای نماز شب پا روی شکم و مخ ما نذار بیا اینم نتیجه‌‌اش.» کتاب موقعیت ننه نوشته:رمضان_علی_کاوسی 🙃 منبع👇 https://www.instagram.com/p/CZeqrkaoeMp/?utm_medium= copy_link 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 گلهای باغ سعادت ↪️ https://eitaa.com/joinchat/2193490054C7631f4e9e7
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتاب قسمت اول کتاب صوتی 📚خاطرات رزمندگان مقدس از کتاب . 😂 گردآورنده: رمضانعلی کاوسی 🍃😂🍃😂🍃😂🍃 گلهای باغ سعادت ↪️ https://eitaa.com/joinchat/2193490054C7631f4e9e7
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتاب گویای گرداورنده رمضانعلی کاوسی راوی، امیر زنده دلان 📚 فصل دوم خاطرات طنز از برادران رزمنده . 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 گلهای باغ سعادت ↪️ https://eitaa.com/joinchat/2193490054C7631f4e9e7
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتاب گویای گرداورنده رمضانعلی کاوسی راوی، امیر زنده دلان 📚 فصل سوم خاطرات طنز از برادران رزمنده . 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 گلهای باغ سعادت ↪️ https://eitaa.com/joinchat/2193490054C7631f4e9e7
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتاب گویای 😂😂😂 گرداورنده رمضانعلی کاوسی راوی، امیر زنده دلان 📚 فصل چهارم خاطرات طنز از برادران رزمنده . 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 گلهای باغ سعادت ↪️ https://eitaa.com/joinchat/2193490054C7631f4e9e7
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتاب گویای 😂😂😂 گرداورنده رمضانعلی کاوسی راوی، امیر زنده دلان 📚 فصل پنجم خاطرات طنز از برادران رزمنده . 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 گلهای باغ سعادت ↪️ https://eitaa.com/joinchat/2193490054C7631f4e9e7
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتاب گویای 😂😂😂 گرداورنده رمضانعلی کاوسی راوی، امیر زنده دلان 📚 فصل ششم خاطرات طنز از برادران رزمنده . 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 گلهای باغ سعادت ↪️ https://eitaa.com/joinchat/2193490054C7631f4e9e7