🌺 به رسم هر روز 🌺
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨
◾️◈◆--💎--◆◈--◽️
✨السلام علیڪ یابقیة الله یا
اباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن
ویاشریڪ القرآن ایهاالامام
الانس والجان"سیدی"و"مولاۍ"
الامان الامان✨
🌾 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لولیک الفرج
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══✼🌸✼══
♡براے#خدا #ناز_کنــ🌱 !
حاج حسیݩ یڪتا:
#شهدا برا خدا ناز میکردݩ!
#گناه نمےڪردن⛔️
ۅلےعۅضش برا خدا ناز مۍڪردݩ،
❤️ـخدا هم نازشۅنۅمیخرید...🦋
#حاج_احمد_کریمی
#تیر خۅرد،
رسیدݩ بالاسرشـ،
گفٺ :
مݩ دلم نمےخواد #شهید بشم!
گفتݩ یعنۍ چے؟ 😳
نمیخواۍ شهید بشے؟
برا خدا دارۍ #ناز میکنے؟
🕊گفټ آره،
مݩ نمۍخۅام اینجورے شهید بشم.
مݩ مےخۅام مثل #اربابم #امام_حسین #ارباً_اربا بشمـ💔
حاج احمد حرڪټ ڪرد سمت #آمبولانس، #بیسیمچی هم حرڪټ ڪرد،
#علی_آزاد_پناه هم حرڪٺ ڪرد،
سه تایےباهم...
یهـ دفعه یهـ #خمپاره اۅمد خۅرد ۅسطشۅݩ؛
دیدݩ حاج احمد ارباً اربا شده.
😔😔
همهۍ حاج احمد شد یهـ #گۅنے #پلاستیڪ
دۅسټ دارےبراخدانازڪنۍ، خدا همـ بخرتټ؟!
✿[ @chaadorihhaaa]✿
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@hejabuni.mp3
924.2K
🌸این قسمت 👈 حجاب اجباری در فرهنگ
🍃نه انگاری بحث حجاب اجباری رو باید از چند جهت بررسی کرد و الکی ردش نکرد 😊
#حجاب
#استاد_حکیمی
#امر_به_معروف
#صوت_ساندویچی
#تولیدی
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══ ❃🌸❃ ═══
#آرایش
درسته که اصل آرایش #زن در اسلام منعی نداره اما آرایش در برابر #نامحرم جایز نیست🚫 و باید پوشیده بشه💯
♻️از نظر سلامت و بهداشت هم، آرایش #غلیظ و #طولانی بخاطر مواد تشکیل دهنده لوازم آرایشی، #عوارض زیادی داره... چون بیش از ۸۰ نوع عنصر شیمیایی در ترکیبات مواد آرایشی وجود داره، از جمله:
• سرب موجود در رژ لبها💄
• پارابن و جیوه کرمهای آرایشی
• مواد نگهدارنده تیمارسال موجود در ریملها
• سم موجود در تولوئن حلال لاک ناخن💅
• فرمالئید برای بوی خوش مواد آرایشی
• پلرافنیلن دی امین رنگ موها
• مواد فوم ساز
• آلومینیوم ضد آفتابها
• رزوسینول لایه بردار پوست و جوان کننده و ضدلک
• فتالات لاک ناخن
و...
⛔️استفاده زنان باردار از مواد آرایشی، میتونه جنینشون رو دچار چنین عوارضی کنه:
- اختلال در غدد درونریز
- ابتلا به سرطانهای پوستی
- کم کاری تیروئید
- آلزایمر واختلالات مغزی
- اثر منفی روی اعصاب
- از کار افتادن کلیه ها
- افزایش فشار خون
- پرخاشگری
- آلرژی
- اختلال در سیستم ایمنی
- کاهش یادگیری و بهره هوشی
🔺برای کاهش این عوارض توصیه میشه از مواد آرایشی کاملا #استاندارد در مدت کوتاه استفاده بشه و پس از استفاده کاملا پاک بشه.
زنان باردار هم در ۶ ماه اول بارداری باید از تماس با این مواد خودداری کنن.
📖منبع: کتاب «عفاف و حجاب از دیدگاه نوروبیولوژی»، ص ۱۸۵ تا ۱۸۹
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══ ❃🌸❃ ═══
🌼 ﷽ 🌼
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
#عاشقانه_ای_برای_مسلمانان
#فصل_پنجم
#قسمت_۴۲۷
🌼🍃🌼🍃🌼🍃
............
چیزی به اذان ظهر نمانده و مشغول تهیه نهار بودم که موبایل مجید به صدا در آمد. از پاسخ سلام و احوال پرسی اش فهمیدم عبدالله است و همچنانکه پیاز را در روغن تفت می دادم، گوش می کشیدم تا ببینم با مجید چه کاری دارد، ولی صدای مجید هر لحظه آهسته تر می شد و دیگر نمی فهمیدم چه می گوید که با دلواپسی غذا را رها کرده و از آشپزخانه بیرون آمدم. مجید کلافه دور اتاق می چرخید و با کلماتی کوتاه، پاسخ صحبت های طولانی عبدالله را می داد که بلاخره خداحافظی کرد و من بلافاصله پرسیدم:" چی شده؟: به سمتم که چرخید، رنگ از صورتش پریده بود و لبهایش جرأت تکان خوردن نداشت. قلبم سخت به تپش افتاد و با صدایی بلند، اوج اضطرابم را نشانش دادم:" چی شده مجید؟ چرا حرف نمی زنی؟" موبایلش را روی مبل انداخت و می خواست خونسردی اش را حفظ کند که با لحنی گرفته تکرار کرد:" چیزی نشده..." در برابر نگاه وحشت زده ام روی مبل نشست و با صدایی که از شدت ناراحتی خَش افتاده بود، آغاز کرد:" عبدالله بود، گفت یکی از بچه های نیرو انتظامی که از زمان سربازی باهاش رفیق بوده، یه خبری از ابراهیم بهش داده..." و تا نام ابراهیم را شنیدم، بند دلم پاره شد و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خودش خبر داد :" ابراهیم رو موقع ورود به ایران تو مرز ترکیه گرفتن، مثل اینکه می خواسته قاچاقی وارد کشور بشه، الانم بازداشته. عبدالله زنگ زده بود که خبر بده داره میره اونجا، ببینه چه شده." دیگر نتوانستم سرِ پا بایستم که روی مبل نشستم و با صدایی که از ترس به لکنت افتاده بود، پرسیدم:" ابراهیم که رفته بود قطر، ترکیه چی کار می کرده؟" و مجید هم از چیزی خبر نداشت که نفس بلندی کشید و پاسخ داد:" نمی دونم. عبدالله هم گیج بود، تازه برای امشب بلیط گرفته بود که بره اونجا ببینه چه خبره..." و هنوز حرفش به آخر نرسیده، با دستپاچگی سؤال کردم:" حالا چی میشه؟ زندانی اش می کنن؟" از روی تأسف سری تکان داد و گفت:" نمی دونم الهه جان! بلاخره می خواسته غیر قانونی وارد کشور بشه." و می دید رنگ از صورتم پریده و دستانم آشکارا می لرزد که مستقیم نگاهم کرد و با حالتی مردانه نهیب زد:" آروم باش الهه! چرا انقدر هول کردی؟ چیزی نشده! خدا رو شکر که بلاخره یه خبری ازش شد. حداقل الان می دونیم زنده اس و تو کشور خودمونه!" زبانم بند آمده و نمی توانستم چیزی بگویم که از آنچه می ترسیدم به سر برادرم آمد؛ به طمع پول و به فریب پدر راهی قطر شد و زندگی اش را چه ساده تباه کرد و باز دل نگران لعیا و برادرزاده عزیزم بودم که با پریشانی پرسیدم:" لعیا هم خبر داره؟" و مجید با ناراحتی پاسخ داد:" نه! عبدالله هم خیلی تأکید کرد که لعیا چیزی نفهمه تا تکلیف ابراهیم مشخص شه."
☆ ☆ ☆
گوشه اتاق روی زمین چمباته زده و سرم را به دیوار گذاشته بودم که دیگر کاری جز این از دستم بر نمی آمد. نه می توانستم عزاداری کنم که داشتن چنین پدری مایه شرمم بود، نه می توانستم روی غلیان غمم سرپوش بگذارم که به هر حال پدرم را از دست داده و حالا حقیقتاً یتیم شده بودم. مات و مبهوت اخبار هولناکی که از میان دو لب خشک و سفید عبدالله شنیده بودم، از صبح لب به چیزی نزده و حتی قطره اشکی هم نریخته و تنها به نقطه ای نامعلوم خیره شده بودم.
✍🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🍃ادامہ دارد....
✍🏻 #نوشته_فاطمه_ولی_نژاد
✍لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال و #نویسنده کپی شود...
╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮
✒ @chaadorihhaaa
╰┅•°•°•°•°═ঊ
🌼 ﷽ 🌼
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
#عاشقانه_ای_برای_مسلمانان
#فصل_پنجم
#قسمت_۴۲۸
🌼🍃🌼🍃🌼🍃
............
در روزگاری که مردم عراق و سوریه برای دفاع از کشورشان در برابر خون آشام های تکفیری قیام کرده و حتی مسلمانانی از ایران و لبنان و افغانستان به حمایت از مقدسات اسلامی رهسپار مناطق جنگ با داعش و دیگر گروه های تروریستی شده بودند، پدر من به هوای هوس عشقی شیطانی و برادرم به طمع روزی صد دلار، عازم سوریه شده و به بهانه مزدوری برای این حیوانات درنده، دنیا و آخرت خودشان را تباه کرده بودند. هر چند نه ابراهیم به دستمزد آدم کشی اش رسیده و نه پدر بهره ای از این عشوه گری های نوریه بُرده بود؛ ابراهیم اعتراف کرده بود که نوریه سر به فرمان کثیف جهاد نکاح سپرده و همچنانکه در عقد پدر بوده، خودش را در اختیار دیگر تروریست ها قرار می داده و وقتی پدر پیرم از این همه تن فروشی اش به ستوه آمده و اعتراض می کند، به جرم مخالفت با فتوای مفتی های تکفیری، کشته شده و اگر غلط نکنم یک سر به جهنم رفته است. ابراهیم هم که با چشم خودش شاهد این همه جنایات وحشتناک بوده، از اردوگاه تکفیری ها می گریزد و شاید خدا به لعیا و دختر خردسالش رحم کرده بوده که جانش را نگرفته بودند که خودش اعتراف کرده هر کس قصد خروج از گروه را می کرده، اعدام می شده و معجزه ای می شود که برادر من خودش را به ترکیه رسانده و از آنجا قصد بازگشت به وطن را داشته که در مرز بازداشت می شود. لعیا هم به گمانم دیگر تمایلی به ادامه زندگی با ابراهیم نداشت که وقتی فهمید شوهرش چه کرده، دیگر حرفی نزد و لابد رفت تا تقاضای طلاقش را بدهد. بیچاره عبدالله به چه حالی از این خونه بیرون رفت که حتی توان دلداری دادن به من هم برایش نمانده بود و رفت تا شاید در خلوتی مردانه، این همه درد و مصیبت را فریاد بزند. حالا من مانده بودم و جان پدرم که چه ساده از دستش رفت و زندگی برادرم که چه راحت فنا شد و این ها همه غیر از سرمایه زندگی و یک عمر قناعت ورزی های مادرم بود که به چنگ برادران نوریه به تاراج رفت؛ ابراهیم خبر داده بود نوریه تمام پول حاصل از فروش نخلستان ها و خانه قدیمیمان را برای قتل عام مسلمانان بی گناه سوریه، در جیب تروریست ها ریخته و خرج ریختن خون مُشتی زن و بچه بی دفاع کرده است. دلم می سوخت که پدرم با همه کج خلقی ها و خودسری هایش، یک مسلمان مقید بود و در هم بستری با زنی شیطان صفت، نه فقط سرمایه سال ها زحمت که به همه داشته هایش چوب حراج زد و با ننگ مسلمان کُشی از این دنیا رفت! جگرم آتش می گرفت که ابراهیم با همه نیش ک کنایه های زبان تلخ و دل پُر حرص و طمعش، مرد زندگی بود و در هم کاسه شدن با مزدوران دشمنان اسلام، زندگی و همسر و دخترش را از دست داد و هنوز هم نمی دانستم چه سرنوشتی انتظارش را می کشد که تازه باید مکافات جنایت هایش را پس می داد.
✍🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🍃ادامہ دارد....
✍🏻 #نوشته_فاطمه_ولی_نژاد
✍لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال و #نویسنده کپی شود...
╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮
✒ @chaadorihhaaa
╰┅•°•°•°•°═ঊ
🌺 به رسم هر روز 🌺
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨
◾️◈◆--💎--◆◈--◽️
✨السلام علیڪ یابقیة الله یا
اباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن
ویاشریڪ القرآن ایهاالامام
الانس والجان"سیدی"و"مولاۍ"
الامان الامان✨
🌾 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لولیک الفرج
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══✼🌸✼══
#چت
#کامنت
#عادی_شدن_روابط_دختر_و_پسر
#فضای_مجازی !
اوایل آمدن به فیسبوک و به قول معروف شبکه اجتماعی بود. 📲
هنوز به طور کامل با حال و هوای حاکم بر این فضاها و روابط مابین افراد آشنا نبودم.
با اینکه خیلی مواظب اخلاق هستم و در روابط به شدت حریم ها را رعایت می کنم اما اینجا کم کم شوخی و گذاشتن کامنت های صمیمانه در زیر پست های آقایون برایم امری عادی شد...😑
اصلا احساس گناه نمیکردم ، چون هنوز اعتقاد نداشتم که دارم اشتباه می کنم و این حرفهایی که رد و بدل میشد را نوعی صمیمیت بین برادران مذهبی ام میدونستم! و برخی از آنها هم متقابلاً چنین باوری داشتند! 🚫
یه روز در حالی که زیر یه پست تو یکی از گروه ها مشغول اختلاط کلامی و به اصطلاح کامنت بازی بودیم ، یک دفعه یکی از آقایان که تازه به جمع پیوسته بود یک کامنتی گذاشت با این مفهوم که "دیگه بسه! بس کنید این بی مبالاتیا رو" ❌😡
(جالب اینجاست که خود اون پست در مورد یک مسئله دینی و ارزشی بود.)
بعد از آن هم بلافاصله عضویت گروه را ترک کرده بود.
اکثر اعضای گروه از برخورد ایشان ناراحت شدند و اظهار رنجش کردند.😒
من هم مثل اونا بودم ولی مثل اینکه بیدار شده باشم ، دیگه به کامنت بازی ادامه ندادم و اون پست رو رها کردم.
اون شب گذشت و فردا همون آقا یک پیام خصوصی فرستاد و با اشاره به احادیث و روایت مرتبط و با کلام آرام من را آگاه کرد که حتی چنین طرز برخورد مجازی با نامحرم گناه محسوب میشه و باید تو رفتارم تجدید نظر کنم. 🤔
الان هر بار یاد این موضوع میفتم ، ایشون رو دعای خیر می کنم. چون اگه اونجوری پیش می رفت من بی خبر از اشتباهم باز مشغول گناه بودم. 🥀
هر چند خیلیها معتقدند که چنین روابطی سالمه و هیچ مشکلی را به وجود نمیاره و بستگی به خود آدم داره ، ولی وقتی کمی عمیقتر به قضیه نگاه کنیم ، در درازمدت لغزش های بیشتری پیش میاد ... 🤔
مطمئن باشید شیطان هم بیکار نمیشینه و هم این خطاها را به ظاهر برامون کوچک جلوه میده و هم ما را ترغیب می کنه زیادتر پامون بلغزه. 🔥
📚 منبع: کتاب «از یاد رفته،جلد ۲»
• مجموعه خاطرات #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر، ص ۴۹ و ۵۰
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══ ❃🌸❃ ═══
@hejabuni.mp3
1M
🌸این قسمت 👈 حجاب اجباری این بار در فقه
🍃خب ما این همه میگیم حجاب اجباری بده ببینیم فقه چی میگه 😊
#حجاب
#استاد_حکیمی
#امر_به_معروف
#صوت_ساندویچی
#تولیدی
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══ ❃🌸❃ ═══