3.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩🏴 حمید #علیمی با #نوحه کوبنده #وزیر_بهداشت_افسرده رو با خاک یکسان کرد👌
میگن #روضه دل مردگیه! میگن گریه افسردگیه!! نمیدونن خبر ندارن.. #حسین (ع) آغاز زندگیه!! اتفاقا روضه نور میده دلا رو.. اتفاقا #گریه میبره بلا رو.. اتفاقا حسین #زنده کرده ما رو.. ما پای همین #پرچم، دلخوش به تولّاییم.. با گریه به ثارالله ما فاتح دنیاییم.. نمیدونن با روضه شدیم رها از زیر بار ستم.. اتفاقا این #غم، باعث #نشاط ه.. اتفاقا این شال، پرچم حیاته.. اتفاقا حسین کشتی نجاته..
#ماه_محرم
▪️[ @chaadorihhaaa]▪️
┄┅═✧❁❁✧═┅┄
.
#حاج_آقا_پناهیان:👤
[هَر کی آرِزو داشتِه باشِه خِیلی خِدمَت کُنه
#شَهید میشِه...!
یِه گُوشِه دِلِت پا بِدِه؛ #شُهَدا بَغَلِت کَردَند...!
ما بِه چِشم #دیدیم اینارُو
اَز این #شُهدا مَدَد بِگیرید مَدَد گِرفتَن
اَز #شُهدا رَسمِه
دَست بِذار
رُو خاکِ قَبر #شَهید بِگو:
" #حُسین! بِه حَقِ این شَهید یِه نِگاه بهِ ما بُکُن...! ]
#شهیده_گمنام_شدنم_آرزوست🌱
🧕|| @chaadorihhaaa
چـــادرےهـــا |•°🌸
. 🍃 #همتا_ے_مـن #قسمت_سیزدهم . بابا بزرگ به طرفم می آید : الحمدالله قیزیم (دخترم ) دستم را میگیرد
.
🍃
#همتا_ے_مـن
#قسمت_چهاردهم
.
مشتی به بازوے فاطمه میزنم : مگه داداشت نمیاد .
نیشگون ریزی از بازویم می گیرد : مریضی مگه میزنی ، نه نمیاد .
جای نیشگونش را میخارانم : دستت بشڪنه فاطمه .
و ساڪت مینشینم حتما بخاطر اینڪه ماموریت داره نمیاد ، احسانم مثل بابا پلیسِ و دیوونه ے شغلش دوبار تا الان حضرت آقا رو دیدهـ و معمولا بیشتـر اربعین میرهـ ڪربلا ..
بعد از خداحافظی از احسان سوار هوایپما میشویم ...
و چند ساعتی هم تو راه بودی تا بلاخره رسیدیم .
اول از همه ساڪ هامونو گذاشتیم هتل و برای عرض ادب به سمت بین الحرمین رفتیم .
همین ڪه نگاهم به گنبد حرم حضرت ابلفضل می افتد دلم میلرزد و زانو میزنم و سجدهـ میڪنم خدایا نمردم و ڪربلای حسینم دیدم...
سر از سجدهـ بر میدارم مامان نزدیڪم مینشیند همه تو حس و حال خودشان هستند فقط من بار اولم است ڪه اومدم ڪربلا . دستم را بلند میڪنم : آقا سلام ، منم همون نوڪر گنہڪارتونم ، همونی ڪه به دستان شما تعمیر شدم ، همونی ڪه چشمان اشڪ آلودم را به گنبد حضرت عباس میدوزم : آقا غلط ڪردم میشه منو ببخشید ، نمیدونستم باید اون لحظه چی بگم فقط گریه میڪردم و عذرخواهی ..
بعد از اینڪه یه ڪم آروم شدم به طرف حرم حضرت ابلفضل رفتیم و بعد از زیارت ڪردن و گوشه ای نشستم و زیارت نامه خواندم ، نگاهی به ضریح انداختم نزدیڪ شدم و پاڪت را از ڪیفم در آوردم و داخل ضریح انداختم انگشتانم را قفل ضریح ڪردمو و آرام زمزمه ڪردم : ز ڪودڪی ام مادرم یادم داد تا غلام ابلفضل و ڪنیز زینب باشم .
بزرگ شدم و فراموش ڪردم و شدم سربار خاندان علی ....
اما آمده ام جبران ڪنم اجازهـ میدهید آقا ....
بعد از ڪمی دردودل ڪردن عقب عقب رفتم و به نشانه ے ادب دستم را روی سینه ام گذاشتم : آقاجون اجازه میدید برم حرم ارباب .. اذن ورود میخوام آقای #خوبی ها
عقب عقب تا نصفه رفتم و برگشتم به سمت حرم ارباب رفتم یادم اومد ڪه هانیه گفت این شعر رو زمزمه ڪنم : از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد #حسین ...
ورودی حرم بغض را گلویم را بست دستم را روی سینه ام گذاشتم : السلام علیڪ یا ابا عبدالله ...
تا نگاهم به گنبد خورد ، تمام غم ها فراموشم شد منبع آرامش بود اینجا اصلا نمیتونستم گریه ڪنم فقط بغض ڪردهـ بودم و به شش گوشه ے ارباب خیرهـ شده بودم .
مادرم اشڪانش را پاڪ ڪرد و همراه زن عمو رفتن تا زیارت ڪنن اما من فقط نگاه میڪردم تا بلاخره از نگاه ڪردن دل ڪندم و برای زیارت قدم برداشتم پاهایم میلرزید با زحمت خودم را به ضریح رساندم و دستم را روی سَرَم گذاشتم و سَرَم را پایین انداختم : اربابم شرمندم ...
همین یه ڪلمه ڪافی بود تا نالم بلند بشه و هق هقم شـدت بگـیرد ...
ڪلی حرف دارم براتون آقا ، من بی سروپا و را سرو سامان دادید ، لیاقت آمدن به حرم را به من دادید ، آماده ام پناهم میدهی میدانم نوڪر خوبی نبودم اما تو مرا ببخش .
ڪل حرفای نگفته ام را گفتم و خالی شدم .. سبڪ شدم .
بعد از زیارت به هتل برگشتیم .
بعد از رفتن به نجف و ڪاظمین و سامرا به هتل برگشتیم تا برای آخرین بار به بین الحرمین برویم .
حس و حال دیگه ای داشتم ، نمیدونمـ دوست نداشتم برگردم این آرامشی ڪه اینجا بود هیچ جای،دیگه ای نبود ...
بعد از زیارت و زیارتنامه خواندن به سمت فرودگاهـ حرڪت ڪردیم
.
✍🏻نویسنده:میمتاجافروز
°•❀ @chaadorihhaaa
←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→
1.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا حالا شنیدید
میگن عشق اول و آخر من؟
میدونید معنیش چیه؟
میدونید عشق اول و آخر یعنی #حسین
میدونید چقدر سخته شب جمعه باشه و تو فکر کربلا باشی ؟
#سخته
#آقا ببین از دوری حرم این روزا لبریز بغضم ...
میدونید چقدر سخته دلت گرفته باشه نتونی #حرف بزنی ؟
سر #سجاده قطره قطره اشکامون میریزه
چون میدونیم خدا داره میبینه .
#منودریاب
میدونی که من با یاد تو آروم میشم .
هر جا که باشم میدونیم هستی پیشمون .
وقتی که خسته ای
جز ارباب پناهی نداری .
دلتنگتونم دارید میبینید که بیتابتونم
#السلامعلیکیااباعبدالله
.
#میمتاجافروز
•∞•| @chaadorihhaaa |•∞•
مـے دانـے
دنیا ایستاد
دقیقا
زمانـے
ڪ روبه روے حرمت
ایستادم💔
#حسین جان
@chaadorihhaaa
ڪم ڪم بوے اسفند محرمت می آید ...
ڪم ڪم بوے ماتم غمت می آید ...
چقدر دلتنگ این ماه بوده ای؟؟!
چقدر دلتنگ پیراهن مشڪی ات بوده ای؟؟
یادت می آید ؟
پارسال بدون هیچ نگرانی راهی هیئت می شدیم ...
امسال دل گرفته زیاد داریم .
امسال خیلیا ڪربلا میخواهند ..
#حسین
تمرین ڪرده ایم زیر ماسڪ هم میشه بلند گفت #حسین ...
میشه بلند گفت حسین دستمو بگیر ...
چقدر دلم براے علمت تنگ شده بود ...
حسین
کل دعاے ما تو تمام سال این بود ...
حسین یوقت منو از روضه جدا نکنی ...
دلتنگم براے محرمت ..
نذر میڪنم امسال این جونم رو براے تو ارباب ...
#ازازلتاروزمحشردوستتدارم...💔
#چادرےها
@chaadorihhaaa
•
+
•
وَ
مَن
اَزڪــــودڪی
آموخــتَم
مـیٰآنِ
تَمــــــامِ
عِشـقھا
عِشقبِه #حســین
چیزدیگـــَریاسـت|•
°
#دلتنگ_کربلا💔 🍃
╚ @chaadorihhaaa ╝
چـــادرےهـــا |•°🌸
سرم را بلند میکنم
پرچم "یا حسین" را بالاے سرم میبینم
ڪه پسرڪی آن را می چرخاند؛
و با صداے بلند فریاد میزد : نداے ؛ لبیڪ یا حسین را ....
دلم به لرزه در می آید
و از پشت پردهے اشڪ دوباره به پرچم خیره می شوم
و زمزمه میکنم: صلیاللهعلیڪیااباعبدلله....
بغضم میشکند و اشڪانم جارے میشود
خانومے که ڪنارم نشسته بود و با گریهتکرار میکرد : مریض دارم آقا جان
دست رد به سینه ام نزن آقا.
نگاهی به دختر بچه اے می اندازم که لباس مشکی بر تن کرده است و سر بند " یا علی اصغر " را بر پیشانیاشبسته است
پا برهنه میدَوَد
و با لحن بامزه اش تکرار میکند: "حسین جان"
نفس عمیقی میکشم
رایحهی دلنشین اسفند زیر بینی ام میپیچید و وادارم میکند تا دوباره عمیق نفس بکشم ؛
با صدای طبل و سنج هق هقم شدت میگیرد.
آرامشی تماموجودمرا فرا میگیرد ؛
صدای " لبیک یا حسین ها " بلند میشود
و من با صدایی آرام و بی صدا زمزمه میکنم : لبیک یا حسین ...
نگاهم کشیده میشود به پوستر عکس حاج قاسم که زیرش با خطی خوش نوشته شده بود : " ما ملت امام حسینیم " ؛.
آری ما ملت امام حسینیم که تو اوج نا امیدی حسین(ع) امیدمان میشود ؛
تو اوج دلگرفتگی حسین(ع)مرحم دل هایمان میشود ؛
آری ما ملت امام حسینیم ...
ملتی که کرونا هم نمیتواند از عشقمان به #حسین(ع) کم کند ...
آری حسین اولین نامی بود که مادرم از کودکی زیر گوشم زمزمه کرده است ...
حسین اولین واژه ای بود که پدرم یادم داد و گفت که تو باید مریدش باشی ...
نمیدانست حب حسین خیلی وقت است در دلم جوانه زده است...
نمیدانست روی سینه ام حک شده است نام زیبای #حسین
نمیدانست من خیلی وقت است میان روضه هایش جان گرفتهام ...
و من و تمام دلتنگی های هر شبم
در این ماه و در این اسم خلاصه میشود ...
#حسین
#میمتاجافروز
#کپیباذکرنامنویسنده
#چادریها
@chaadorihhaaa🌙
#حــســیــنــ (عــ) تــو آبــرو دادیــ..
و مــنــ آبــرو بــردمــ..
یــه اشــتــبــاهیــ ڪــردمــ و..
چــوبــشــ رو همــ خــوردمــ..
خــودتــ یــه ڪــاریــ ڪــنــ..
ڪــمــ آوردمــ! 🥀
🌙| @chaadorihhaaa