چـــادرےهـــا |•°🌸
╚ ﷽ ╝ .... #رمان_آفتاب_در_حجاب #زندگینامه_حضرتزینب #قسمت_هفتادوچهارم ••○🖤○•• .... تو هنوز بر سر
╚ ﷽ ╝
....
#رمان_آفتاب_در_حجاب
#زندگینامه_حضرتزینب
#قسمت_هفتادوپنجم
••○🖤○••
....
مگر نگفتند به سفر مى روى بابا؟!
این چه سفرى بود که میان سر و بدنت فاصله انداخت؟
این چه سفرى بود که تو را از من گرفت؟
باباى شجاع من! چه کسى جرعت کرد بر سینه تو بنشیند؟ چه کسى جرعت کرد سرت را از تن جدا کند؟
چه کسى جرعت کرد دخترت را یتیم کند؟
تو کجا بودى بابا وقتى ما را بر شتر بى جهاز نشاندند؟
تو کجا بودى بابا وقتى به ما سیلى مى زدند؟
تو کجا بودى بابا وقتى کاروان را تند مى راندند و زهره مان را آب مى کردند؟
تو کجا بودى بابا وقتى آب را از ما دریغ مى کردند؟
تو کجا بودى بابا وقتى به ما گرسنگى مى دادند؟
تو کجا بودى بابا وقتى عمه ام را کتک مى زدند؟
تو کجا بودى بابا وقتى برادرم سجاد را به زنجیر مى بستند؟
تو کجا بودى بابا وقتى شبها در بیابانهاى ترسناك رهایمان مى کردند؟
تو کجا بودى بابا وقتى سایه بانى را در ظل آفتاب از ما مضایقه مى کردند؟
تو کجا بودى بابا وقتى مردم به ما مى خندیدند؟
تو کجا بودى بابا وقتى ما بر روى شتر خواب مى رفتیم و از مرکب مى افتادیم و زیر دست و پاى شترها مى ماندیم ؟
تو کجا بودى بابا وقتى مردم از اسارت ما شادى مى کردند و پیش چشمهاى گریان ما مى رقصیدند؟
تو کجا بودى بابا وقتى بدنهایمان زخم شد و پوست صورتهایمان برآمد؟
تو کجا بودى بابا وقتى عمه ام زینب سجاد را در سایه شتر خوابانده بود و او را باد مى زد و گریه مى کرد؟
تو کجا بودى بابا وقتى عمه ام زینب نمازهاى شبش را نشسته مى خواند و دور از چشم ما تا صبح گریه مى کرد؟
تو کجا بودى بابا وقتى سکینه سرش را بر شانه عمه ام زینب مى گذاشت و زارزار مى گریست؟
تو کجا بودى بابا وقتى از زخمهاى غل و زنجیر سجاد خون مى چکید؟
تو کجا بودى بابا وقتى ما همه تو را صدا مى زدیم؟
جان من فداى تو باد بابا که مظلومترین باباى عالمى!
بابا! من این را مى فهمم که تو فقط باباى من نیسى، باباى همه جهانى.
پدر همه عالمى، امام دنیا و آخرتى، نوه پیامبرى، فرزند على و فاطمه اى، پدر سجادى و پدر امامان بعد از خودى، تو برادر زینبى!
من اینها را مى فهمم و مى فهمم که تو باباى همه کودکان جهانى نو مى فهمم که همه دنیا به تو نیازمند است. اما الان من بیش از همه به تو محتاجم و بیشتر از همه، فرزند توام، دختر توام، دردانه توام.
هیچ کس به اندازه من غربت و یتیمى و نیاز به دستهاى تو را احساس نمى کند. همه ممکن است بدون تو هم زندگى کنند ولى من بدون تو مى میرم. من از همه عالم به تو محتاجترم. بى آب هم اگر بتوانم زندگى کنم، بى تو نمى توانم.
تو نفس منى بابا! تو روح و جان منى.
بى روح، بى نفس، بى جان، چه کسى تا به حال زنده مانده است؟!
....
••○🖤○••
✍ #نوشته_سیدمھدیشجاعے
✍لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال و #نویسنده کپی شود...
╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮
✒ @chaadorihhaaa
╰┅•°•°•°•°═ঊ