~♥️~
#یامهدے 🌙
تا نیایی گره از کار
بشر وا نشود
درد ما جزء به ظهور تو
مداوا نشود
🥀| @chaadorihhaaa
╚ ﷽ ╝
#رمان_من_حسین_هستم
#قسمت_بیست_نهم
••○♥️○••
سر از سجده که برداشت مستقیم مرا در آغوش گرفت، لحظه به لحظه تعجبم بیشتر و بیشتر میشد.
مرا نشاند کنار کوچة خاکی که منتهی به خانه شان بود، کوچه ای بن بست ولی پهن که در آخر کوچه سه خانه به زور جا شده بود.
ابومهدی گفت که یک پسر فلج و معلول دارد که نیاز به پرستار دارد، گفت که دکترها از او قطع امید کردند ولی میخواهد یک سال، من یعنی سعید از پسرش مهدی مراقبت کنم.
من که تازه حکمت خدا را فهمیده بودم گفتم: این نان را بگیر، آن مهر تربت را هم بی زحمت به من بده برادر.
به تقلید از ابومهدی به سجده رفتم.
از سجده که بلند شدم گفتم: با کمال میل این مسئولیت را قبول میکنم
یک سال کامل پرستاری مهدی را کردم، مهدی نزدیک به قطع نخاع بود طبقه بالای خانه ابومهدی یک سالی در اختیارم بود. بعد از یک سال معجزه شد، مهدی با دعا و توسل هایمان و پا قدم یک فرزند دیگر که ابومهدی میگفت در راه است، زنده ماند، ولی هنوز فلجی خود را داشت.
از وقتی مهدی با معجزه حسینی زنده ماند و قطع نخاع نشد، من هم با تمام انس و الفتی که با ابومهدی و خانواده اش پیدا کرده بودم، مجبور شدم که بروم، در کربلا برایم کار پیش آمده بود، آن هم کار در بیمارستان شهر.
••○♥️○••
✍ #نوشته_مهدےصابر
✍ لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال و #نویسنده کپی شود...
╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮
✒ @chaadorihhaaa
╰┅•°•°•°•°═ঊ
چـــادرےهـــا |•°🌸
╚ ﷽ ╝ #رمان_من_حسین_هستم #قسمت_بیست_نهم ••○♥️○•• سر از سجده که برداشت مستقیم مرا در آغوش گرفت،
سلام شبتون خوش ♥️
امشب یک پارت رمان میزاریم 🙏🏻
ممنون از حمایتتون 🌸
🍃🌸•|°
اگر نتیجه ی حجاب زنان
استجابت همین دعاے گرانقدر پیامبر اکرم {صلوات الله علیه و آله و سلم} باشد
آیا با افتخار و لذت حجاب را در آغوش نگیریم؟🌟•°
#حجاب
#پویش_حجاب_فاطمے
•∞•| @chaadorihhaaa |•∞•
「 دوستداری
به قول شهیدمحسنحججی،
یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه؟♡ 」،
+میخوایگوشیتامامحسینی«ع»بشه؟پسبسمالله....😌💚
+باصلواتواردشوید. 👇😇🌿
https://eitaa.com/joinchat/2761883672C271bdb21f6
🌿[.اینیهکانالسادهنیست.شهدادعوتتکردن.]👆
『🧡͜͡🌿』
[• یہڪانالویژہےفدآییـانآسیـدعلے،☺
َِپسرانِ عݪَوے و دُختـران زهـرایـے💓••••]
💛•°°| آهاے بچہ شیعہ، حیف نیسٺ این همہ ڪانآل،تو گوشیٺ دارے،
ولے این ڪانآل کہ داره ڪآبوس بےبےسے، آمریڪآواسرائیل میـشہ رو تو گوشیٺ ندارے؟ |💛°°•
🌿↳❁✿❁⇜ بیآ اینجآ تا بآ ڪمڪ هم و عملیاٺ هاے متعدد آمریڪا و اسرائیل رو ڪلہ پآ ڪنیم••°💛👇
https://eitaa.com/joinchat/2761883672C271bdb21f6
#بہشدٺپیشنہآدمیشہ
جویـنبرآبچہ،هآیحآجقاسم[🌿]
••••
-به رسم هر روز
~•° السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن °•~
~•°السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح
المهدۍیاخلیفة الرحمن ویاشریڪ القرآن ایهاالامامالانسوالجان"سیدی"و"مولاۍ"
الامان الامان°•~
#اللہمعجللولیکالفرج
~> دعای فرج <~
إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكىٰ ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ .اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ .يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ ، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ .يَا مَوْلانا يَا صاحِبَ الزَّمانِ ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى ، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ..
•••
•∞•| @chaadorihhaaa |•∞•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_زمانی 🌸💫:]
غرب،علیه مهدی...
اللهم عجل لولیک الفرج🌹
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══✼🌸✼══
╚ ﷽ ╝
#رمان_من_حسین_هستم
#قسمت_سی_ام
#کربلا
••○♥️○••
تیر رد شد از دو سمت پایم، کاری نمیشد کرد.
ـ ابومهدی من جلو بمانم وبال گردنت میشوم. حالا که صبح است شما در خط مقاومت کنید اگر توانستی ساعت دوازده بیا حرم، آنجا میبینمت.
البته که مقاومت میشکند و شاید دیگر نبینمت.
خیلی گرم در آغوشش گرفتم، خیلی گرم.
تانک ها به داخل شهر نفوذ کرده بودند، هیچ جا امنیت نداشت.
حتی به حرم هم رحم نکرده بودند...
این دو هفته ورق برگشته بود، همه چیز عوض شده بود، مردم از یک طرف خام وعده های آمریکا و از طرفی هم مغرور از پیروزی ها زمین بازی را خالی کردند. باخت سنگینی دادیم ـ البته که چه بسا باخت هایی که خود پیروزی اند و چه بسا باخت هایی که مقدمه ای بر پیروزی ـ تانک ها حرم را محاصره کرده بودند مردم در کوچه پس کوچه های خیابان های منتهی به حرم قایم شده بودند، ساعت یازده بود، خودم را با پای شل تا حرم رساندم حریمیکه دیگرفقط حرم نبود، ملجأ در ماندگان شده بود
کاری نمیتوانستم بکنم، خودم تیر خورده ام، مثلاً با این پای شلی که خون زیادی از آن رفته است، چگونه این و آن را تا حرم کولی بدهم. حرمیکه خودش داشت محاصره میشد.
در راهی قدم میگذاشتم که با ابومهدی کشیک میدادیم. دو هفته ای گذشته است _ ولی برای من که بیش از دو ساعت حس نشد ـ
هر طوری بود میخواستم خودم را التیام بدهم، ولی درست نمیشد. در همین فکرها بودم که به نزدیکی های حرم رسیدم، از ضلع شرقی حرم تانک ها حرم را محاصره کرده بودند،آه، ای حسین، در شهر خودت هم غریب گیر آوردند تو را. خودم را به گوشه ای از یکی از پس کوچه های باب القبله رساندم تا ببینم فرمانده و سربازی که در چند متر آن ورتر من ایستاده اند به هم دیگر چه میگویند. تا بلکه بتوانم از ضرب حمله دشمن بگیرم، به قول ابومهدی ضرب درد را باید گرفت، همه سربازان و دو فرمانده که داشتند با هم حرف میزدند را زیر نظر گرفتم.
••○♥️○••
✍ #نوشته_مهدےصابر
✍ لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال و #نویسنده کپی شود...
╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮
✒ @chaadorihhaaa
╰┅•°•°•°•°═ঊ