eitaa logo
چـــادرےهـــا |•°🌸
1.6هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
74 فایل
﷽ دلـ♡ـمـ مےخواھَد آرام صدایتـ کنم: "ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ‌ ﯾاﺷاﻫِﺪَ کُلِّ ﻧَﺠْﻮۍ" وبگویمـ #طُ خودِ خودِ آرامشے ومن بیـقرارِ بیقـرار.♥ |•ارتباط با خادم•| @Khadem_alhoseinn |°• ڪانال‌دوممون •°| 🍃 @goollgoolii (۶شَهریور۹۵) تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃 📖🕋📖🕋📖 💠همراهان گرامی کانال 🌷ختم دسته جمعی سوره فجر در کانال برگزار میشود (سوره فجر به عنوان سوره امام حسين (ع) است امام صادق (ع) فرمود: هر کس این سوره را همیشه بخواند در درجه حسین( ع ) در بهشت خواهد بود ثواب الاعمال _ مجمع البیان _ سفینة البحار) ✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر 🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂 🍃 از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود ❇️ به نیابت از امام زمان( عج ) هدیه به امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش و برآورده شدن حاجت افراد شرکت کننده ب ❇️فرصت اعلام و خواندن تا آخر ماه صفر 📣لطفا تعداد سوره فجر درخواستی خود را که‌ تا آخر ماه صفر می خوانید ،به آیدی زیر بفرمایید تا جمع آمار در حرم مطهر امام رضا ( ع ) مطهر ثبت شود تشکر و عاقبت بخیری از حضور پر رنگتون 🌹 ⬅️آیدی جهت پیام دادن برای اعلام تعداد سوره فجر در ختم دسته جمعی 👇👇 🆔 @ZZ3362 متن سوره فجر ⬇️⬇️⬇️ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم وَالْفَجْرِ ﴿١﴾ وَلَیَالٍ عَشْرٍ ﴿٢﴾ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ﴿٣﴾ وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ ﴿٤﴾ هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ ﴿٥﴾ أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ﴿٦﴾ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ﴿٧﴾ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلادِ ﴿٨﴾ وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ ﴿٩﴾ وَفِرْعَوْنَ ذِی الأوْتَادِ ﴿١٠﴾ الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ ﴿١١﴾ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ ﴿١٢﴾ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ ﴿١٣﴾ إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ ﴿١٤﴾ فَأَمَّا الإنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ﴿١٥﴾ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ﴿١٦﴾ کَلا بَل لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ ﴿١٧﴾ وَلا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿١٨﴾ وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلا لَمًّا ﴿١٩﴾ وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا ﴿٢٠﴾ کَلا إِذَا دُکَّتِ الأرْضُ دَکًّا دَکًّا ﴿٢١﴾ وَجَاءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا ﴿٢٢﴾ وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الإنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّکْرَى ﴿٢٣﴾ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی ﴿٢٤﴾ فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ﴿٢٥﴾ وَلا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ ﴿٢٦﴾ یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿٢٧﴾ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿٢٨﴾ فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿٢٩﴾ وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿٣٠﴾ ❣🕊✨❣🕊✨❣🕊✨❣🕊✨
⁉️ •.💥.میخواستم راجب پسران مجردی که ابراز علاقه می کنند سوال کنم اینکه چه عکس العملی باید نشون بدیم؟ بعضیاشون میگن که شرایط من جور نیست و فعلا با هم دوست باشیم تا وقتی شرایط جور شد باهم ازدواج کنیم.💀 ✅ : •.🚨.نکته اول: اینکه پسری که واقعا قصد ازدواج داره باید از طریق رسمی اقدام بکنه. 👈🏻خواستگاری یک محک بسیار مطمئن هست که بفهمیم طرف مقابل محبتش واقعیه یا نه؟؟ آیا حاضره برای محبتش بهایی رو بده یا نه؟؟ یا صرفا میخواد یک ابراز محبت و یک رابطه دوستی برقرار کنه.🤔 و از کجا معلوم وقتی شرایطشون فراهم شد کسی دیگه رو انتخاب نکنن؟؟ 😶🚥 💥به همین دلیل به دختر خانوما توصیه میکنیم خودشون رو فدایی شرایط نداشته پسر نکنن.😊❌ اقا پسر اگر قصد ازدواج داره باید جُربزه راضی کردن خانواده رو هم داشته باشه، این وظیف شه.👈🏾🧑🏻 🚫پس بــہ هیـــــچ وجـــــــہ بــه این بهونه وارده رابطه نشید🚫 •.🎋.نکته دوم: بعضی دختر خانوما میگن اگه باهاش برخورده خوبی نداشته باشیم ناراحت میشه😕🙌 خب ناراحت بشه :) اگه از برخورده سبک و محبت امیز شما خوشحال بشه نشون دهنده ی میزان سلامت روانی پسره 👈🏻 نشون میده که این پسر دنبال همسر متین و باوقار نیست😕 نکته اخر:کسانی که از روی خامی تن به این رابطه میدن بعد از ازدواج پشیمون میشن بعضیا میگن برای اینکه بتونیم تصمیم جدی بگیریم باید مدتی باهم رابطه داشته باشیم تا شناخت حاصل بشه.🤓🔖 باید بگم که راه شناخت👈🏻این ارتباطات نیست، چون این رابطه ها از نظره طبی باعث افزایش سودای بدن میشه(که این باعث میشه ادم کور و کر بشه و دیگه نتونه خوب طرف شناسه و تصمیم درستی بگیره)🙊😞 🚨 😊 😌خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️ @chaadorihhaaa
✨:) جویا نشدن حال دوست به جدایی می انجامد! «اللهم عجل لولیک الفرج»💜 ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══✼🌸✼══
:  "بے حجابے هدف نيسٺ بلڪه وسيله مصرف اسٺ... مرد فقط زن بے حجاب را مے بيند نه شخصيٺ او را. ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══ ❃🌸❃ ═══ 
↓🍃  شهید مجید محمودی: 1 زن ، 3 بچه قد و نیم قد. از دار دنیا چیزی ندارم جز یک پیام : قیامت یقه تان را میگیرم اگر ولی فقیه را تنها بگذارید ! @chaadorihhaaa |🌱  
|💜🦋| ای در دل من میل و تمنا همه تو وندر سـر من مایه سودا همه تو هرچنـــــد به روزگار در می‌نگرم امروز هـمه تویی و فردا همه تو @chaadorihhaaa |🦩
چـــادرےهـــا |•°🌸
╚ ﷽ ╝ .... #رمان_آفتاب_در_حجاب #زندگی‌نامه‌_حضرت‌زینب #قسمت_پنجاه‌‌وچهارم ••○🖤○•• .... آیا این هما
╚ ﷽ ╝ .... ••○🖤○•• .... تو زخم خورده و خشمگین، خود را به بچه ها مى رسانى، نان و خرما را از دستشان مى ستانى و بر مى گردانى و فریاد مى زنى: "صدقه حرام است بر ما." پیرمردى زمینگیر با دیدن این صحنه، اشک در چشم‌هایش حلقه مى زند، بغض، راه گلویش را مى بندد و به کنار دستى اش مى گوید: "عالم و آدم از صدقه سر این خاندان، روزى مى خورند. ببین به کجا رسیده کار عالم که مردم به اینها صدقه مى دهند." همین معرفی‌هاى کوتاه و ناخواسته تو، کم کم ولوله در میان خلق مى اندازد: یعنى اینان خاندان پیامبرند؟! از روم و زنگ نیستند!؟ این زن، همان بانوى بزرگ کوفه است !؟ اینها بچه هاى محمد مصطفایند!؟ این زن، دختر على است !؟ پچ پچ و ولوله اندك اندك به بغض بدل مى شود و بغض به گریه مى نشیند و گریه، رنگ مویه مى گیرد و مویه ها به هم مى پیچد و تبدیل به ضجه مى گردد. آنچنانکه سجاد، متعجب و حیرتزده مى پرسد: "براى ما گریه و شیون مى کنید؟ پس چه کسى ما را کشته است؟" بهت و حیرت تو نیز کم از سجاد نیست. رو مى کنى به مردان و زنان گریان و فریاد مى زنى: "خاموش! اهل کوفه! مردانتان ما را مى کشند و زنانتان بر ما گریه مى کنند؟ خدا میان ما و شما قضاوت کند در روز جزا و فصل قضاء." این کلام تو آتش پدید آمده را، نه خاموش که شعله ورتر مى کند، گریه ها شدت مى گیرد و ضجه ها به صیحه بدل مى شود. دست فرا مى آرى و فریاد مى زنى: "ساکت!" نفس‌ها در سینه حبس مى شود. خجالت و حسرت و ندامت چون کلافى سردرگم، در هم مى پیچد و به دل‌هاى مهر خورده مجال تپیدن نمى دهد. سکوتى سرشار از وحشت و انفعال و عجز، همه را فرا مى گیرد. نه فقط زنان و مردان که حتى زنگ شتران از نوا فرو مى افتد. سکوت محض. و تو آغاز مى کنى : بسم الله الرحمن الرحیم اى اهل کوفه! اى اهل خدعه و خیانت و خفت ! گریه مى کنید؟! اشک‌هایتان نخشکد و ناله هایتان پایان نپذیرد. مَثَل شما مَثَل آن زنى است که پیوسته رشته هاى خود را به هم مى بست و سپس از هم مى گسست.(22) پیمان‌ها و سوگندهایتان را ظرف خدعه ها و خیانت‌هایتان کرده اید. چه دارید جز الف زدن، جز فخر فروختن، جز کینه ورزیدن، جز دروغ گفتن، جز چاپلوسى کنیزکان و جز سخن چینى دشمنان؟! .... ••○🖤○•• ✍ ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ
چـــادرےهـــا |•°🌸
╚ ﷽ ╝ .... #رمان_آفتاب_در_حجاب #زندگی‌نامه‌_حضرت‌زینب #قسمت_پنجاه‌‌وپنجم ••○🖤○•• .... تو زخم خورده
╚ ﷽ ╝ .... ••○🖤○•• .... به سبزه اى مى مانید که بر مزبله و سرگینگاه روئیده است و نقره اى که مقبره هاى عفن را آذین کرده است. واى بر شما که براى قیامت خود، چه بد توشه اى پیش فرستاده اید و چه بد تدارکى دیده اید. خشم و غضب خداوند را برانگیخته اید و عذاب جاودانه اش را به جان خریده اید. گریه مى کنید؟! به خدا که شایسته گریستید. گریه هاتان افزون باد و خنده هاتان اندك. دامان جانتان را به ننگ و عارى آلوده کردید که هرگز به هیچ آبى شسته نمى شود. و چگونه پاك شو ننگ و عار شکستن فرزند آخرین پیامبر و معدن رسالت؟! کشتن سید جوانان اهل بهشت؛ کسى که تکیه گاه جنگتان، پناهگاه جمعتان، روشنى بخش راهتان، مرهم زخم‌هایتان، درمان دردهایتان، آرامش دل‌هایتان و مرجع اختلاف‌هایتان بود. چه بد توشه اى راهى قیامتتان کردید و بار چه گناه بزرگى را بر دوش گرفتید. کلامت، کلام نیست زینب! تیغى است که پرده هاى تزویر را مى درد و مغز حقیقت را از میان پوسته هاى رنگارنگ نیرنگ برملا مى کند. شمشیرى است که نقاب‌ها را فرو مى ریزد و ماهیت خلایق را عیان مى سازد. صداى شیون و گریه لحظه به لحظه بلندتر مى شود. کودکانى که به تماشا سر از پنجره ها در آورده اند، شرمگین و غمزده غروب مى کنند. چند نفرى در خود مچاله مى شوند و فرو مى ریزند. عده اى سر بر دیوار مى گذارند و ضجه مى زنند. پیرمردى که اشک، پهناى صورتش را فراگرفته و از ریش‌هاى سپیدش فرو مى چکد، دست به سوى آسمان بلند مى کند و مى گوید: "پدر و مادرم فداى این خاندان که پیرانشان بهترین پیران و بانوانشان بهترین زنان و جوانانشان بهترین جوانان اند. نسلشان نسل کریم است و فضلشان، فضل عظیم." یکى، در میان گریه به دیگرى مى گوید: "به خدا قسم که این زن، به زبان على سخن مى گوید." و پاسخ مى شنود: "کدام زن؟ والله که این خود على است. این صلابت، این بلاغت، این لحن، این خطاب، این عرصه، این عتاب، ملک طلق على است." قیامتى به پاکرده اى زینب! اینجا کوفه نیست. صحراى محشر است. یوم تبلى السرائر(23)است و کلام تو فاروقى(24) است که اهل جهنم و بهشت را از هم متمایز مى کند. شعله اى است که هر چه خرقه خدعه و تزویر و ریا را مى سوزاند. آینه اى است که خلق را از دیدن خودشان به وحشت مى اندازد. اشک و آه و گریه و شیون، کوفه را برمى دارد. هر چه سوهان ضجه ها تیزتر مى شود، صلای تو جلاى بیشترى پیدا مى کند و برنده تر از پیش، اعماق وجود مردم را مى شکافد و دمل‌هاى چرکین روحشان را نشتر مى زند. همچنان محکم و با صالبت ادامه مى دهى: مرگتان باد. و ننگ و نفرین و نفرت بر شما. در این معامله، سرمایه هستى خود را به تاراج دادید. .... ••○🖤○•• ✍ ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ
چـــادرےهـــا |•°🌸
╚ ﷽ ╝ .... #رمان_آفتاب_در_حجاب #زندگی‌نامه‌_حضرت‌زینب #قسمت_پنجاه‌‌وششم ••○🖤○•• .... به سبزه اى مى
╚ ﷽ ╝ .... ••○🖤○•• .... بریده باد دست‌هایتان که خشم و غضب خدا را به جان خریدید و مهر خفت و خوارى و لعنت و درماندگى را بر پیشانى خود، نقش زدید. مى دانید چه جگرى از محمد مصطفى شکافتید؟ چه پیمانى از او شکستید؟ چه پرده اى از او دریدید؟ چه هتک حیثیتى از او کردید؟ و چه خونى از او ریختید؟ کارى بس هولناك کردید، آنچنانکه نزدیک بود آسمان بشکافد، زمین متلاشى شود و کوه‌ها از هم بپاشد. مصیبتى غریب به بار آوردید. مصیبتى سخت، زشت، بغرنج، شوم و انحراف برانگیز. مصیبتى به عظمت زمین و آسمان. شگفت نیست اگر که آسمان در این مصیبت، خون گریه کند. و بدانید که عذاب آخرت، خوارکننده تر است و هیچ کس به یارى برنمى خیزد. پس این مهلت خدا شما را خیره و غره نکند. چرا که خداى عزوجل از شتاب در عقاب، منزه است و از تاخیر در انتقام نمى هراسد. ان ربک لباالمرصاد(25) به یقین خدا در کمینگاه شماست... کوفه یکپارچه، ضجه و صیحه مى شود. گویى زلزله اى ناگهان، همه هستى همه را بر باد داده است. آتشفشانى که از اعماق دلت، شروع به فوران کرده، مهار شدنى نیست . شقشقه اى است انگار به سان شقشقیه پدر که تا تاریخ را به آتش نکشد فرو نمى نشیند. نه شیون و ضجه هاى مردم، از زن و مرد و پیر و جوان، و نه چشمهاى به خون نشسته دژخیمان و نه نگاه‌هاى تهدیدآمیز سربازان، هیچ کدام نمى تواند تو را از اوج خشم و خطاب و عتاب و توبیخ و محاکمه خلق پایین بیاورد. اما... اما یک چیز هست که مى تواند و آن اشارات پنهانى چشم سجاد است، و آن نگاه‌هاى شکیب جوى امام زمان توست. و تو جان و دل به فرمان این اشارات مى سپارى، سکوت مى کنى و آرام مى گیرى. اما گریه و ضجه و غلغله، لحظه به لحظه شدیدتر مى شود آنچنانکه بیم اعتراض و عصیان و قیام مى رود. نگرانى و اضطراب در وجود ماموران و دژخیمان، بدل به استیصال مى شود و نگاه‌ها، دست‌ها و گام‌هایشان را بى هدف به هر سو مى کشاند. راهى باید جست که آتش کلام تو، کوفه را مشتعل نکند و بنیان حکومت را به مخاطره نیفکند. تنها راه، کوچاندن هر چه زودتر کاروان به سمت دارالاماره است . سربازان و دژخیمان، مردم را از کاروان جدا مى کنند و با هر چه در دست دارند، از نیزه و شمشیر تا شلاق و تازیانه، کاروان را به سمت دارالاماره پیش مى رانند. ازدحام جمعیت، عبور کاروان را مشکل مى کند، چند مامورى که پیش روى کاروان قرار گرفته اند، ناگهان تازیانه ها را مى کشند و دور سر مى چرخانند تا سریع‌تر راه را باز کنند و کاروان .... ••○🖤○•• ✍ ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ
چـــادرےهـــا |•°🌸
╚ ﷽ ╝ .... #رمان_آفتاب_در_حجاب #زندگی‌نامه‌_حضرت‌زینب #قسمت_پنجاه‌‌وهفتم ••○🖤○•• .... بریده باد دس
╚ ﷽ ╝ .... ••○🖤○•• .... را به دارالاماره برسانند. گردش ناگهانى تازیانه ها مردم را وحشتزده عقب مى کشد و بر روى هم مى اندازد. اما راه کاروان باز مى شود. شترها به اشاره ماموران به حرکت درمى آیند و علم‌ها و پرچم‌ها و نیزه هاى حامل سرها دوباره افراشته مى شوند. و تو... ناگهان چشمت به چهره چون ماه برادر مى افتد که بر فراز نیزه، طلوع... نه... غروب کرده است. خون سر، پیشانى و محاسن سپیدش را پوشانده است و موهاى سرخ فامش در تبانى میان تکان‌هاى نیزه و نسیم، به دست باد افتاده است. تو سرت سلامت باشد و سر معشوقت حسین، شکافته و خون آغشته؟! این در قاموس عشق نمى گنجد. این را دل دریایى تو بر نمى تابد. این با دعوى دوست داشتن منافات دارد، این با اصول محبت، سر سازگارى ندارد. آرى... اما... آرام‌تر زینب! تو را به خدا آرامتر. اینسان که تو بى خویش، سر بر کجاوه مى کوبى، ستون‌هاى عرش به لرزه مى افتد. تو را به خدا کمى آرامتر. رسالت کاروانى به سنگینى پیام حسین بر دوش توست. نگاه کن! خون را نگاه کن که چگونه از لا به لاى موهایت مى گذرد، چگونه از زیر مقنعه ات عبور مى کند و چگونه از ستون کجاوه فرو مى چکد! مرثیه اى که به همراه اشک، بى اختیار از درونت مى جوشد و بر زبانت جارى مى شود، آتشى تازه در خرمن نیم سوخته کاروان مى اندازد. یاهلالا لما استتم کمالا ما توهمت یاشقیق فؤادى غاله خسفه فابدى غروبا کان هذا مقدرا مکتوبا ،(26) اى هلال! اى ماه نو! که درست به هنگامه بدر و کمال، چهره اش را خسوف گرفت و درچار غروب شد. هرگز گمان نمى بردم اى پاره دلم که این باشد سرنوشت مقدر مکتوب... چه مى کنى تور را این کاروان دلشکسته، زینب!؟ دختران و زنان کاروان که تا کنون همه بغض‌ هایشان را فرو خورده بودند، اکنون رها مى کنند و بر بال ضجه هایشان به آسمان مى فرستند. همه اشک‌هایشان را که به سختى در پشت سد چشم‌ها، نگاه داشته بودند، اکنون در بستر صورت‌ها رها مى کنند و به خاك مى فرستند. و همه زخم‌هاى روحشان را که از چشم مردم پوشانده بودند، اکنون به نشتر مرثیه سوزناك تو مى گشایند و خون دلشان را به آسمان مى پاشند. مردم، وحشت مى کنند از این هول و ولا و ولوله ناگهانى، و ماموران در مى مانند که چه باید بکنند با این چهره هاى پنهان و گریان، با این کجاوه هاى لرزان و با این صیحه هاى ناگهان. .... ••○🖤○•• ✍ ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ
❃﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ﴾❃ ~•°باتوکل به نام اعظمت°•~
•••• -به رسم هر روز ~•° السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن °•~ ~•°السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن ویاشریڪ القرآن ایهاالامام‌الانس‌والجان"سیدی"و"مولاۍ" الامان الامان°•~ ~> دعای فرج <~ إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكىٰ ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ .اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ .يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ ، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ .يَا مَوْلانا يَا صاحِبَ الزَّمانِ ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى ، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ.. ••• •∞•| @chaadorihhaaa |•∞•
🌙💫🌙💫🌙 خـبـر آمـد خبـری نیـست... هنـوز از غـم دوری دلـدار بـسـوز... بـایـد ایـن جـمعه بیایـد، بایـد! مـن دگـر خسـته شـدم از شـایـد! اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج @chaadorihhaaa |⚡️
✨:) تعریف صحیح بداء:) «اللهم عجل لولیک الفرج»💜 ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══✼🌸✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺استاد پور ازغدی : ✅برای باید و باید قانون وجود داشته باشه ❌حرف اونایی که میگن نباید از طریق قانون با موضوع حجاب مواجه شد، کاملا اشتباهه. ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══ ❃🌸❃ ═══ 
چـــادرےهـــا |•°🌸
╚ ﷽ ╝ .... #رمان_آفتاب_در_حجاب #زندگی‌نامه‌_حضرت‌زینب #قسمت_پنجاه‌‌وهشتم ••○🖤○•• .... را به دارالا
╚ ﷽ ╝ .... ••○🖤○•• .... سجاد، مرکبش را به تو نزدیک‌تر مى سازد و آرام در گوشت زمزمه مى کند: "بس است عمه جان! شما بحمدالله عالمه غیر متعلمه اید و استاد کلاس ندیده. خدا شما را به علم لدنى و تفهیم الهى پرورده است ." و تو با جان و دل به فرمان امام زمانت، سر مى سپرى، سکوت مى کنى و آرام مى گیرى. اما نه، این صحنه را دیگر نمى توانى تحمل کنى. زنى از بام خانه مجلل خود، سر بر آورده است، و به سر بر نیزه حسین، اهانت مى کند، زباله مى پاشد و ناسزا مى گوید. زن را مى شناسى، ام هجام از بازماندگان خبیث خوارج است. دلت مى شکند، دلت به سختى از این اهانت مى شکند، آنچنانکه سر به آسمان بلند مى کنى و از اعماق جگر فریاد مى کشى : "خدایا! خانه را بر سر این زن خراب کن!" هنوز کلام تو به پایان نرسیده، ناگهان انگار زلزله اى فقط در همان خانه واقع مى شود، ارکان ساختمان فرو مى ریزد و زن را به درون خویش مى بلعد. زن، حتى فرصت فریادى پیدا نمى کند. خاك و غبار به هوا بلند مى شود. رعب و وحشت بر همه جا سایه مى افکند و بیش از آن، حیرت بر جان همگان مسلط مى شود. پس آن زن اسیر زجر کشیده مظلوم، صاحب چنین قرب و قدرتى است؟ بى جهت نیست که در خطابه خود، از موضع خدا، با خلق سخن مى گفت؟ این زن مى تواند به نفرینى، کوفه را کن فیکون کند. پس چرا سکوت و تحمل مى کند؟ چه حکمتى در کار این خاندان هست؟! کاروان، همه را در بهت و حیرت فرو مى گذارد و به سمت دارالاماره پیش مى رود. خبر به سرعت باد در کوچه پس کوچه هاى کوفه مى پیچد. ماموران تا خود دارالاماره جرعت نفس کشیدن پیدا نمى کنند. کاروان به آستانه دارالاماره مى رسد. هر چه کاروان به دارالاماره نزدیک‌تر مى شود از حضور مردم کاسته مى گردد و بر تعداد ماموران و حاجبان افزوده مى شود. وقتى که دارالاماره در منظر چشم‌هایت قرار مى گیرد، باز به یاد پدر میفتى. مگر چند سال از شهادت پدر گذشته است؟ پدر از آن خانه محقر و کوچک، بر تمام عالم اسلام حکم مى راند و اینان فقط براى حکومت بر کوفه چه دارالاماره اى بنا کرده اند؟! از این پس هر چه ظلم و ستم بر سر مردم جهان مى رود، باعث و بانى اش همان غاصب اولى است . "اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلک" سر حسین را پیش از کاروان به دارالاماره رسانده اند و در طشتى زرین پیش روى ابن زیاد نهاده اند. ابن زیاد با تفاخر و تبختر بر تخت تکیه زده است و با چوبى که در دست دارد، بر لب و دندان حسین مى زند، و قیحانه مى خندد و مى گوید: "چه زود پیر شدى حسین! امروز تلافى روز بدر!" و تو با خودت فکر مى کنى که آیا روزى سخت تر از امروز در عالم هست؟ .... ••○🖤○•• ✍ ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ
چـــادرےهـــا |•°🌸
╚ ﷽ ╝ .... #رمان_آفتاب_در_حجاب #زندگی‌نامه‌_حضرت‌زینب #قسمت_پنجاه‌‌ونهم ••○🖤○•• .... سجاد، مرکبش ر
╚ ﷽ ╝ .... ••○🖤○•• .... مى فهمى که این صحنه را تدارك دیده اند تا به هنگام ورود شما، تتمه عزت و جلالتان را هم به خیال خود فرو بریزند. در میان حضار، چشمت به زید بن ارقم صحابى خاص پیامبر مى افتد با ریش و مو و ابرویى سپید و اندامى نحیف و تکیده. در دلت به او مى گویى : "تو چرا این صحنه را تاب مى آورى زید بن ارقم ؟" زید، ناگهان از جا بلند مى شود و با لرزشى در صدا فریاد مى زند: "نکن ابن زیاد! چوب را از این لب و دندان بردار. به خدا که من بارها و بارها شاهد بوسه پیامبر بر این لب و دندان بوده ام ." و گریه امانش را مى برد. ابن زیاد مى گوید: "خدا گریه ات را زیاد کند. براى این فتح الهى گریه مى کنى؟ اگر پیر و خرفت نبودى، حتم گردنت را مى زدم." زید در میان گریه پاسخ مى دهد: "پس بگذار با بیان حدیث دیگرى خشمت را افزون کنم : من به چشم خودم دیدم که پیامبر نشسته بود، حسن را بر پاى راست و حسین را بر پاى چپ نشانده بود، دو دست بر سر آن دو نهاده بود و به خدا عرضه مى داشت : خدایا! این دو و مومنان صالح را به دست تو مى سپارم. ببین ابن زیاد! که با امانت رسول خدا چه مى کنى؟!" و منتظر پاسخ نمى ماند. به ابن زیاد پشت مى کند و راه خروج پیش مى گیرد و در حالیکه از ضعف و پیرى آرام آرام قدم بر مى دارد، زیر لب به حضار مجلس مى گوید: راز امروز دیگر برده دیگرانید. فرزند فاطمه را کشتید و زاده مرجانه را امیر خود کردید. او کسى است که خوبانتان را مى کشد و بدانتان را به خدمت مى گیرد. بدبخت کسى که به این ننگ و ذلت تن مى دهد." یکى به دیگرى مى گوید: "اگر شنیده باشد ابن زیاد این کلام را، سر بر تن زید باقى نمى ماند." اولین نقشه ابن زیاد با اعتراض زید به هم مى ریزد و ابن زیاد به نقشه هاى دیگر خود فکر مى کند. تو گوشه ترین مکان را براى نشستن انتخاب مى کنى و مى نشینى. بلافاصله زنان دیگر به دورت حلقه مى زنند و تو را چون نگینى در میان مى گیرند. سجاد در نزدیکى تو و بقیه نیز در اطراف شما مى نشینند. ابن زیاد چشم مى گرداند و نگاهش بر روى تو متوقف مى ماند. با لحنى سرشار از تبختر و تحقیر مى پرسد: "آن زن ناشناس کیست؟" کسى پاسخ نمى دهد. دوباره مى پرسد. باز هم پاسخى نمى شنود. خشمگین فریاد مى زند: "گفتم آن زن ناشناس کیست؟" یکى مى گوید: "زینب، دختر على بن ابیطالب." برقى اهریمنى در نگاه ابن زیاد مى دود. رو مى کند به تو و با تمسخر و تحقیر مى گوید: رخدا را شکر که شما را رسوا ساخت و افسانه دروغینتان را فاش کرد." تو با استوارى و صالبتى که وصل به جلال خداست، پاسخ مى دهى: "خدا را شکر که ما را به پیامبرش محمد، عزت و شوکت بخشید و از هر شبهه و آلودگى پاك ساخت. آنکه رسوا مى شود، فاسق است و آنکه دروغش فاش مى شود فاجر است و اینها به یقین ما نیستیم." ابن زیاد از این پاسخ قاطع و غیر منتظره جا مى خورد و لحظه اى مى ماند. .... ••○🖤○•• ✍ ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ
❃﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ﴾❃ ~•°باتوکل به نام اعظمت°•~
•••• -به رسم هر روز ~•° السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن °•~ ~•°السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن ویاشریڪ القرآن ایهاالامام‌الانس‌والجان"سیدی"و"مولاۍ" الامان الامان°•~ ~> دعای فرج <~ إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكىٰ ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ .اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ .يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ ، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ .يَا مَوْلانا يَا صاحِبَ الزَّمانِ ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى ، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ.. ••• •∞•| @chaadorihhaaa |•∞•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸💫:] شهدا تمرین کردن ولایت پذیری امام مهدی رو در آقا روح الله بی چون و چرا! «اللهم عجل لولیک الفرج»💜✨:/ ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══✼🌸✼══
✔ ✍ 🌹 ، مورخ👇 هشتم(۸)، مهر(۷)، نود و نه(۹۹)؛ می‌باشد. مصادف با: ۱۱صفر۱۴۴۲ ۲۹سپتامبر۲۰۲۰ 🔸️ذکر امروز: 🔹️حدیث امروز: با همسرت مدارا کن تا زندگی‌ات با صفا شود. (ع) 🔸️رویداد‌های امروز: شهادت شهید حسن آبشناسان (۱۳۶۴ه.ش) روز بزرگداشت مولوی روز جهانی ناشنوایان 🔵 ۹روز تا اربعین حسینی ⚫ ۱۷روز تا شهادت حضرت محمد(ص) و امام حسن(ع) 🆔️ @j_ebrahimhadi •∞•| @chaadorihhaaa |•∞•
چـــادرےهـــا |•°🌸
╚ ﷽ ╝ .... #رمان_آفتاب_در_حجاب #زندگی‌نامه‌_حضرت‌زینب #قسمت_شستم ••○🖤○•• .... مى فهمى که این صحنه
╚ ﷽ ╝ .... ••○🖤○•• .... نمى تواند شکست را در اولین حمله، بر خود هموار کند. نگاه حیرتزده حضار نیز او را براى حمله اى دیگر تحریک مى کند. این ضربه باید به گونه اى باشد که جز ضعف و سکوت پاسخى به میدان نیاورد. - چگونه دیدى کار خدا را با برادرت حسین؟! و تو محکم و استوار پاسخ مى دهى: "ما راءیت الا جمیلا. جز خوبى و زیبایى هیچ ندیدم." و ادامه مى دهى: "اینان قومى بودند که خداوند، شهادت را برایشان رقم زده بود. پس به سوى قتلگاه خویش شتافتند. به زودى خداوند تو را و آنان را جمع مى کند و در آنجا به داورى مى نشیند. و اما اى ابن زیاد! موقفى گران و محکمه اى سنگین پیش روى توست. بکوش که براى آن روز پاسخى تدارك ببینى. و چه پاسخى مى توانى داشت؟! ببین که در آن روز، شکست و پیروزى از آن کیست. مادرت به عزایت بنشیند اى زاده مرجانه!" ابن زیاد از این ضربه هولناك به خود مى پیچد، به سختى زمین مى خورد و ناى برخاستن در خود نمى بیند. تنها راهى که در نهایت عجز، به ذهنش مى رسد، این است که جلاد را صدا کند تا در جا سر این حریف شکست ناپذیر را از تن جدا کند. عمروبن حریث که ننگ کشتن یک زن را بیش از ننگ این شکست مى شمرد و جنس این ننگ را بیش از ابن زیاد مى فهمد، به او تذکر مى دهد که دست از این تصمیم بردارد. اما ابن زیاد درمانده و مستاءصل شده است، باید کارى کند و چیزى بگوید که این شکست را بپوشاند. رو مى کند به حضرت سجاد و مى گوید: "تو کیستى؟" امام پاسخ مى دهد: "من على فرزند حسینم." ابن زیاد مى گوید: :مگر على فرزند حسین را خدا نکشت؟" امام مى فرماید: "من برادرى به همین نام داشتم که... مردم! او را کشتند؟" ابن زیاد مى گوید: "نه ، خدا او را کشت." امام به کلامى از قرآن، این بحث را فیصله مى دهد: - الله یتوفى الانفس حین موتها(27)خداوند هنگام مرگ، جان انسانها را مى گیرد. خشم ابن زیاد برافروخته مى شود، فریاد مى زند: "تو با این حال هم جرعت و جسارت به خرج مى دهى و با من محاجه مى کنى؟" و احساس مى کند که تلافى شکست در میدان تو را هم یکجا به سر او در بیاورد. فریاد مى زند: "ببرید و گردنش را بزنید." .... ••○🖤○•• ✍ ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ